1- بیهوده، (به طور) بی نتیجه، 2- با بی حرمتی، کفرآمیز، سرسری
in vain
1- بیهوده، (به طور) بی نتیجه، 2- با بی حرمتی، کفرآمیز، سرسری
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: to no purpose; without substantial or lasting effect.
- Sadly, their efforts to rescue the victims were in vain.
[ترجمه ترگمان] متاسفانه تلاش های آن ها برای نجات قربانیان بی فایده بود
[ترجمه گوگل] متاسفانه تلاش های آنها برای نجات قربانیان بیهوده بود
[ترجمه گوگل] متاسفانه تلاش های آنها برای نجات قربانیان بیهوده بود
• (2) تعریف: in an irreverent manner of speech or use.
- They are taking the Lord's name in vain.
[ترجمه ترگمان] نام لرد را بی هوده بر زبان می آورند
[ترجمه گوگل] آنها اسم خداوند را بیهوده می برند
[ترجمه گوگل] آنها اسم خداوند را بیهوده می برند
• all for nothing
جملات نمونه
1. An old dog barks not in vain.
[ترجمه ترگمان]یک سگ پیر بی هوده پارس می کند
[ترجمه گوگل]یک سگ قدیمی بیهوده خراب می شود
[ترجمه گوگل]یک سگ قدیمی بیهوده خراب می شود
2. Money spent on the brain is never spent in vain.
[ترجمه H.Etesam] پولی که روی مغزت هزینه کنی، دور نریختی.
[ترجمه کیوان] پولی که با استفاده از مغزت آن را خرج کرده باشی هیچوقت بیهوده خرج نشده
[ترجمه ترگمان]پول خرج می شود و هیچ وقت بی هوده به هدر نمی رود[ترجمه گوگل]پول صرف شده در مغز هرگز بیهوده صرف نشده است
3. He tried in vain to bring his temper under control.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خشمش را مهار کند
[ترجمه گوگل]او بیهوده تلاش کرد تا تحت کنترل خود قرار بگیرد
[ترجمه گوگل]او بیهوده تلاش کرد تا تحت کنترل خود قرار بگیرد
4. We tried in vain to make him change his mind.
[ترجمه ترگمان]بی هوده تلاش کردیم تا نظرش را عوض کند
[ترجمه گوگل]ما بیهوده تلاش کردیم تا او ذهن خود را تغییر دهد
[ترجمه گوگل]ما بیهوده تلاش کردیم تا او ذهن خود را تغییر دهد
5. A seemingly endless line of trucks waits in vain to load up.
[ترجمه ترگمان]صف طویلی از کامیون ها منتظر بار شدن است
[ترجمه گوگل]خطی به ظاهر بی حد و حصر از کامیون ها بیهوده انتظار می رود تا بارگیری کند
[ترجمه گوگل]خطی به ظاهر بی حد و حصر از کامیون ها بیهوده انتظار می رود تا بارگیری کند
6. We searched in vain for the missing child.
[ترجمه ترگمان]ما بی هوده دنبال بچه گم شده می گشتیم
[ترجمه گوگل]ما بیهوده برای کودک گمشده جستجو کردیم
[ترجمه گوگل]ما بیهوده برای کودک گمشده جستجو کردیم
7. Parents campaigned in vain for her reinstatement.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش دوباره در انتخابات شرکت می کردند
[ترجمه گوگل]والدین برای بازنشستگی او بیهوده مبارزه کردند
[ترجمه گوگل]والدین برای بازنشستگی او بیهوده مبارزه کردند
8. I tried in vain to start a conversation.
[ترجمه ترگمان]بی هوده تلاش کردم تا گفتگو را شروع کنم
[ترجمه گوگل]بیهوده سعی کردم گفتگو را شروع کنم
[ترجمه گوگل]بیهوده سعی کردم گفتگو را شروع کنم
9. They sought in vain for somewhere to shelter.
[ترجمه ترگمان]آن ها بی هوده دنبال جایی برای پناه گرفتن بودند
[ترجمه گوگل]آنها برای جایی برای پناه دادن تلاش کردند
[ترجمه گوگل]آنها برای جایی برای پناه دادن تلاش کردند
10. They endeavoured to make her happy but in vain.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی داشتند او را خوشحال کنند، اما بی فایده بود
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا او را شاد کنند اما بیهوده
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا او را شاد کنند اما بیهوده
11. All the police's efforts to find him were in vain.
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش پلیس ها برای پیدا کردن او بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های پلیس برای پیدا کردن او بیهوده بود
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های پلیس برای پیدا کردن او بیهوده بود
12. Their lives have not been laid down in vain.
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها بی هوده نبوده است
[ترجمه گوگل]زندگی آنها بیهوده نمانده است
[ترجمه گوگل]زندگی آنها بیهوده نمانده است
13. Doctors battled in vain to save his life.
[ترجمه ترگمان]پزشکان بی هوده برای نجات جانش مبارزه کردند
[ترجمه گوگل]پزشکان بیهوده تلاش کردند تا زندگی خود را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]پزشکان بیهوده تلاش کردند تا زندگی خود را حفظ کنند
14. They waited in vain for a response.
[ترجمه ترگمان]آن ها بی هوده منتظر جواب بودند
[ترجمه گوگل]آنها بیهوده منتظر پاسخ بودند
[ترجمه گوگل]آنها بیهوده منتظر پاسخ بودند
15. All our efforts were in vain.
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش ما بی نتیجه بود
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های ما بیهوده بود
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های ما بیهوده بود
پیشنهاد کاربران
معنی الکی به زبون خودمون میده
He tried in vain
بیهوده ( الکی ) تلاش کرد
He tried in vain
بیهوده ( الکی ) تلاش کرد
بی هوده، عبث، مذبوحانه
بیهوده
useless=
بی نتیجه
Her efforts were in vain
Her efforts were in vain
بی حاصل، هیچ ،
Ifyou don't pass the exam your three month hardworking will be in vain
اگر در امتحان قبول نشوی تلاشهای سه ماهه ات بی حاصل خواهد بود.
Ifyou don't pass the exam your three month hardworking will be in vain
اگر در امتحان قبول نشوی تلاشهای سه ماهه ات بی حاصل خواهد بود.
نافرجام without success
بی هیچ نتیجه ای
معادلی رو که عرض کردم، دوستان پیش از بنده فرموده بودند، اما ممکنه فرم های بی حاصل، بیهوده و بی نتیجه در جمله ای که مد نظرتون هست، خوب نشینه.
معادلی رو که عرض کردم، دوستان پیش از بنده فرموده بودند، اما ممکنه فرم های بی حاصل، بیهوده و بی نتیجه در جمله ای که مد نظرتون هست، خوب نشینه.
"بیهوده یا بی حاصل" میشه یه جورایی معنی کرد
TRY IN VAIN تلاش بیهوده یا تلاش بی حاصل
TRY IN VAIN تلاش بیهوده یا تلاش بی حاصل
کلمات دیگر: