کلمه جو
صفحه اصلی

relic


معنی : اثر، عتیقه، یادگار، ماترک، اثار مقدس
معانی دیگر : (رسم یا شی) باقی مانده از گذشته (به طور کامل یا ناقص )، برجا مانده، (جمع) بقایا، بازمانده، پس مانده، باستانی

انگلیسی به فارسی

یادگار، عتیقه، اثر، اثار مقدس، ماترک


اثر، اثار مقدس، عتیقه، یادگار، باستانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that has survived from an earlier time, such as a custom or artifact of an earlier culture.

(2) تعریف: something valued for its past association with some person, place, or event; souvenir.
مترادف: memento, souvenir
مشابه: keepsake, remembrance

(3) تعریف: the remains of, or an article associated with, a saint or martyr, treated as an object of religious veneration.
مشابه: hallow

• remnant, item that remains from a past era; bones of the dead (especially of a religious martyr); souvenir, memento
something that is a relic has survived from an earlier time.
a religious relic is part of the body of a saint, or an object associated with a saint.

مترادف و متضاد

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

عتیقه (اسم)
relic, antique, curio

یادگار (اسم)
token, relic, evocation, memorial, memory, souvenir

ماترک (اسم)
relic, heritage

اثار مقدس (اسم)
relic

something saved from the past


Synonyms: antique, antiquity, archaism, artifact, curio, curiosity, evidence, fragment, heirloom, keepsake, memento, memorial, monument, remains, remembrance, remembrancer, reminder, remnant, residue, ruins, scrap, souvenir, survival, testimonial, token, trace, trophy, vestige


جملات نمونه

1. this kind of torture is a relic of medieval savageries
این نوع شکنجه بازمانده ی وحشیگری های قرون وسطی است.

2. It was the last relic of the old system.
[ترجمه ترگمان]این آخرین یادگار نظام بود
[ترجمه گوگل]این آخرین نسخه قدیمی سیستم بود

3. This stone axe is a relic of ancient times.
[ترجمه ترگمان]این تبر سنگی، یادگار دوران باستان است
[ترجمه گوگل]این عنصر سنگی از آثار باستانی است

4. They believe that hunting is a relic of the past and are calling for it to be banned.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که شکار یک یادگار گذشته است و خواهان آن است که این شکار ممنوع شود
[ترجمه گوگل]آنها بر این باورند که شکار یک سرچشمه گذشته است و خواستار آن شده است که ممنوع شود

5. The building stands as the last remaining relic of the town's cotton industry.
[ترجمه ترگمان]این ساختمان آخرین بازمانده باقیمانده صنعت پنبه شهر است
[ترجمه گوگل]این ساختمان به عنوان آخرین باقیمانده باقی مانده از صنعت پنبه شهر است

6. This silver belt buckle is the only relic of the imprisoned soldiers that survives.
[ترجمه ترگمان]این کمربند نقره ای تنها یادگاری از سربازان زندانی است که جان سالم به در برده است
[ترجمه گوگل]این دست و پنجه نرم کمربند نقره ای تنها قاچاق از سربازان زندانی است که زنده ماندند

7. Germany's asylum law is a relic of an era in European history which has passed.
[ترجمه ترگمان]قانون پناهندگی آلمان، یادگار دوره ای از تاریخ اروپا است که به تصویب رسیده است
[ترجمه گوگل]قانون پناهندگی آلمان یک اثر تاریخی در تاریخ اروپا است که گذشت

8. The relic was sold by auctioneers Christie's in London in July 199
[ترجمه ترگمان]این یادگار در روز ۱۹۹ ژوئیه با حراج حراج کریستی در لندن فروخته شد
[ترجمه گوگل]این اثر توسط یاران Christie's در لندن در ژوئیه 199 فروخته شد

9. No more relic hunting for today.
[ترجمه ترگمان] امروز چیزی برای شکار مونده نیست
[ترجمه گوگل]امروز شکار واقعی بیشتر نیست

10. A golden crown adorns the head and the relic is dressed in beautiful white robes delicately and artistically embroidered with gold.
[ترجمه ترگمان]تاجی طلایی بر سر دارد و این یادگار در ردای سفید و زیبایی است که با ظرافت و زیبایی گلدوزی شده باشد
[ترجمه گوگل]طلای طلایی از سر و طلا به چشم می خورد و این آثار با لباس طلای سفید زیبا و با طرحی هنری بافته شده است

11. The relic was found in exactly the place indicated.
[ترجمه ترگمان]این یادگار دقیقا در همان محل دیده شده بود
[ترجمه گوگل]این آثار در دقیقا همان محل مشخص شده بود

12. This is not some ancient practice, some relic from the past long since abandoned.
[ترجمه ترگمان]این یک تمرین قدیمی نیست، یادگار گذشته از مدت ها پیش متروک شده است
[ترجمه گوگل]این یک عمل باستانی است، برخی از آثار از گذشته از زمان رها شده است

13. The relic there was credited with making barren women pregnant and then relieving the pain of parturition.
[ترجمه ترگمان]یادگار مانده به این بود که زنان barren باردار را باردار می سازند و سپس درد parturition را رها می کنند
[ترجمه گوگل]این بقایای زنان باردار را باردار و سپس از درد زایمان رهایی می بخشد

14. The khthons showed no interest in the ancient relic.
[ترجمه ترگمان]The هیچ علاقه ای به یادگار باستانی نداشتند
[ترجمه گوگل]کوتونها هیچ علاقه ای به آثار باستانی نداشتند

relics of a lost civilization

بقایای یک تمدن معدوم


snapshots and other relics of her youth

عکسهای فوری و دیگر یادگارهای جوانی او


This kind of torture is a relic of Medieval savageries.

این نوع شکنجه بازمانده‌ی وحشیگری‌های قرون وسطی است.


پیشنهاد کاربران

( اسم ) اثر قدیمی ، اثر باستانی ( شی، نقاشی، حتی سیستم های قدیمی باقیمانده ماننده سیستم آبیاری در ایران باستان )

یادگاری از گذشته

《 پارسی را پاس بِداریم》
relic
واژه ای ایرانی - اُروپایی ، واکاوی وَ ریشه شِناسی :
relic : re - lic
- re = هَمان " را " دَر پارسی وَلی دَر پارسیِ اِمروز " باز " وَ دَر این جا back = پُشت
lic = سِتاک : leave به جایِ گُزاشتَن ، هِشتَن ، وانَهادَن ، هِلیدَن ، هَم ریشه با " رَفتَن وَ ریختَن " دَر پارسی : ریختَن هَم سورَتی دیگَر اَز رَفتَن به دیسِ ریفتَن اَست ، بِنگَرید به مُرده ریگ / مُرده ریز / مُرده ریخت یَنی چیزی که اَز مُرده به جایِ می مانَد ، مُرده با رَفتَن اَش یا ریفتَن اَش ( ریختَن اَش ) به جای می گُزارَد.
گَرته بَرداری واژه ای : راریخ ، راریگ
پیش نَهاد اَز نِگَرِ ریشه شِناسی : پُشت گُزاشت ، پُشت نَهاد ، پُشت نِهِشت ، پُشت رَفت ، پُشت ریخت
بازگُزاشت ، بازنَهاد ، بازنِهِشت ، بازرَفت ، بازریخت

یادگار , بقایا ( گذشته )

# It was the last relic of the old system
# This stone axe is a relic of ancient times
# These bones are the relics of a medieval saint
# The archaeological team found some relics from the Stone Age

relic ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: یادگاره
تعریف: آثار و بقایای فرهنگی کهن به ویژه آنها که دارای ارزش مذهبی و نمادین هستند


کلمات دیگر: