کلمه جو
صفحه اصلی

playfulness

انگلیسی به فارسی

از روی بازیگوشی، بازیگوش بودن


بازیگری


انگلیسی به انگلیسی

• gaiety, cheerfulness; pleasantness, geniality; gladness, happiness

جملات نمونه

1. Playfulness and formality can mingle, even at a wedding.
[ترجمه ترگمان]playfulness و تشریفات هم میتونن با هم قاطی بشن، حتی توی عروسی
[ترجمه گوگل]سرگرمی و رسالت می تواند حتی در یک عروسی هم مخلوط شود

2. She resists the polysyllabic playfulness that marks the writing of her brother, Bill, but she writes with clarity and style.
[ترجمه ترگمان]او در مقابل بازیگوشی polysyllabic که نوشته برادرش بیل را نشان می دهد مقاومت می کند، اما او با وضوح و سبک می نویسد
[ترجمه گوگل]او در برابر بازیگری چندشکلی که مانع نوشتن برادرش، بیل است، مقاومت می کند، اما او با وضوح و سبک نوشته است

3. His playfulness is in evidence this day, too.
[ترجمه ترگمان]شیطنت و بازیگوشی او هم در این روز شهادت خواهد داد
[ترجمه گوگل]بازیگرایی او هم همینطور است

4. Morrissey, of course, prefers arch playfulness and that is his prerogative as a person and a songwriter.
[ترجمه ترگمان]موریسی، البته، playfulness را ترجیح می دهد و این حق او به عنوان یک شخص و یک ترانه است
[ترجمه گوگل]البته، Morrissey ترجیح می دهد بازی قورباغه و این حق خود را به عنوان یک شخص و ترانه سرا است

5. Mr. Sottsass was known for his playfulness and wit as well as his whimsical ornamentation.
[ترجمه ترگمان]آقای Sottsass به خاطر playfulness و wit به همان خوبی که به نظر می رسید از آن لذت می برد
[ترجمه گوگل]آقای ساتساس به خاطر بازیگری و شوخ طبعی و تزئینات غریب او شناخته شده بود

6. This smooth approach to type lends a modern playfulness to a company's visual identity.
[ترجمه ترگمان]این رویکرد آرام به نوع، نوعی شیطنت مدرن را به هویت بصری یک شرکت قرض می دهد
[ترجمه گوگل]این رویکرد صاف به نوعی یک بازیگر مدرن را به هویت بصری شرکت می دهد

7. Your date is filled with laughs and playfulness.
[ترجمه ترگمان]قرار ملاقات شما پر از خنده و شوخی است
[ترجمه گوگل]تاریخ شما با خنده و بازیگری پر شده است

8. I see playfulness, reminiscing a time when we take pleasures in things uncomplicated.
[ترجمه ترگمان]اون بازی رو می بینم، یادم میاد زمانی که ما به مسائل پیچیده و پیچیده لذت می بریم
[ترجمه گوگل]من بازیگری را می بینم، یادآور یک زمان زمانی که ما لذت بردن در چیزهای بدون عارضه

9. Their attachment and playfulness makes them a perfect companion for children.
[ترجمه ترگمان]دلبستگی و بازیگوشی آن ها باعث می شود که آن ها برای بچه ها مصاحب خوبی باشند
[ترجمه گوگل]وابستگی و شادابی آنها باعث می شود که آنها یک فرزند کامل باشند

10. A sense of playfulness is the best defense against taking yourself too seriously.
[ترجمه ترگمان]یک حس شوخ طبعی بهترین دفاع از این است که خودتان را خیلی جدی بگیرید
[ترجمه گوگل]حس بازیگری بهترین دفاع از خودتان است

11. That playfulness is a reoccurring component in our a collateral phenomenon a premeditated design goal.
[ترجمه ترگمان]آن بازیگوشی یک جز reoccurring در یک پدیده وثیقه است که یک هدف طراحی از پیش برنامه ریزی شده را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این بازیگری یک مولفه ی مجدد در پدیده ی وثیقه ی ماست که اهداف طراحی آن را پیش بینی می کند

12. This particular dog expresses behavior characteristics like playfulness, friendliness, and even love.
[ترجمه ترگمان]این سگ به خصوص ویژگی های رفتاری را مثل شیطنت، دوستانه و حتی عشق بیان می کند
[ترجمه گوگل]این سگ خاص ویژگی های رفتاری مانند بازیگری، دوست داشتنی و حتی عشق را بیان می کند

13. Some philosophers have claimed that our playfulness is the most noble part of our basic nature.
[ترجمه ترگمان]برخی از فلاسفه ادعا کرده اند که شیطنت ما مهم ترین قسمت طبیعت اصلی ماست
[ترجمه گوگل]بعضی از فیلسوفان ادعا می کنند که بازیگری ما بخش اعظمی از ماهیت اساسی ما است

14. Playfulness and a zest for newness infuse your realtionship.
[ترجمه ترگمان]تراشه پوست پرتقال و تراشه پوست پرتقال، تراشه پوست پرتقال را پر می کند
[ترجمه گوگل]شادی و غم و اندوه برای تازه بودن موجب تحقق روحیه شما می شود

پیشنهاد کاربران

بازیگوشی

نشاط ؛ دلپذیری ، مهربانی شادی ، خوشبختی

سر زندگی
شادابی

خوش گذرانی
شوخ و شنگی


کلمات دیگر: