بی نظیر
unmoving
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: not moving; motionless.
• مترادف: immobile, motionless
• متضاد: moving
• مشابه: calm, stationary
• مترادف: immobile, motionless
• متضاد: moving
• مشابه: calm, stationary
• (2) تعریف: not affecting the emotions.
• مترادف: unemotional
• متضاد: emotional, moving
• مترادف: unemotional
• متضاد: emotional, moving
• not moving, motionless; unexciting
جملات نمونه
1. He stood, unmoving, in the shadows.
[ترجمه ترگمان]بی حرکت، بی حرکت، در سایه ها ایستاد
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود، بی حرکت، در سایه
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود، بی حرکت، در سایه
2. Guy froze, unmoving, the light and shadow of his face above her like carved granite.
[ترجمه ترگمان]مرد بی حرکت ماند، بی حرکت، نور و سایه صورتش مثل سنگ خارا تراشیده شده بود
[ترجمه گوگل]پسر غریب، بی حرکت، نور و سایه چهره اش بالای گرانیت حک شده او
[ترجمه گوگل]پسر غریب، بی حرکت، نور و سایه چهره اش بالای گرانیت حک شده او
3. He stood and listened, stiff and unmoving.
[ترجمه ترگمان]او ایستاد و گوش داد، شق ورق و بی حرکت
[ترجمه گوگل]او ایستاد و گوش داد، سفت و بی حرکت
[ترجمه گوگل]او ایستاد و گوش داد، سفت و بی حرکت
4. They carefully scanned the area, unmoving, and waiting for any sign of life.
[ترجمه ترگمان]ان ها به دقت منطقه را بررسی کردند، بی حرکت و منتظر هیچ اثری از زندگی بودند
[ترجمه گوگل]آنها به دقت ناحیه را اسکن کردند، بدون حرکت و انتظار هر گونه نشانه ای از زندگی
[ترجمه گوگل]آنها به دقت ناحیه را اسکن کردند، بدون حرکت و انتظار هر گونه نشانه ای از زندگی
5. He had slept for twelve hours, unmoving, still in his uniform.
[ترجمه ترگمان]دوازده ساعت بود که هنوز در یونیفورم خود خوابیده بود
[ترجمه گوگل]او دوازده ساعت خواب ندیده بود، هنوز در لباسش بود
[ترجمه گوگل]او دوازده ساعت خواب ندیده بود، هنوز در لباسش بود
6. I would slide unmoving into eternity.
[ترجمه ترگمان] من تکون نمی خورم تا ابدیت ادامه پیدا کنه
[ترجمه گوگل]من می توانم بی حرکت باشم به ابدیت
[ترجمه گوگل]من می توانم بی حرکت باشم به ابدیت
7. Unmoving he made a forlorn statue on the cliff from sunrise to sunset.
[ترجمه ترگمان]از طلوع خورشید تا غروب خورشید یک مجسمه کوچک روی صخره ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]از بین بردن، او یک مجسمه غم انگیز را روی صخره از طلوع خورشید تا غروب خورشید ساخت
[ترجمه گوگل]از بین بردن، او یک مجسمه غم انگیز را روی صخره از طلوع خورشید تا غروب خورشید ساخت
8. You cannot hear me. I am static and unmoving.
[ترجمه ترگمان] نمیتونی صدای منو بشنوی من ایستا و تکون نمی خورم
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را بشنوید من استاتیک و متحرک هستم
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را بشنوید من استاتیک و متحرک هستم
9. He looked without much interest at the unmoving figures all around him.
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ علاقه ای به پیکر بی حرکت و بی حرکت او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بدون توجه زیادی به چهره های متحرک در اطراف او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بدون توجه زیادی به چهره های متحرک در اطراف او نگاه کرد
10. To his right was a children's playground, a surreal landscape of climbing frames and unmoving swings.
[ترجمه ترگمان]در سمت راست او زمین بازی بچه ها بود، منظره ای خیال انگیز از قاب های متحرک و نوسانات بی حرکت
[ترجمه گوگل]به راستی او یک زمین بازی کودکان بود، چشم انداز سورئالی از قاب های صعود و نوسان های بی حرکت
[ترجمه گوگل]به راستی او یک زمین بازی کودکان بود، چشم انداز سورئالی از قاب های صعود و نوسان های بی حرکت
11. It would nevertheless be a mistake to regard the agrarian economy of Savoy as completely static and unmoving.
[ترجمه ترگمان]با این حال، در نظر گرفتن اقتصاد کشاورزی ساووا به صورت کاملا ثابت و بی حرکت، یک اشتباه تلقی می شد
[ترجمه گوگل]با این وجود اشتباه است که اقتصاد کشاورزی Savoy را به طور کامل ایستاده و بی حرکت کند
[ترجمه گوگل]با این وجود اشتباه است که اقتصاد کشاورزی Savoy را به طور کامل ایستاده و بی حرکت کند
12. Patrick opened the freezer compartment and poked at the bags filled with several unmoving four-pound crustaceans.
[ترجمه ترگمان]پاتریک کوپه فریزر را باز کرد و کیسه پر شد که پر از چند تا خرچنگ بی حرکت مانده بود
[ترجمه گوگل]پاتریک محفظه ی فریزر را باز کرد و در کیسه های پر از چند قاچاقچی چهار پوند غیرقابل حمل قرار گرفت
[ترجمه گوگل]پاتریک محفظه ی فریزر را باز کرد و در کیسه های پر از چند قاچاقچی چهار پوند غیرقابل حمل قرار گرفت
13. It stood over her body protectively for several hours, unmoving.
[ترجمه ترگمان]برای چند ساعت، بی حرکت روی بدن او ایستاد، بی حرکت ماند
[ترجمه گوگل]برای چندین ساعت از بدنش محافظت می شد، بدون حرکت
[ترجمه گوگل]برای چندین ساعت از بدنش محافظت می شد، بدون حرکت
14. Perhaps after driving so long, they would have found any bit of ground fabulously unmoving.
[ترجمه ترگمان]شاید بعد از این که این همه مدت رانندگی کردیم، می توانستند حتی ذره ای از زمین را، بی حرکت، پیدا کنند
[ترجمه گوگل]شاید پس از رانندگی تا این حد، آنها هر چیزی را که به طور افسانه ای بی حرکت بوده اند پیدا کرده اند
[ترجمه گوگل]شاید پس از رانندگی تا این حد، آنها هر چیزی را که به طور افسانه ای بی حرکت بوده اند پیدا کرده اند
پیشنهاد کاربران
بی حرکت
بی حرکت ماندن
بی حرکت ماندن
کلمات دیگر: