کلمه جو
صفحه اصلی

presentiment


معنی : دلهره، حس، عقیده قبلی نسبت بچیزی، روشن بینی قبلی، احساس وقوع امری از پیش
معانی دیگر : دلواپسی، دلشوره، (از چیز بد) پیش آگاهی

انگلیسی به فارسی

عقیده قبلی نسبت بچیزی، احساس وقوع امری از پیش،روشن بینی قبلی، دلهره


پیش فرض، دلهره، حس، عقیده قبلی نسبت بچیزی، روشن بینی قبلی، احساس وقوع امری از پیش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: presentimental (adj.)
• : تعریف: an intuition or sense of something about to happen; premonition or foreboding.
مشابه: anticipation, foreboding

- She felt a presentiment that something dreadful was going to happen.
[ترجمه ترگمان] احساس کرد که اتفاق وحشتناکی خواهد افتاد
[ترجمه گوگل] او احساس تعجب کرد که چیزی بدبختانه اتفاق می افتد
- He shivered at his presentiment of dark events that would soon occur.
[ترجمه ترگمان] از پیش بینی حوادث تاریکی که بزودی اتفاق می افتاد می لرزید
[ترجمه گوگل] او در انتظار وقایع تاریک بود که به زودی رخ می دهد
- She suddenly went to the door as if she'd had a presentiment that someone would be there.
[ترجمه ترگمان] ناگهان به طرف در رفت، گویی پیش بینی کرده بود که کسی آنجا خواهد بود
[ترجمه گوگل] او به طور ناگهانی به درب رفت، به طوری که او پیش فرض داشت که کسی آنجا خواهد بود

• intuitive feeling about future events (esp. evil); premonition, advance perception
a presentiment is a feeling that a particular event, for example someone's death, will soon take place; a formal word.

مترادف و متضاد

دلهره (اسم)
apprehension, presentiment

حس (اسم)
energy, sense, feeling, sensation, presentiment

عقیده قبلی نسبت به چیزی (اسم)
presentiment

روشن بینی قبلی (اسم)
presentiment

احساس وقوع امری از پیش (اسم)
presentiment

anticipation, expectation


Synonyms: apprehension, apprehensiveness, discomposure, disquietude, disturbance, fear, feeling, feeling in bones, foreboding, forecast, forethought, funny feeling, handwriting on wall, hunch, intuition, misgiving, perturbation, premonition, prenotion, presage, sinking feeling, vibes, worriment


جملات نمونه

1. I had a presentiment that he represented a danger to me.
[ترجمه ترگمان]من پیش بینی کرده بودم که او برای من خطری محسوب می شود
[ترجمه گوگل]من پیش فرض داشتم که او برای من یک خطر است

2. She had had a presentiment of what might lie ahead.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی می کرد که پیش از این چه خواهد گفت
[ترجمه گوگل]او تا به حال پیش بینی کرده بود که چه چیزی ممکن است در پیش رو باشد

3. He had a presentiment of disaster.
[ترجمه ترگمان]احساس بدبختی می کرد
[ترجمه گوگل]او پیشاپیش فاجعه بود

4. I was filled with a presentiment of disaster.
[ترجمه ترگمان]احساس بدبختی کردم
[ترجمه گوگل]من با پیش بینی فاجعه پر شده بودم

5. I didn't exactly have a presentiment - certainly not of anything like this happening.
[ترجمه ترگمان]من دقیقا هیچ احساسی نسبت به این اتفاق نداشتم
[ترجمه گوگل]من دقیقا هیچ پیش فرض ندارم - مطمئنا چیزی از این اتفاق نمی افتد

6. I have an intractable presentiment that I will soon start seeing them in Tod's dream.
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که به زودی آن ها را در رویای Tod می بینم
[ترجمه گوگل]من پیشاپیش سختگیرانه ای دارم که خیلی زود می بینم که آنها در رویای Tod هستند

7. Heavy with presentiment, I turned around and walked back to my office.
[ترجمه ترگمان]بعد برگشتم و به طرف دفتر خودم برگشتم
[ترجمه گوگل]با حواس پرتی سنگین، من برگشتم و برگشتم به دفترم

8. Without knowing why - it was presentiment, perhaps - Passepartout became vaguely uneasy.
[ترجمه ترگمان]بی آن که بداند چرا، پیش بینی کرده بود که شاید به طور مبهم مضطرب شده باشد
[ترجمه گوگل]بدون دانستن دلیل - این احتمال وجود داشت، شاید - Passepartout ناگهان ناخوشایند شد

9. Already I have a presentiment that it won't.
[ترجمه ترگمان]به همین زودی پیش بینی می کنم که این اتفاق نخواهد افتاد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر من یک پیش فرض دارد که نمی خواهد

10. Soapy followed the man with a presentiment that luck would again run against him.
[ترجمه ترگمان]به دنبال آن مرد با پیش بینی احساس کرد که شانس دوباره بر او چیره خواهد شد
[ترجمه گوگل]صابون مردی را پیش بینی کرد که شانس دوباره بر علیه او اجرا شود

11. I had a presentiment that she would come soon.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی کرده بودم که بزودی خواهد آمد
[ترجمه گوگل]پیش فرض داشتم که او به زودی وارد خواهد شد

12. The lawyer had a presentiment that the judge would dismiss the case against her client.
[ترجمه ترگمان]وکیل پیش بینی کرده بود که قاضی پرونده را از موکلش بیرون خواهد کشید
[ترجمه گوگل]وکیل پیش بینی کرده بود که قاضی پرونده را علیه مشتری خود محکوم کند

13. I have a presentiment that something bad will happen.
[ترجمه ترگمان]من پیش بینی می کنم که اتفاق بدی رخ خواهد داد
[ترجمه گوگل]من پیش فرض دارم که بدی اتفاق می افتد

14. The second, research the acting means of presentiment system, this part is consist of spy and patrol signal fire transferring and recovery per se.
[ترجمه ترگمان]دوم، تحقیق در مورد ابزار اجرایی سیستم پیش بینی، این بخش متشکل از جاسوس و گشت زنی است که انتقال و بازیابی را به خودی خود انجام می دهد
[ترجمه گوگل]دوم، تحقیق در مورد ابزار اقدام سیستم پیشگویی، این قسمت شامل انتقال و بازیابی سیگنال های جاسوسی و گشت زنی است

پیشنهاد کاربران

گواهی دادن دل - دلشوره داشتن - بد به دل افتادن


کلمات دیگر: