کلمه جو
صفحه اصلی

precondition


معنی : شرط قبلی، شرط مقدمه، قبلا شرط کردن
معانی دیگر : پیش شرط، شرط، پیش سامه

انگلیسی به فارسی

پیش شرط، شرط، پیش سامه


(روان شناسی) پیش شرطی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: preconditions, preconditioning, preconditioned
• : تعریف: to train, prepare, or familiarize ahead of time.

- Astronauts were preconditioned to living in outer space.
[ترجمه ترگمان] فضانوردان در فضای بیرونی زندگی می کردند
[ترجمه گوگل] فضانوردان برای زندگی در فضای بیرونی پیش شرط بندی شدند
اسم ( noun )
• : تعریف: a condition or circumstance that must exist before a given event can occur.
مشابه: condition

- Their marriage was a precondition to inheriting the estate.
[ترجمه ترگمان] ازدواج آن ها به ارث بردن ملک و ارث بردن ملک بود
[ترجمه گوگل] ازدواج آنها پیش شرطی برای به ارث بردن املاک بود

• prerequisite, advance stipulation, preliminary terms
train in advance, put in the necessary condition ahead of time, condition beforehand
if one thing is a precondition for another, it must happen or be done before the second thing can happen; a formal word.
condition that must be met before the real negotiations begin

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پیشینه شرط

مترادف و متضاد

شرط قبلی (اسم)
precondition, prerequisite

شرط مقدمه (اسم)
precondition

قبلا شرط کردن (فعل)
precondition

جملات نمونه

1. They made multi-party democracy a precondition for giving aid.
[ترجمه ترگمان]آن ها دموکراسی چند حزبی را برای کمک رسانی به این کشور به ارمغان آوردند
[ترجمه گوگل]آنها دموکراسی چند حزبی را پیش شرطی برای کمک به مردم ساختند

2. Merchandisers were seeking ways to precondition the customers to buy their products.
[ترجمه ترگمان]merchandisers به دنبال راه هایی برای precondition مشتریان برای خرید محصولاتشان بودند
[ترجمه گوگل]Merchandisers به ​​دنبال راه هایی برای پیش شرط مشتریان برای خرید محصولات خود بودند

3. A ceasefire is an essential precondition for negotiation.
[ترجمه ترگمان]آتش بس یک پیش شرط ضروری برای مذاکره است
[ترجمه گوگل]آتش بس یک پیش شرط ضروری برای مذاکره است

4. A ceasefire is a precondition for talks.
[ترجمه ترگمان]آتش بس پیش شرط مذاکرات است
[ترجمه گوگل]آتش بس پیش شرط مذاکرات است

5. A halt to the fighting is a precondition for negotiations.
[ترجمه ترگمان]توقف جنگ، پیش شرط مذاکرات است
[ترجمه گوگل]تعطیلات جنگی پیش شرط مذاکرات است

6. Secondly, industrial expansion is not a necessary precondition for the appearance of large cities.
[ترجمه ترگمان]دوم، توسعه صنعتی پیش شرط لازمی برای ظهور شهرهای بزرگ نیست
[ترجمه گوگل]ثانیا توسعه صنعتی پیش شرط لازم برای ظهور شهرهای بزرگ نیست

7. Their return was a precondition of the anticipated full-scale constitutional negotiations.
[ترجمه ترگمان]بازگشت آن ها پیش شرط مذاکرات قانونی در مقیاس کامل بود
[ترجمه گوگل]بازگشت آنها پیش شرط مذاکرات قانون اساسی پیش بینی شده بود

8. Since these include the pacta tertiis rule, a precondition of Statehood can not be the acceptance of third party treaty obligations.
[ترجمه ترگمان]از آنجایی که این موارد شامل قاعده pacta tertiis هستند، پیش شرط of نمی تواند قبول الزامات پیمان شخص ثالث باشد
[ترجمه گوگل]از آنجا که این قوانین حاوی قانون pacta tertiis هستند، پیش شرط بودن دولت، پذیرش تعهدات معاهده های متعاهد نیست

9. Force is the precondition for compelling the majority of people to accept this pretension.
[ترجمه ترگمان]نیرو پیش شرط آن است که اکثر مردم این ادعا را بپذیرند
[ترجمه گوگل]نیروی پیش شرطی است که اکثریت مردم را مجبور به قبول این تقاضا می کند

10. Digitalness is probably a necessary precondition for Darwinism itself to work.
[ترجمه ترگمان]Digitalness احتمالا پیش شرط لازمی برای خود داروینیسم است
[ترجمه گوگل]دیجیتال احتمالا پیش شرط لازم برای کار خود داروینیسم است

11. Statewide tests could become a precondition for high school graduation.
[ترجمه ترگمان]تست های Statewide می توانند به یک پیش شرط برای فارغ التحصیلی دبیرستان تبدیل شوند
[ترجمه گوگل]آزمایشات در سطح کشور می تواند یک پیش شرط برای فارغ التحصیلی دبیرستان باشد

12. Campaign finance reform is obviously a precondition to recapturing our governments.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که برنامه اصلاح مالی کمپین پیش شرط برقراری مجدد حکومت های ما است
[ترجمه گوگل]اصلاحات مالی کمپین، بدیهی است که یک پیش شرط برای بازپس گرفتن دولت های ما است

13. But strong national leadership is only one precondition to a successful family planning program.
[ترجمه ترگمان]اما رهبری قوی ملی تنها یک پیش شرط برای برنامه تنظیم خانواده موفق است
[ترجمه گوگل]اما رهبری قوی ملی تنها یک پیش شرط برای برنامه ریزی موفقیت آمیز خانواده است

14. The latter was an essential precondition for greater output; but the towns benefited from it too.
[ترجمه ترگمان]دومی، پیش شرط ضروری برای خروجی بیشتر بود؛ اما شهرها هم از آن سود بردند
[ترجمه گوگل]این پیش شرط ضروری برای خروجی بیشتر بود؛ اما شهرها نیز از آن بهره مند شدند

15. If we accept that as a precondition of change, we have to accept that those changes must come about democratically.
[ترجمه ترگمان]اگر این را به عنوان پیش شرط تغییرات بپذیریم، باید بپذیریم که این تغییرات باید براساس اصول دموکراتیک انجام شوند
[ترجمه گوگل]اگر این پیش شرط تغییر را قبول کنیم، باید قبول کنیم که این تغییرات باید به صورت دموکراتیک صورت بگیرد

پیشنهاد کاربران

پیش نیاز

دوستان دقت کنید prerequisite به معنای پیشنیاز هست! معنی بهتر میتونه " پیش شرط" باشه.

پیش شرط


کلمات دیگر: