کلمه جو
صفحه اصلی

deconstruct

انگلیسی به فارسی

دفن کردن


انگلیسی به انگلیسی

• analyze a text according to the theory of deconstruction

جملات نمونه

1. She sets up a rigorous intellectual framework to deconstruct various categories of film.
[ترجمه ترگمان]او یک چارچوب فکری سخت برای بازسازی دسته های مختلف فیلم ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]او یک چارچوب فکری سختگیرانه برای ساختن فیلمهای مختلف فیلم را ایجاد می کند

2. They deconstructed our clear path to freedom by turning us on ourselves.
[ترجمه ترگمان]آن ها مسیر صاف ما را تغییر می دادند و ما را به سوی آزادی سوق می داد
[ترجمه گوگل]ما راه روشن خود را به آزادی راه اندازی کردیم و ما را در خودمان تغییر دادیم

3. But he also deconstructs the melody, subjects it to counterpoint and inversion and renders it in ragtime rhythm.
[ترجمه ترگمان]اما او همچنین ملودی را تغییر داد، از آن برای کنترپوان و inversion استفاده کرد و آن را در ریتم ragtime قرار داد
[ترجمه گوگل]اما او همچنین ملودی را مجددا طراحی می کند، آن را به مخالف و تبدیل می کند و آن را در ریتم ragtime

4. Derrida Deconstruct the privileging of shit over crap.
[ترجمه ترگمان]لعنت بر شیطون لعنت بر شیطون لعنت بر شیطون
[ترجمه گوگل]دریدا تبعیض گناهان را از بین می برد

5. The second part, including four chapters, aims to deconstruct and criticize and classroom field in it.
[ترجمه ترگمان]بخش دوم، شامل چهار فصل، هدف از ساختارشکنی و انتقاد از حوزه کلاس در آن است
[ترجمه گوگل]قسمت دوم، از جمله چهار فصل، با هدف تخریب و انتقاد و زمینه کلاس درس در آن است

6. Although valuable in deconstruct the Platonism and realism, the fallibilism and quasi-empiricism confuse the essence difference between mathematics and other science.
[ترجمه ترگمان]بااینکه در واسازی فرضیات و رئالیسم ارزشمند است، the و شبه - تفاوت اساسی بین ریاضیات و علوم دیگر را گیج می کنند
[ترجمه گوگل]گرچه در ساختن پلاتونیسم و ​​واقع گرایی ارزشمند است، فریب بیلیسم و ​​شبه تجربی، اختلاف ماهیت بین ریاضیات و سایر علوم را اشتباه می گیرند

7. Deconstruct Your Fears - I'm sure you don't have a phobia about getting stuff done.
[ترجمه ترگمان]من مطمئنم که تو ترس از این کار نداری
[ترجمه گوگل]ترس خود را از بین ببرید - مطمئن هستم که شما در مورد انجام کارها فوبیا ندارید

8. Thus it is important to analyse these processes as well as deconstructing them.
[ترجمه ترگمان]بنابراین تجزیه و تحلیل این فرایندها و واسازی آن ها مهم است
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب مهم است که این فرآیندها را تجزیه و تحلیل کنیم و آنها را تجزیه کنیم

9. The master narrative takes written text as its narrative form not only to consolidate its power and ideology but to deconstruct the slave's subjectivity.
[ترجمه ترگمان]روایت اصلی، متن نوشتاری را به عنوان فرم روایت خود، نه تنها برای تحکیم قدرت و ایدیولوژی خود بلکه برای ساختارشکنی ذهنیت برده، به کار می برد
[ترجمه گوگل]روایت اصلی متن کتبی را به شکل روایت آن نه تنها برای تحکیم قدرت و ایدئولوژی خود بلکه برای تفکیک کردن بردهداری برده می کند

10. Let's ignore the active load in place of a plate resistor and let's deconstruct the circuit.
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید بار فعال را در جای یک مقاومت صفحه نادیده بگیریم و اجازه دهید که مدار را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]بیایید بار فعال را به جای مقاومت یک صفحه بگذاریم و اجازه دهید مدار را خنثی کنیم

11. Modern image is used by New Moon School to deconstruct the image pattern of classical poetry.
[ترجمه ترگمان]تصویر مدرن توسط مدرسه ماه نو برای بازسازی الگوی تصویر شعر کلاسیک مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]تصویر مدرن توسط دانشکده ماه نو برای استفاده از الگوی تصویری شعر کلاسیک استفاده می شود

12. Narrative therapy has been developed in recent years, the key is help consulter to deconstruct the old story and construct the new story.
[ترجمه ترگمان]روایت درمانی در سال های اخیر ایجاد شده است و کلید کمک به consulter برای بازسازی داستان قدیمی و ساخت داستان جدید است
[ترجمه گوگل]درمان اعتیاد در سال های اخیر توسعه یافته است، کلید کمک به مشاوره برای انحراف از داستان قدیمی و ساختن داستان جدید است

پیشنهاد کاربران

اصطلاح فارسیش میشه:باز خوانی، از نو نوشتن، باز نویسی کردن، از نو نگاشتن، مثل باز خوانی تاریخ ( یعنی برای فهم و درک دقیق و اصلاح چیزی آن را باز نگری و موشکافی کنیم و نگاه جدیدی به آن پیدا کنیم )
he wants to deconstruct the Western myth of human rights.

ساختارشکنی

واسازی
واساختار
واسازه
ساخت گشایی
ساختارگریزی
تخریب
شالوده شکنی

ساختارزدایی

خراب کردن، ازبین بردن، متوقف کردن، تخریب کردن، به هم زدن

ساختن، درست کردن

واشکافی متن

ساختار شکنی
توجه شود به مکتب deconstructionism
which is pertaining to the skepticism toward everything by Derrida - 1930 - 2004

واسازی، در متون سیاسی

اگر "برساخت" برای "construction" باشه، اونموقع "وابرساختن" برای "deconstruct" درسته.


کلمات دیگر: