بطور نگشودنی، چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
inextricably
بطور نگشودنی، چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
انگلیسی به فارسی
جدا از هم
انگلیسی به انگلیسی
• in an inextricable manner; inescapably; unsolvably; in a complex manner
جملات نمونه
1. these two thoughts are inextricably intertwined
این دو اندیشه به طور جدایی ناپذیری در هم پیچیده شده است.
2. Physical health is inextricably linked to mental health.
[ترجمه ترگمان]سلامت جسمی به طور جدایی ناپذیری به سلامت روانی مرتبط است
[ترجمه گوگل]سلامت جسمانی به طور جدی با سلامت روان ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]سلامت جسمانی به طور جدی با سلامت روان ارتباط دارد
3. The town's prosperity is inextricably intertwined with the fortunes of the factory.
[ترجمه ترگمان]کامیابی شهر به طور جدایی ناپذیری با ثروت های کارخانه درهم آمیخته است
[ترجمه گوگل]شهرت و شکوفایی این شهر با مصادیق کارخانه در هم آمیخته است
[ترجمه گوگل]شهرت و شکوفایی این شهر با مصادیق کارخانه در هم آمیخته است
4. For these people, land is inextricably interwoven with life itself.
[ترجمه ترگمان]برای این مردم زمین به طور جدایی ناپذیری از خود زندگی به هم آمیخته شده است
[ترجمه گوگل]برای این افراد زمین به طور جدی با زندگی خود درهم آمیخته است
[ترجمه گوگل]برای این افراد زمین به طور جدی با زندگی خود درهم آمیخته است
5. Production and consumption are inextricably tied together.
[ترجمه ترگمان]تولید و مصرف به طور جدایی ناپذیری به هم گره خورده است
[ترجمه گوگل]تولید و مصرف به طور جداگانه گره خورده است
[ترجمه گوگل]تولید و مصرف به طور جداگانه گره خورده است
6. Religion was for her inextricably linked with life itself.
[ترجمه ترگمان]دین برای او به طور جدایی ناپذیری با زندگی مرتبط بود
[ترجمه گوگل]دین برای او به طور جدی مرتبط با زندگی خود بود
[ترجمه گوگل]دین برای او به طور جدی مرتبط با زندگی خود بود
7. The whisky is inextricably woven into Scotland's history, customs and culture.
[ترجمه ترگمان]این ویسکی به طور جدایی ناپذیری در تاریخ، آداب و رسوم اسکاتلند درهم تنیده است
[ترجمه گوگل]ویسکی به طور جداگانه به تاریخ، آداب و رسوم و فرهنگ اسکاتلند متصل است
[ترجمه گوگل]ویسکی به طور جداگانه به تاریخ، آداب و رسوم و فرهنگ اسکاتلند متصل است
8. Europe's foreign policy is inextricably linked with that of the US.
[ترجمه ترگمان]سیاست خارجی اروپا به طور جدایی ناپذیری با آمریکا در ارتباط است
[ترجمه گوگل]سیاست خارجی اروپا به طور جدی با آمریکا ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]سیاست خارجی اروپا به طور جدی با آمریکا ارتباط دارد
9. She had become inextricably involved in the campaign.
[ترجمه ترگمان]او به طور جدایی ناپذیری در این مبارزه دخالت داشت
[ترجمه گوگل]او در مبارزات انتخاباتی دخیل بوده است
[ترجمه گوگل]او در مبارزات انتخاباتی دخیل بوده است
10. Poverty and crime are inextricably linked.
[ترجمه ترگمان]فقر و جرم به طور جدایی ناپذیری به هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]فقر و جرم به طور جدی پیوند دارند
[ترجمه گوگل]فقر و جرم به طور جدی پیوند دارند
11. Her career was inextricably linked with his.
[ترجمه ترگمان]شغلش به طور جدایی ناپذیری با او در ارتباط بود
[ترجمه گوگل]حرفه او به طور جدی با او ارتباط داشت
[ترجمه گوگل]حرفه او به طور جدی با او ارتباط داشت
12. Fact is inextricably commingled with fiction.
[ترجمه ترگمان]واقعیت به طور جدایی ناپذیری در ارتباط با داستان وجود دارد
[ترجمه گوگل]واقعیت با تفکر مخلوط است
[ترجمه گوگل]واقعیت با تفکر مخلوط است
13. In his world-view, art and religions were inextricably mixed.
[ترجمه ترگمان]در دیدگاه جهانی او، هنر و مذاهب به طور جدایی ناپذیری پیچیده بودند
[ترجمه گوگل]در دنیای خود، هنر و ادیان به طور جدی مخلوط شدند
[ترجمه گوگل]در دنیای خود، هنر و ادیان به طور جدی مخلوط شدند
14. His name was inextricably linked with the environmental movement.
[ترجمه ترگمان]نام او به طور جدایی ناپذیری با جنبش محیط زیست در ارتباط بود
[ترجمه گوگل]نام او به طور جدایی ناپذیر با جنبش محیط زیست مرتبط بود
[ترجمه گوگل]نام او به طور جدایی ناپذیر با جنبش محیط زیست مرتبط بود
15. From that moment my life became inextricably bound up with hers.
[ترجمه ترگمان]از آن لحظه به بعد، زندگی من به طور محسوسی از زندگی او جدا شد
[ترجمه گوگل]از آن لحظه، زندگی من به طور غیرمستقیم همراه با او بود
[ترجمه گوگل]از آن لحظه، زندگی من به طور غیرمستقیم همراه با او بود
پیشنهاد کاربران
رهایی ناپذیر
به طرز لاینفکی، جدایی ناپذیری،
به طور جدایی ناپذیر
inextricably interlinked= دارای پیوندی ناگسستنی
به طور لاینفکی
گریزناپذیر
درهم تنیده
ناگسستنی
کلمات دیگر: