کلمه جو
صفحه اصلی

typicality


معنی : نمونه، خصوصیت، شاخصیت
معانی دیگر : typicalness نمونه، علامت

انگلیسی به فارسی

( typicalness ) نمونه، علامت، شاخصیت، خصوصیت


نوعی بودن، خصوصیت، شاخصیت، نمونه


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being characteristic

مترادف و متضاد

نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality

خصوصیت (اسم)
quality, intimacy, typicality

شاخصیت (اسم)
typicality

جملات نمونه

1. Typicality means that when extracting the core semantic features of words, we just examine the stable and typical uses of the words, and exclude the temporary and special uses of the words in context.
[ترجمه ترگمان]Typicality به این معنی است که هنگام استخراج ویژگی های معنایی مرکزی کلمات، ما فقط استفاده پایدار و معمول کلمات را بررسی می کنیم و استفاده موقت و خاص از کلمات را در متن حذف می کنیم
[ترجمه گوگل]نوعی به معنی آن است که هنگام استخراج ویژگی های معنایی هسته کلمات، ما فقط استفاده های پایدار و معمول از کلمات را بررسی می کنیم و استفاده های موقت و خاص کلمات را در context محروم می کنیم

2. And semantic typicality involves the interdependency of all the other members except the prototypical member in the category, which is the specific cognition of the meanings in all the sub-categories.
[ترجمه ترگمان]و typicality معنایی شامل ادغام تمام اعضای دیگر بجز عضو نمونه اولیه در مقوله است، که شناخت خاص از معانی در همه فرعی است
[ترجمه گوگل]و نوعی معناشناسی شامل وابستگی متقابل اعضای دیگر به جز اعضای نمونه اولیه در رده است که شناخت خاصی از معانی در همه زیر شاخه است

3. The study results suggested that increasing the typicality of same-category distractor will cause anaphoric inference resolution fail.
[ترجمه ترگمان]نتایج این مطالعه حاکی از آن است که افزایش the of دارای دسته بندی مشابه موجب شکست anaphoric inference خواهد شد
[ترجمه گوگل]نتایج این تحقیق نشان داد که افزایش نوعی تخفیف دهنده ی دسته ی یکسان موجب ایجاد اختلال استنتاجی می شود

4. The models and parameters possess typicality . The methods are reasonable and efficient.
[ترجمه ترگمان]مدل ها و پارامترها typicality دارند روش ها منطقی و کارآمد هستند
[ترجمه گوگل]مدل ها و پارامترها دارای ویژگی های معمولی هستند روش ها منطقی و کارآمد هستند

5. On the aspects of reality, typicality, and artistic method, the paper makes discussion on the creating of the characters in the novel "the Family" by Bajin.
[ترجمه ترگمان]در جنبه های واقعیت، typicality و روش هنری، این مقاله در مورد ایجاد شخصیت هایی در رمان \"خانواده\" اثر می گذارد
[ترجمه گوگل]در جنبه های واقعیت، نوعی و روش هنری، این مقاله بحث ایجاد شخصیت های رمان 'خانواده' توسط باجین را مطرح می کند

6. It is of a certain commonality and typicality, we will have some practical significance and application prospects.
[ترجمه ترگمان]این یک مساله مشترک و مشترک است، ما دارای اهمیت کاربردی و چشم اندازه ای کاربردی خواهیم بود
[ترجمه گوگل]این یک نوع مشترک و معمولی است، ما برخی اهمیت عملی و چشم انداز کاربرد را داریم

7. The typicality of naturalism not only reflects in the theory of naturalism, but also in the literary work.
[ترجمه ترگمان]The طبیعی گرایی نه تنها در نظریه طبیعی گرایی (طبیعی گرایی)بلکه در آثار ادبی نیز انعکاس می یابد
[ترجمه گوگل]نوعی طبیعتگرایی نه تنها در نظریهی طبیعتگرایی، بلکه در اثر ادبی نیز نشان میدهد

8. Typicality may be seen as functioning as the locus for the local stability of lexical meanings. In this sense it represents the habitual or regularity aspect of meaning.
[ترجمه ترگمان]Typicality را می توان بعنوان مکان هندسی برای پایداری محلی معانی واژگانی دید به این معنی که حالت عادی یا نظم معنا را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]به طور معمول می تواند به عنوان محلی برای ثبات محلی معانی لغوی عمل کند در این معنی، جنبه عادت یا منظم معنا را نشان می دهد

9. And the route that has brought him to his lawn, in this town, on this day dispels most notions of typicality and exposes its tendency to blur or exclude specific qualities that don't fit.
[ترجمه ترگمان]و مسیری که او را به چمن برد، در این شهر، در این روز، بیشتر تصورات of را به خود مشغول کرده و تمایل خود را در معرض تاری یا حذف ویژگی های خاص که مناسب نیستند قرار می دهد
[ترجمه گوگل]و مسیری که او را به چمنش آورده است، در این شهر، در این روز بیشترین تصورات نوعی را تخریب می کند و تمایل خود را به تمیز کردن یا حذف ویژگی های خاصی که مناسب نیست، برطرف می کند

10. The Danxia landform of Danxia Mountain is developed with typicality, representativeness, diversity and non-substitutability.
[ترجمه ترگمان]شکل landform Danxia کوه Danxia با typicality، representativeness، تنوع و non توسعه یافته است
[ترجمه گوگل]شکل خشکی Danxia از کوه Danxia با نوعی، نمایندگی، تنوع و غیر قابل تعویض است

11. But as the individual, this kind of experience of his made him have certain particularity and typicality .
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان فرد، این نوع تجربه او باعث شد که او خصوصیات خاصی داشته باشد
[ترجمه گوگل]اما به عنوان فردی، این نوع تجربه او ساخته شده او دارای خاصیت خاصی است

12. Although Zhang Shizhao's theory of rule of political parties was imperfect, it did not lack wisdom and insight, with its significant typicality and enlightenment in Chinese modern history.
[ترجمه ترگمان]با اینکه نظریه ژانگ Shizhao از حکومت احزاب سیاسی ناقص بود، اما فاقد حکمت و بینش، با typicality و روشن گری قابل توجه آن در تاریخ مدرن چین بود
[ترجمه گوگل]گرچه تئوری حکومت احزاب سیاسی ژانگ شیژو ناقص بود، اما با خرد و بینش، با تمایز و روشنگری آن در تاریخ مدرن چین چیره شد

13. Dajiuhu wetland is a sparse type of subalpine wetland in our country, especially famous for its peat-swamp wetland which has uniqueness, typicality and representativeness.
[ترجمه ترگمان]تالاب Dajiuhu یک نوع پراکنده از تالاب subalpine در کشور ماست، به خصوص برای تالاب peat - باتلاقی که منحصر به فرد و typicality و representativeness است
[ترجمه گوگل]تالاب Dajiuhu نوعی از تالاب Subalpip در کشور ما است، مخصوصا برای تالاب های باتلاقی که دارای منحصر به فرد، نوعی و نمایندگی هستند

پیشنهاد کاربران

نمونه واری

بصورت نمونه ای


کلمات دیگر: