کلمه جو
صفحه اصلی

beside the point


نامربوط(به مطلب مورد بحث)، غیر وارد، بی ربط

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: not relevant to the main focus of interest or discussion.

• not belonging to the main issue, marginal to the issue at hand

جملات نمونه

1. To build another scyscraper in the city is beside the point.
[ترجمه آذردخت] ساختن یک برج دیگر در شهر بی مورد است.
[ترجمه ترگمان]ساختن scyscraper دیگر در شهر در کنار این نقطه است
[ترجمه گوگل]برای ساختن یک تلسکوپ دیگر در این شهر در کنار نقطه ای قرار دارد

2. That's beside the point.
[ترجمه ترگمان]در اصل مطلب همین است
[ترجمه گوگل]این در کنار نقطه است

3. Brian didn't like it, but that was beside the point.
[ترجمه ترگمان]ب - - رای - - ان \"از این قضیه خوشش نیومد، ولی این مهم نبود\"
[ترجمه گوگل]براان آن را دوست نداشت، اما این در کنار نقطه بود

4. 'He's been married before. ' 'That's beside the point. '
[ترجمه ترگمان]قبلا ازدواج کرده در اصل مطلب همین است
[ترجمه گوگل]او قبلا ازدواج کرده است '' این در کنار نقطه است '

5. We all like him, but that's beside the point .
[ترجمه ترگمان]همه ما دوستش داریم، اما این مهم نیست
[ترجمه گوگل]همه ما او را دوست داریم، اما این در کنار نقطه است

6. To set that in concrete seems beside the point.
[ترجمه ترگمان]برای مشخص کردن آن در بتون در کنار نقطه قرار دارد
[ترجمه گوگل]برای تعیین آن در بتن به نظر می رسد در کنار نقطه

7. But the pedigree of this idea is beside the point.
[ترجمه ترگمان]اما شجره نامه این ایده در کنار آن نقطه است
[ترجمه گوگل]اما جنبه ای از این ایده در کنار نقطه است

8. This semantic distinction is beside the point; the special admissions program is undeniably a classification based on race and ethnic back-ground.
[ترجمه ترگمان]این تمایز معنایی در کنار نقطه است؛ برنامه پذیرش خاص به طور غیرقابل انکار یک طبقه بندی براساس نژاد و نژاد پشتی نژادی است
[ترجمه گوگل]این تمایز معنایی در کنار نقطه است؛ برنامه پذیرش ویژه، بی شک یک طبقه بندی مبتنی بر نژاد و قومی پشت زمینه است

9. Those issues are beside the point.
[ترجمه ترگمان]این مسائل در کنار این مساله قرار دارند
[ترجمه گوگل]این مسائل در کنار نقطه ای قرار دارند

10. It's unrealistic, but that's beside the point - it's just good entertainment.
[ترجمه ترگمان]این غیرواقعی است، اما این یک سرگرمی خوبیه
[ترجمه گوگل]این غیر واقعی است، اما این در کنار نقطه است - فقط سرگرمی خوب است

11. Life span is beside the point, the point is how much of according to God's will.
[ترجمه ترگمان]طول عمر در کنار این نقطه است، و نکته این است که چقدر به اراده خداوند بستگی دارد
[ترجمه گوگل]طول عمر در کنار نقطه است، نکته این است که بر اساس اراده خدا چقدر است

12. What you said may be true enough,but it is beside the point.
[ترجمه ترگمان]آنچه گفتید ممکن است کافی باشد، اما در این مورد هم صدق می کند
[ترجمه گوگل]آنچه شما گفتید ممکن است به اندازه کافی درست باشد، اما این در کنار نقطه است

13. Yes, he's a very charming young man, but that's beside the point.
[ترجمه ترگمان]بله، مرد بسیار جذابی است، اما در اصل موضوع این است
[ترجمه گوگل]بله، او یک مرد جوان بسیار جذاب است، اما این در کنار نقطه است

14. Your speech should not have been interlaced with these facts beside the point.
[ترجمه ترگمان]گفتار شما نباید در این مورد با این حقایق درهم و برهم بافته شود
[ترجمه گوگل]سخن شما نباید با این واقعیت ها در کنار نقطه ای قرار گیرد

15. Let's stick to discussing whether the road should be built at all. The exact cost is beside the point.
[ترجمه ترگمان]بیایید در مورد این بحث کنیم که آیا جاده باید در همه جا ساخته شود یا نه هزینه دقیق در کنار نقطه است
[ترجمه گوگل]بیایید بحث کنیم که آیا باید جاده ساخته شود هزینه دقیق در کنار نقطه است

پیشنهاد کاربران

ربطی ندارد Beside the point
That's beside the point
اینکه ربطی نداره
مترادف است با
No relevant=
ربطی نداره
No important=
مهم نیست

نامربوط

نکته فرعی

نامرتبط

خارج از بحثه. . . . چه ربطی داره

نامربوط و بی اهمیت نسبت به موضوعی که داره بحث میشه

Beside the point i want to tell you sth
. . . . . . خارج از بحث میخواستم بگم. . . . . .

مسائل حاشیه ای


کلمات دیگر: