کلمه جو
صفحه اصلی

elitist


نخبه گرا، نخبه سالار، نخبه گر نخبه سالارانه

انگلیسی به فارسی

نخبه‌گرا، نخبه‌سالار، نخبه‌گر


نخبه سالارانه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: believing in, supporting, or promoting the superiority of a select or privileged group.

- It can be difficult, even for the well-off, to gain admission to an elitist private school.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] حتی برای رفاه نیز ممکن است دشوار باشد، برای پذیرش یک مدرسه خصوصی خصوصی نخبه

• advocate of elitism, one who favors leadership by an elite; one who takes pride in belonging to an elite group
favoring of leadership by an elite; taking pride in belonging to an elite group; snobby (slang)
elitist people, systems, or ideas practise or support elitism.
an elitist is a person who believes that a society or country should be ruled by a small group of people who are superior to everyone else.

مترادف و متضاد

snob


Synonyms: highbrow, name-dropper, pompous ass, pompous person, social climber, stiff, stuffed shirt


جملات نمونه

1. The legal profession is starting to be less elitist and more representative.
[ترجمه ترگمان]این حرفه قانونی شروع می شود که کم تر elitist و نماینده بیشتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]حرفه حقوقی شروع به کمالیتی تر و نماینده تر می کند

2. Many remember sport at school as elitist, focusing only on those who were good at it.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ورزش را در مدرسه به عنوان elitist برجسته به یاد می آورند، و فقط بر روی افرادی تمرکز می کنند که در این ورزش خوب بودند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ورزش ها را به عنوان نخبه گرایی در مدرسه به یاد می آورند، تمرکز بر روی کسانی که در آن خوب بودند

3. In Britain, jazz is losing its elitist tag and gaining a much broader audience.
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا، جاز برچسب elitist خود را از دست می دهد و مخاطبان بسیار گسترده تری را به دست می آورد
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، جاز از دست دادن برچسب نخبه و از دست دادن مخاطبان بسیار گسترده تر است

4. He found the school very cliquey and elitist.
[ترجمه ترگمان]او مدرسه را بسیار cliquey و elitist دید
[ترجمه گوگل]او در بر داشت در مدرسه بسیار وابسته به دسته و نخبه گرا

5. She accused him of being elitist.
[ترجمه ترگمان] اون بهش تهمت زد که اهل elitist
[ترجمه گوگل]او او را به عنوان نخبهگرا متهم کرد

6. Learning should no longer be an elitist pastime for the chosen few.
[ترجمه ترگمان]یادگیری نباید یک سرگرمی elitist برای تعداد معدودی انتخاب شود
[ترجمه گوگل]یادگیری دیگر نباید سرگرمی نخبه ای برای چند نفر باشد

7. Universities are becoming far less elitist.
[ترجمه ترگمان]دانشگاه ها در حال تبدیل شدن به far less هستند
[ترجمه گوگل]دانشگاه ها بسیار نخبه گرا هستند

8. The Government came under fire yesterday for favouring elitist arts groups in the South-east.
[ترجمه ترگمان]دیروز دولت برای طرفداری از گروه های هنری elitist در جنوب شرقی تحت آتش قرار گرفت
[ترجمه گوگل]دولت دیروز برای مقابله با گروه های هنری نخبه در جنوب شرق کشور، تحت فشار قرار گرفت

9. He was an elitist who had no time for the masses.
[ترجمه ترگمان]او an بود که برای توده ها وقت نداشت
[ترجمه گوگل]او نخبه گرایی بود که برای توده ها زمان نداشت

10. For several decades, El Carnaval remained an elitist event that ended with an elegant masked ball.
[ترجمه ترگمان]در طول چندین دهه، آل Carnaval یک رویداد elitist بود که با یک توپ بالماسکه شیک به پایان رسید
[ترجمه گوگل]چندین دهه El Carnaval یک رویداد نخبهگرا بود که با یک توپ ماسک زیبا ظاهر شد

11. It stands accused of being elitist and inaccessible.
[ترجمه ترگمان]آن متهم به elitist و غیرقابل دسترس است
[ترجمه گوگل]این موضوع متهم به ائتلاف و غیرقابل دسترسی است

12. The exploration of literary texts is not an elitist activity, distinct from the study of other means of communication.
[ترجمه ترگمان]کاوش متون ادبی یک فعالیت elitist نیست، متمایز از مطالعه ابزارهای دیگر ارتباط
[ترجمه گوگل]اکتشاف متون ادبی یک فعالیت نخبه گرایانه نیست که متمایز از مطالعه سایر ابزارهای ارتباطی باشد

13. To make this elitist system work, there had to be a constant supply of visible saints.
[ترجمه ترگمان]برای انجام این کار سیستم elitist، باید یک منبع ثابت از قدیسان قابل مشاهده وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]برای ایجاد این سیستم نخبه گرایانه، باید تأمین مداوم مقدسین قابل مشاهده باشد

14. As befits the owners of an elitist newspaper, the Sulzbergers are patricians.
[ترجمه ترگمان]همان طور که شایسته مالکان یک روزنامه elitist است، Sulzbergers پاتریسینها هستند
[ترجمه گوگل]همانطور که صاحبان روزنامه نخبه گانه می گویند، سولزبرگرها وطن پرست هستند

15. Never an elitist, she wanted to democratise photographic practice, and share all she had learnt.
[ترجمه ترگمان]او هیچ وقت an نبود، می خواست تمرین تصویری کند و تمام چیزهایی را که آموخته بود به اشتراک بگذارد
[ترجمه گوگل]هرگز نخبهگرا بود، او میخواست که دموکراتیزه کردن فعالیت عکاسی شود و همه چیزهایی را که او آموخته بود به اشتراک بگذارد

پیشنهاد کاربران

اونی ک فکرمیکنه از همه بهتره - کلاس میذاره ، افاده ایه

syn : snob


elitist ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: نخبه‏گرا
تعریف: کسی که اعتقاد به نخبه‏سالاری دارد


کلمات دیگر: