کلمه جو
صفحه اصلی

entranced

انگلیسی به فارسی

entranced، اغاز مدهوش کردن، از خود بیخود کردن، زیاد شیفته کردن، در بیهوشی یا غش انداختن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: utterly fascinated, charmed, or captivated.

- Never having seen a motion picture before, the entranced viewers were glued to their seats, mouths wide open.
[ترجمه ترگمان] هرگز یک تصویر حرکتی را قبلا ندیده بودم، بینندگان مسحور شده به صندلی ها چسبیده بودند، دهانشان باز بود
[ترجمه گوگل] هرگز قبل از تماشای یک فیلم، تماشاگران جذاب به کرسی های خود چسبیده بودند، دهان به طور گسترده ای باز بودند
- He's entranced with this new idea of his, and he won't stop until he sees it become a reality.
[ترجمه ترگمان] شیفته این ایده جدید شده، و تا وقتی که می بیند واقعیت تبدیل به یک واقعیت بشود، متوقف نمی شود
[ترجمه گوگل] او با این ایده جدید خود را جذب کرده است و تا زمانی که متوجه شود واقعیت نباشد، متوقف نخواهد شد

جملات نمونه

1. The children sat silent on the carpet, entranced by the puppet show.
[ترجمه ترگمان]بچه ها ساکت روی فرش نشسته بودند و مسحور نمایش خیمه شب بازی شده بودند
[ترجمه گوگل]بچه ها روی فرش نشسته بودند و به نمایشگاه عروسک خیره شده بودند

2. As soon as I met Dick, he entranced me because he has a lovely voice.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه دیک را دیدم، مرا شیفته خود کرد، چون صدای دوست داشتنی دارد
[ترجمه گوگل]به محض این که دیک را دیدم، او مرا پذیرایی کرد زیرا او صدای دوست داشتنی دارد

3. He stood entranced of the sight.
[ترجمه ترگمان]او مجذوب منظره شده بود
[ترجمه گوگل]او ایستادن از دیدگاه

4. He is entranced by the kindness of her smile.
[ترجمه ترگمان]از مهربانی لبخند او شیفته شده
[ترجمه گوگل]او مهربان لبخند اوست

5. For the next three hours we sat entranced as the train made its way up the mountains.
[ترجمه ترگمان]برای سه ساعت بعد، وقتی قطار راه خود را به سوی کوهستان پیش گرفت، حسابی مسحور و مسحور شده بودیم
[ترجمه گوگل]برای سه ساعت آینده ما قدم زدیم به عنوان قطار راه خود را به بالا کوه ها

6. They were completely entranced by/with the music.
[ترجمه ترگمان]آن ها کاملا مجذوب موسیقی شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها کاملا با موسیقی درگیر شدند

7. I was entranced by the sweetness of her voice.
[ترجمه ترگمان]از شیرینی صدایش مسحور شده بودم
[ترجمه گوگل]من شیرینی صدای او را تحسین کردم

8. She entranced them with her intellect and the joy of her company.
[ترجمه ترگمان]او آن ها را با هوش و لذت شرکت شیفته خود کرده بود
[ترجمه گوگل]او با عقل و شادی شرکت او را تحسین کرد

9. We sat entranced by her beauty.
[ترجمه ترگمان]مسحور زیبایی او شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما از زیبایی او لذت بردیم

10. She was entranced in thought.
[ترجمه ترگمان]شیفته افکار او شده بود
[ترجمه گوگل]او در اندیشه غرق شد

11. He was immediately entranced by her voice and built a band called Ton Ton Macoute around her.
[ترجمه ترگمان]بلافاصله با صدای خود شیفته شده بود و گروهی را ساخته بود که همشون Ton بودند
[ترجمه گوگل]او بلافاصله توسط صدای او غرق شد و گروهی به نام Ton Ton Macoute را در اطراف او ساخت

12. She glanced sideways at Nevil who was sitting entranced.
[ترجمه ترگمان]زیرچشمی به Nevil که مسحور شده بود نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در سمت نیل که نشسته بود به سمت چپ نگاه کرد

13. You know I did, I was entranced by them the other day.
[ترجمه ترگمان]می دانی که این کار را کردم، آن روز شیفته آن ها شده بودم
[ترجمه گوگل]شما می دانید که من انجام دادم، روز دیگر من آنها را تحسین می کردم

14. Johnson was entranced by the $ 175-per-week salary and decided to stick around.
[ترجمه ترگمان]جانسون مجذوب حقوق ماهیانه ۱۷۵ میلیون دلاری شد و تصمیم گرفت که به آن توجه کند
[ترجمه گوگل]جانسون با حقوق 175 دلاری در هفته جذب شد و تصمیم گرفت که در کنار هم قرار بگیرد

پیشنهاد کاربران

مجذوب - شیفته
syn: captivated


کلمات دیگر: