کلمه جو
صفحه اصلی

wreak


معنی : انتقام، انتقام گرفتن، اشکار کردن
معانی دیگر : (دق دل و غیره) خالی کردن، درآوردن، (انتقام و غیره) گرفتن، بروز دادن، کینه یا خشم خود را اشکار کردن

انگلیسی به فارسی

(کینه یا خشم خود را) اشکار کردن، انتقام گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wreaks, wreaking, wreaked
(1) تعریف: to inflict or carry out (punishment, revenge, destruction, or the like).
مشابه: inflict, visit

- The storm wreaked havoc on the coastal towns.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] طوفان در شهرهای ساحلی خرابی به بار آورد.
[ترجمه ترگمان] طوفان باعث ویرانی شهره ای ساحلی شد
[ترجمه گوگل] طوفان در شهرهای ساحلی ویران شد
- The war wreaked destruction over the entire region.
[ترجمه ترگمان] جنگ باعث تخریب کل منطقه شد
[ترجمه گوگل] جنگ باعث ویرانی در سراسر منطقه شد
- The tsar wreaked punishment on those nobles who had opposed him.
[ترجمه ترگمان] تزار مجازات را بر این نجیب زادگان که با او مخالف بود تنبیه کرد
[ترجمه گوگل] تزار مجازاتی را به کسانی که با او مخالفت کرده بودند، مجازات کردند

(2) تعریف: to make someone the victim or object of (one's anger, resentment, or the like).

- She felt ashamed that she had wreaked her anger on her children.
[ترجمه ترگمان] احساس شرم می کرد که خشم او را در فرزندانش به وجود اورده است
[ترجمه گوگل] او احساس شرمساری کرد که خشمش را بر روی فرزندانش فرو کرد

• inflict (wreak havoc); give expression to; carry out, perform
if something wreaks havoc or damage, it causes it; a literary word.
if you wreak revenge or vengeance on someone, you do something to harm them, because they have harmed you; a literary word.
if something has wrought changes on something, it has caused them; a literary word.
see also wrought.

مترادف و متضاد

انتقام (اسم)
revenge, reprisal, vengeance, nemesis, wreak

انتقام گرفتن (فعل)
wreak

اشکار کردن (فعل)
light, display, announce, air, unfold, reveal, bare, disclose, uncover, quarry, wreak

force, cause


Synonyms: bring about, carry out, create, effect, execute, exercise, force upon, inflict, unleash, vent, visit, work, wreck


جملات نمونه

1. wreak havoc with something
کاملا ویران کردن،تباه کردن،دستخوش مصیبت کردن

2. to wreak vengeance on one's enemy
از دشمن خود انتقام گرفتن

3. The new tax could wreak havoc among smaller companies.
[ترجمه شاعر] مالیات جدید ممکن است به شرکت های کوچک خسارات ویرانگری وارد کند
[ترجمه ترگمان]مالیات جدید می تواند بین شرکت های کوچک خسارت وارد کند
[ترجمه گوگل]مالیات جدید می تواند در میان شرکت های کوچکتر ویرانی ایجاد کند

4. She is determined to wreak vengeance on those who killed her cousin.
[ترجمه ترگمان]او مصمم است انتقام کسانی را که پسر خاله اش را کشته انتقام بگیرد
[ترجمه گوگل]او مصمم است انتقام خود را بر روی کسانی که پسر عموی خود را کشته است، تحریک کند

5. She was determined to wreak revenge/vengeance on both him and his family.
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود که انتقام او و خانواده اش را بگیرد
[ترجمه گوگل]او مصمم بود انتقام / انتقام را در مورد او و خانواده اش بپوشد

6. He threatened to wreak vengeance on the men who toppled him a year ago.
[ترجمه ترگمان]او تهدید کرد که انتقام مردانی را که یک سال پیش او را سرنگون ساختند انتقام بگیرد
[ترجمه گوگل]او تهدید کرد که انتقام را در مورد کسانی که یک سال پیش او را سرنگون کرده بود، تحریک کند

7. These insects can wreak havoc on crops.
[ترجمه ترگمان]این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را خراب کنند
[ترجمه گوگل]این حشرات می توانند باعث ویرانی محصولات کشاورزی شوند

8. Their policies would wreak havoc on the economy.
[ترجمه ترگمان]سیاست های آن ها ویرانی اقتصاد را به بار می آورد
[ترجمه گوگل]سیاست های آنها بر اقتصاد تاثیر می گذارد

9. He was determined to wreak vengeance on those who had betrayed him.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته بود انتقام کسانی را که به او خیانت کرده بودند بگیرد
[ترجمه گوگل]او مصمم بود که انتقام خود را بر کسانی که او را خیانت کرده بودند، تحمل کند

10. He vowed to wreak vengeance on his unfaithful, thieving wife.
[ترجمه ترگمان]اون سوگند خورد که انتقام زنش رو بگیره
[ترجمه گوگل]او قول داد انتقام خود را بر همسر نابخشودنی و دزدی خود بگذارد

11. She had a burning desire to wreak revenge.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست انتقام بگیرد
[ترجمه گوگل]او تمایل به سوزاندن انتقام داشت

12. Unfortunately the lemonade was beginning to wreak its awful revenge in several ways, one of which could not be ignored.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه لیموناد تازه شروع به گرفتن انتقام وحشتناکی از چند طرف کرده بود که نمی شد نادیده گرفت
[ترجمه گوگل]متاسفانه لیموناد چندین بار انتقام بدخوابی خود را گرفت، که یکی از آنها نمیتواند نادیده گرفته شود

13. And they wreak havoc with the goal of raising revenue efficiently.
[ترجمه ترگمان]و آن ها به هدف بالا بردن درآمد به طور موثر خسارت وارد می کنند
[ترجمه گوگل]و آنها با هدف افزایش کارآیی درآمد، ویران می کنند

14. Since elk can also wreak havoc in cropland and forestry plantations, a record 70,000 animals are being culled this hunting season.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که گوزن شمالی نیز می تواند زمین های زراعی و جنگلداری را تخریب کند، رکورد ۷۰ هزار حیوان در این فصل شکار در حال جمع آوری است
[ترجمه گوگل]از آنجایی که زیتون همچنین می تواند باعث تخریب در گیاهان زراعی و جنگل ها شود، در این فصل شکار، رکورد 70،000 حیوان مورد هدف قرار می گیرد

15. So that she could wreak her vengeance?
[ترجمه ترگمان]تا بتونه انتقامش رو بگیره؟
[ترجمه گوگل]به طوری که او می تواند انتقام او را ببرد؟

He wreaked his fury on the children.

خشم خود را به سر بچه‌ها خالی کرد.


to wreak vengeance on one's enemy

از دشمن خود انتقام گرفتن


اصطلاحات

wreak havoc with something

کاملاً ویران کردن، تباه کردن، دستخوش مصیبت کردن


پیشنهاد کاربران

باعث شدن. سبب شدن.

موجب شدن


کلمات دیگر: