کلمه جو
صفحه اصلی

bored


معنی : سفته
معانی دیگر : (adjective) بی حوصله (adjective) سوراخ شده

انگلیسی به فارسی

خسته، سفته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: finding something tedious or dull; uninterested.
متضاد: excited

- I was bored with the magazine and put it back with the others.
[ترجمه Shakiba] من از مجله خسته شده بودم و اون رو کنار بقیه وسایل گذاشتم
[ترجمه ترگمان] از مجله خسته شدم و آن را کنار بقیه گذاشتم
[ترجمه گوگل] من با مجله خسته شدم و آن را با دیگران گذاشتم
- The class is too elementary for her, so she gets bored.
[ترجمه ترگمان] کلاس برای او خیلی ابتدایی است، بنابراین حوصله اش سر می رود
[ترجمه گوگل] کلاس او بسیار ابتدایی برای او است، بنابراین او خسته می شود
- He loves watching golf on TV, but she gets bored to death with it.
[ترجمه Shakiba] او عاشق تماشا کردن گلف از تلوزیون است ، امّا او با آن حوصله اش سر می رود
[ترجمه ترگمان] او عاشق تماشای بازی گلف در تلویزیون است، اما او با آن خسته می شود
[ترجمه گوگل] او عاشق تماشای گلف در تلویزیون است، اما او با آن خسته می شود

• weary, disinterested
when you are bored, you feel tired and impatient because you have lost interest in something or because you have nothing to do.

مترادف و متضاد

سفته (صفت)
bored, pierced, perforated

uninterested


Synonyms: fatigued, dull, blasé, sick and tired, tired, inattentive, spiritless, turned off, disinterested


Antonyms: exhilarated, excited, interested, enthusiastic


جملات نمونه

1. bored stiff
کاملا ملالت زده

2. his lecture bored me to death!
نطق او حوصله ام را تا سر حد مرگ سرآورد!

3. i am bored to death these days
این روزها حسابی حوصله ام سر رفته است.

4. she was bored with the suitor's nonage
شخصیت کودک مانند آن خواستگار او را ملول می کرد.

5. Voters are bored with politicians warming over old policies.
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان از گرم شدن سیاستمداران در سیاست های قدیمی خسته شده اند
[ترجمه گوگل]رأیدهندگان با سیاستمدارانی که بیش از سیاست های قدیمی هستند گرم می شوند

6. Children quickly get bored by adult conversation.
[ترجمه ترجمه گوگل] کودکان سریع از صحبت بزرگتر ها خسته می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه گوگل]بچه ها به سرعت با مکالمه بزرگسالان خسته می شوند

7. The workmen bored through the rock.
[ترجمه ترگمان]کارگرها از میان صخره ها خسته شدند
[ترجمه گوگل]کارگران از طریق سنگ خسته شده اند

8. Sophie got bored and started acting up.
[ترجمه ترگمان]سوفی خسته شد و شروع به عمل کرد
[ترجمه گوگل]سوفی خسته شد و شروع به کار کرد

9. Some children get bored very quickly.
[ترجمه ترگمان]بعضی از بچه ها خیلی زود خسته می شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از کودکان خیلی سریع خسته می شوند

10. Bored youths hang around outside looking for trouble.
[ترجمه ترگمان]جوانان بی حوصله و بی حوصله در اطراف پرسه می زنند و به دنبال دردسر می گردند
[ترجمه گوگل]جوانان بی حوصله در خارج به دنبال مشکل هستند

11. A tunnel has been bored under the channel to link England and France.
[ترجمه ترگمان]تونلی در زیر کانال برای ارتباط انگلیس و فرانسه خسته کننده شده است
[ترجمه گوگل]یک تونل زیر کانال خالی شده است تا انگلستان و فرانسه را ببندد

12. We are bored with his endless talk.
[ترجمه ترگمان] ما از حرف بی پایان اون خسته شدیم
[ترجمه گوگل]ما با صحبت بی پایان خود خسته شده ایم

13. Several young girls were sitting around looking bored.
[ترجمه ترگمان]چند دختر جوان دور و برش نشسته بودند و خسته به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]چند دختر جوان در اطراف نشسته بودند بی حوصله

14. I get the impression that he is bored with his job.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم از کارش خسته شده باشد
[ترجمه گوگل]من این تصور را دارم که او با کارش خسته است

15. Even their three dogs got bored and fell asleep as he ranted on.
[ترجمه ترگمان]حتی سه سگ هم خسته شدند و به خواب رفتند
[ترجمه گوگل]حتی سه سگ خود را خسته و خوابانده همانطور که او می گوید

16. There was a bored expression on her face.
[ترجمه ترگمان]چهره اش حالت ملال انگیزی داشت
[ترجمه گوگل]یک صورت خسته در چهره اش وجود داشت

پیشنهاد کاربران

کار خسته کننده

کسل

بی کار

you do not no what do you do

بی حوصلگی

بی حوصله / کسل / بی حال

بی حوصله، کسلی

کسل بودن

خسته

خسته و کسل بودن

کسالت. بی حوصله. ناراحت. . . . . 🙂

کسل ، کسل شده

در زمین شناسی به معنی تزریق یا کوبش می باشد

خسته کسل بی حال

در متون مهندسی عمران به معنی درجا یا ساخته شده در محل یا بدون تغییر محل یا ریختنی است. مثلا bored pile یعنی شمع درجا که یکی از فناوری های اجرای فونداسیون های عمیقه.

خسته . کسل از


بی حوصله
boringly = خسته بی حوصله کسل
Brain = مغز

پیشرفته تر باشه. همی چی داشته باشه. اپلیکیشن هم داشته باشه

میوه گاز زده

بی حوصله

خسته - آشفته - بی حوصله

حوصله سربر، خسته کننده
I'm bored:من حوصلم سر رفته

بی حوصلگی، خسته، کسل، اسم یکی از اهنگای بیلی هم bored هست 🥑😊💚

I'm bored
حوصلم سر رفته
Bored
خسته
کسل
بی حال
و. . .

خسته، کسل

کسل ؛ بی حال وخسته: بی حوصله

سوراخ شده

کاربرد صفت bored به معنای کسل
صفت bored به معنای کسل، به افرادی اطلاق می شود که خسته و کسل هستند چون علاقه خود را به چیزی از دست داده اند یا اینکه به افرادی گفته می شود که حوصله شان سر رفته است. مثلا:
"bored with staying indoors" ( کسل به خاطر در خانه ماندن )
وقتی در انگلیسی می خواهند شدت کسل بودن یا حوصله سررفتنی را نشان دهند از این اصطلاحات استفاده می کنند:
"to be bored to death"
"to be bored out of ones mind"

When you are bored 😴 you feel tired 😫because you have nothing to do

hole bored سوراخ حفرشده ، سوراخ کنده شده ، سوراخ
درآورده شده
well boring حفرکردن چاه ، کندن چاه

well bore یا wellbore. دهانه چاه


کلمات دیگر: