• located in the shadow of, cast in darkness; made insignificant by the looming importance or show of another
overshadowed
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. a valley overshadowed by high mountains
دره ای که کوه های بلند بر آن سایه افکنده است
2. a problem that overshadowed all others
مسئله ای که سایر مسائل را تحت الشعاع قرار داد
3. the probability of another cholera epidemic overshadowed our lives
احتمال شیوع مجدد و با زندگی ما را تیره کرد.
پیشنهاد کاربران
هم پوشانی
تحت الشعاع
تحت تأثیر
متأثر از
زیر سایۀ چیزی یا کسی
تحت تأثیر
متأثر از
زیر سایۀ چیزی یا کسی
کلمات دیگر: