کلمه جو
صفحه اصلی

arousal


روانشناسى : انگیختگى

انگلیسی به انگلیسی

• excitement, stimulation
if something causes the arousal of a feeling, it causes people to have this feeling.

جملات نمونه

1. Use this technique to control your level of arousal.
[ترجمه مهدیه مشایخ] از این تکنیک برای کنترل سطح برانگیختگی خود استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از این تکنیک برای کنترل سطح ایجاد برانگیختگی استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از این تکنیک برای کنترل سطح از هیجان استفاده کنید

2. Thinking angry thoughts can provoke strong physiological arousal.
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به افکار عصبانی می تواند برانگیختگی شدید فیزیولوژیکی را تحریک کند
[ترجمه گوگل]فکر کردن افکار عصبانی می تواند موجب تحریک قوی فیزیولوژیکی شود

3. This has been interpreted as increasing arousal to levels incompatible with that task.
[ترجمه ترگمان]این امر به عنوان افزایش برانگیختگی در سطوح ناسازگار با این وظیفه تفسیر شده است
[ترجمه گوگل]این به مثابه افزایش تحریک به سطوح ناسازگار با آن وظیفه تفسیر شده است

4. Some of the girls aroused him and arousal made him think first of Charmian, then of Marge.
[ترجمه ترگمان]بعضی از دخترها او را تحریک کردند و تحریک او باعث شد اول به فکر Charmian بیفتد، بعد از مارج
[ترجمه گوگل]بعضی از دختران او را تشویق کردند و باعث تحریک او شد که اولین بار از چارمین، پس از مارج فکر می کرد

5. A certain amount of mental arousal is necessary but too much causes you to lose confidence in your own abilities.
[ترجمه ترگمان]یک مقدار ویژه از برانگیختگی ذهنی لازم است اما باعث می شود که شما اعتماد به نفس خود را از دست بدهید
[ترجمه گوگل]مقدار مشخصی از تحریک ذهنی ضروری است، اما بیش از حد باعث می شود که اعتماد به نفس خود را از دست بدهید

6. Work from sev-eral laboratories has suggested that emotional arousal plays a critical role in memory.
[ترجمه ترگمان]کار از sev - پیشنهاد کرده است که برانگیختگی عاطفی نقش مهمی در حافظه بازی می کند
[ترجمه گوگل]کار از آزمایشگاه های مختلف نشان داده است که تحریک عاطفی نقش مهمی در حافظه ایفا می کند

7. Neither a simple arousal model nor lapse theory is adequate on its own to explain the complex effects of sleep loss.
[ترجمه ترگمان]نه یک مدل برانگیختگی ساده و نه تئوری لغزش کافی است تا اثرات پیچیده از دست رفتن خواب را توضیح دهد
[ترجمه گوگل]نه یک مدل تهاجم ساده و نه تدبیر دوران کودکی به تنهایی برای توضیح اثرات پیچیده از از دست دادن خواب کافی است

8. The level of arousal has a lot to do with general feelings of satisfaction or dissatisfaction.
[ترجمه ترگمان]سطح برانگیختگی زیاد با احساس کلی رضایت و یا نارضایتی انجام می شود
[ترجمه گوگل]سطح تحریک به طور کلی با احساسات رضایت یا نارضایتی عمومی ارتباط دارد

9. Moreover, visual input produces direct emotional arousal, which is the most potent neurochemical condition for learning and attitudinal change.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، ورودی دیداری، برانگیختگی عاطفی مستقیم را ایجاد می کند، که قوی ترین شرایط neurochemical برای یادگیری و تغییر نگرشی است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، دیدگاه های بصری موجب هیجان هیجانی مستقیم می شود که شرایط مغز و اعصاب و روان شناختی قوی ترین شرایط برای یادگیری و تغییر نگرش است

10. Feeling his swift arousal, she dragged her mouth from his to bury it against his warm neck.
[ترجمه ترگمان]با احساس تحریک شدن سریع، دهانش را از او بیرون کشید تا آن را در برابر گردن گرم خود دفن کند
[ترجمه گوگل]احساس تحریک سریع او، او دهان خود را از او بکشید تا آن را در برابر گردن گرم خود دفن کنید

11. The creative advertiser has the function of stimulating arousal in buyers.
[ترجمه ترگمان]The خلاق، وظیفه تحریک برانگیختگی در خریداران را دارد
[ترجمه گوگل]تبلیغ کننده خلاق عملکرد تحریک تحریک در خریداران است

12. According to this view the inverted-U relationship between arousal and performance has two quite separate components.
[ترجمه ترگمان]طبق این دیدگاه، رابطه معکوس - U بین برانگیختگی و عملکرد دو مولفه کاملا مجزا دارد
[ترجمه گوگل]با توجه به این دیدگاه، رابطه متقارن-U بین تحریک و عملکرد دو جزء کاملا جداگانه دارد

13. But sometimes the arousal achieves only a level of stupor, even when a pinch is used.
[ترجمه ترگمان]اما گاهی اوقات، برانگیختگی تنها به یک سطح از گیجی دست می یابد، حتی زمانی که کمی فشار مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]اما گاهی اوقات انگیختگی فقط یک سطح استوپ را به وجود می آورد، حتی زمانی که یک خرج استفاده می شود

14. He wasn't unmoved either, and his slow arousal against her made her arch into him.
[ترجمه ترگمان]او هم بی حرکت نبود، و تحریک تدریجی او در برابر او قوس پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل]او نیز از دست نرفته بود و عصبانیتش خفیف او علیه او قحطی به او زده بود

15. This interaction between arousal and retention interval does appear to be robust.
[ترجمه ترگمان]این تعامل بین برانگیختگی و فاصله حفظ به ظاهر قوی به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این تعامل بین انعطاف پذیری و فاصله نگهداری به نظر می رسد قوی است

پیشنهاد کاربران

تحریک

برانگیختگی

Arousal physiologicallyبرانگیختگی فیزیولوژیکی

انگیختگی و تحریک

arousal ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: برانگیختگی
تعریف: هوشیاری و آمادگی برای عمل


کلمات دیگر: