کلمه جو
صفحه اصلی

pitcher


معنی : پارچ، سبو، کوزه، افتابه، پرتاب کنندهء توپ
معانی دیگر : صراحی، گلیزه، مشربه، کماش، بستک (کوزه و سبو می شوند: jug)، آفتابه، لولهنگ، به اندازه ی یک پارچ، (بیس بال) گوی انداز، پرتاب کننده

انگلیسی به فارسی

افتابه، کوزه، پارچ، پرتاب کننده توپ


کوزه، پارچ، افتابه، پرتاب کنندهء توپ، سبو


انگلیسی به انگلیسی

• jug, carafe, jar; one who throws the ball to the batter (baseball)
a pitcher is a jug; an old-fashioned word.
in baseball, the pitcher is the person who throws the ball to the person who is batting; used in american english.

مترادف و متضاد

پارچ (اسم)
carafe, pitcher, jug

سبو (اسم)
pot, pitcher, jar, crock, stoup

کوزه (اسم)
pitcher, jug, cruse, urn, ewer

افتابه (اسم)
finger bowl, pitcher, ewer, tankard

پرتاب کنندهء توپ (اسم)
pitcher

jug


Synonyms: amphora, bottle, canteen, carafe, container, crock, cruet, decanter, ewer, flagon, flask, jar, vase, vessel


baseball pitcher


Synonyms: ace, baseball player, closer, hurler, knuckleballer, middle reliever, reliever


جملات نمونه

1. a pitcher of water
یک پارچ آب

2. a relief pitcher
پرتابگر زاپاس ( یا امدادی)

3. The pitcher struck out both batters in the ninth inning and saved the game.
[ترجمه ترگمان]این پارچ در بار نهم هر دو ضربه زد و بازی را نجات داد
[ترجمه گوگل]جاسوس هر دو نفر را در انین نهم زد و بازی را نجات داد

4. The pitcher tagged him out.
[ترجمه mhd] پارچ سر او را بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]پارچ به دنبالش بود
[ترجمه گوگل]چوبک آن را به او نشان داد

5. The pitcher threw a high inside pitch to brush the batter back.
[ترجمه ترگمان]پارچ آب را بالا انداخت تا خمیر دندان را پاک کند
[ترجمه گوگل]کوهنورد یک زمین بالا در داخل زمین را به خاک رسیده است

6. The pitcher is famous for the speed of his delivery.
[ترجمه ترگمان]این پارچ به خاطر سرعت تحویل او معروف است
[ترجمه گوگل]پارچ برای سرعت تحویل مشهور است

7. He poured the milk out of the pitcher.
[ترجمه ترگمان]شیر را از پارچ بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او شیر را از جارچی ریخت

8. The pitcher wound up and let loose a fastball.
[ترجمه ترگمان]پارچ به توپ ضربه زد و توپ را شل کرد
[ترجمه گوگل]کباب زده شده و یک فست بلب شل می شود

9. The new pitcher made a great play on that throw to first base.
[ترجمه ترگمان]پارچ جدید ضربه بزرگی روی آن نواخت که به پایه اول پرتاب شد
[ترجمه گوگل]کوهنورد جدید یک بازی عالی در آن پرتاب به اولین پایه انجام داد

10. As a pitcher, Luther is better than James by a long chalk.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک پارچ، لوتر با گچ بلندی از جیمز بهتر است
[ترجمه گوگل]لوتور به عنوان یک کوزه، بهتر از جیمز با یک گلی بلند است

11. The pitcher loaded the bases by walking three batters.
[ترجمه ترگمان]پارچ با سه ضربه زنان پایه های خود را پر کرد
[ترجمه گوگل]چوبک با پایه گذاری سه پایه پایه را بارگیری می کند

12. The pitcher tagged him out on a steal of home.
[ترجمه ترگمان]پارچ روی یه دزدی از خونه ازش استفاده کرد
[ترجمه گوگل]چوبک او را به سرقت از خانه نشانداد

13. The pitcher dusted off the opponent.
[ترجمه ترگمان]پارچ سر حریف را گردگیری کرد
[ترجمه گوگل]جارچی از حریف خجالت کشید

14. She pointed to the mustard-colored plas-tic pitcher on the stainless-steel table by the bedside.
[ترجمه ترگمان]او به تنگ plas colored رنگی روی میز ضد زنگ کنار تخت اشاره کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی میز تخت زنگ نزن کنار تخت نشست و به چوب پلاستیکی خردل رنگی اشاره کرد

a pitcher of water

یک پارچ آب


پیشنهاد کاربران

کوزه. پارچ
container

a container for serving drinks , with one handle and a sharp part that makes pouring easy

پرتاب کننده توپ

پارچ متدادف=jug


پارچ شبیه کوره

ضربه زن

She put a pitcher of water on the table
پارچ/تُنگ

پارچ آب=Water pitcher

پرتاب کننده توب در بازی بیس بال


کلمات دیگر: