عبارت ( phrase )
• (1) تعریف: on deposit at a pawnbroker's.
- Her gold bracelet is on hock.
[ترجمه ترگمان] دست بند طلای اون روی hock
[ترجمه گوگل] دستبند طلای خود را در دست گرفته است
[ترجمه گوگل] دستبند طلای خود را در دست گرفته است
• (2) تعریف: owing much money; in debt.
- I'm in hock to the bank.
[ترجمه ترگمان] من در پای بانک هستم
[ترجمه گوگل] من به بانک میروم
[ترجمه گوگل] من به بانک میروم