کلمه جو
صفحه اصلی

doodad


معنی : اسباب، ابزار
معانی دیگر : (عامیانه)، (چیز بی ارزش و گاهی زینتی) زیورآلات ارزان، خرت و پرت، خرمهره، مطلب کوچکی که از نظر فراموش شده وبخاطر نمی رسد

انگلیسی به فارسی

مطلب کوچکی که از نظر فراموش‌شده و به‌خاطر نمی‌رسد، اسباب، ابزار


انگلیسی به انگلیسی

• decorative object, accessory
a doodad is the same as a doodah; used in american english.

مترادف و متضاد

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

ابزار (اسم)
implement, tool, gadget, doodad, instrumentation, gizmo

gadget


Synonyms: contraption, contrivance, doohickey, gismo, object, thing, thingamabob, thingamajig, whatchamacallit, widget


جملات نمونه

1. Slide past the latest Apple doodad and turn the page on Elizabeth Arden's latest offering.
[ترجمه ترگمان]از آخرین محصولات Apple استفاده کنید و آخرین پیشنهاد الیزابت آردن را ورق بزنید
[ترجمه گوگل]اسلاید گذشته از آخرین اپل doodad و تبدیل صفحه در آخرین ارائه الیزابت آردن

2. She eased the ball - shaped doodad back into its socket.
[ترجمه ترگمان]او the به شکل توپ را باز کرد
[ترجمه گوگل]او توپ را به شکل دندانه ای به سوکت خود باز کرد

3. The relationship between the widget and the doodad is fairly clear.
[ترجمه ترگمان]رابطه بین ویجت و the نسبتا واضح است
[ترجمه گوگل]رابطه بین ویجت و doodad کاملا روشن است

4. She jabs at more buttons on the remote control doodad.
[ترجمه ترگمان]او به دکمه های بیشتر در کنترل از راه دور دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه گوگل]او دکمه های بیشتر در کنترل از راه دور را می دهد

5. That's a mantelpiece cluttered up with all kinds of doodad.
[ترجمه ترگمان]این یک طاقچه است که با انواع ابزار آلات به هم ریخته شده است
[ترجمه گوگل]این یک قوری است که با تمام انواع doodad روبرو می شود

6. It's simple, it's elegant, you can slip it in your pocket, but it's got the great doodad when you need it.
[ترجمه ترگمان]ساده است، خیلی زیباست، می توانی آن را توی جیبت بگذاری، اما وقتی به آن نیاز داری، ابزار بزرگی است
[ترجمه گوگل]این ساده است، آن را زیبا، شما می توانید آن را در جیب خود لغزش، اما آن را به بزرگ doodad زمانی که شما به آن نیاز دارید

7. She began walking with a cane, and needed a fancy electronic doodad to tell her when her cup of tea was full.
[ترجمه ترگمان]شروع به قدم زدن با عصا کرد و به یک ابزار تجملی احتیاج داشت که وقتی فنجان چایش پر بود به او بگوید
[ترجمه گوگل]او شروع به قدم زدن با یک نیشکر کرد و برای خرید یک فنجان چای پر از وی به یک جعبه الکترونیکی احتیاج داشت

پیشنهاد کاربران

ماسماسک

فلان - چیز

بیلبیلک


کلمات دیگر: