کلمه جو
صفحه اصلی

rely on

انگلیسی به فارسی

اعتماد کردن، اطمینان کردن


متکی بودن، وابسته بودن


وابسته به


انگلیسی به انگلیسی

• count on, lean on

مترادف و متضاد

Be confident in


Be dependent upon


جملات نمونه

1. Throughout life, we rely on small groups of people for love, admira-tion, respect, moral support, and help.
[ترجمه ترگمان]در طول زندگی، ما به گروه های کوچکی از افراد برای عشق، احترام، احترام، حمایت معنوی و کمک تکیه می کنیم
[ترجمه گوگل]در طول زندگی، ما به گروه های کوچکی از مردم برای عشق، تحسین، احترام، حمایت اخلاقی و کمک احتیاج داریم

2. I should not have to rely on sustenance to the touch than the future.
[ترجمه ترگمان]من نباید بیش از آینده بر معاش خود اتکا کنم
[ترجمه گوگل]من نباید بیش از آینده به لمس کردن لمس بپردازم

3. Many working women rely on relatives for childcare.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از زنان شاغل به بستگان خود برای مراقبت از کودکان خود اتکا می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از زنان کارگر وابسته به بستگان برای مراقبت از کودکان هستند

4. It would be rash to rely on such evidence.
[ترجمه مریم حاجی وند] اعتماد به همچنین مدرکی عملی نسنجیده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]به این مدارک اعتماد کنیم
[ترجمه گوگل]این راش به این شواهد تکیه می کند

5. You can rely on me for help.
[ترجمه m] شما می توانید روی کمک من حساب باز کنید
[ترجمه Sara] شما میتوانید روی کمک من حساب باز کنید ( تکیه کنید )
[ترجمه ترگمان]شما می توانید برای کمک به من تکیه کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید برای کمک به من تکیه کنید

6. The school has to rely on the goodwill of the parents to help it raise money.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه باید به حسن نیت والدین تکیه کند تا به جمع آوری پول کمک کند
[ترجمه گوگل]مدرسه باید به خواسته والدین کمک کند تا پول بیشتری به دست آورد

7. I knew I could rely on David.
[ترجمه ترگمان]می دانستم که می توانم به دیوید اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]من می دانستم که می توانم بر دیوید تکیه کنم

8. Earth is our home, you rely on green.
[ترجمه ترگمان]زمین خانه ماست، شما به رنگ سبز تکیه دارید
[ترجمه گوگل]زمین ما است، شما بر روی سبز تکیه می کنید

9. I want to rely on and you are not.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم به شما تکیه کنم و شما نیستید
[ترجمه گوگل]من می خواهم تکیه کنم و شما نیستید

10. Someone makes me comfortable, so I want to rely on him; while another one makes me feel lonely, so I want to embrace him.
[ترجمه ترگمان]یک نفر مرا راحت می کند، بنابراین می خواهم به او اعتماد کنم، در حالی که یکی دیگر باعث می شود احساس تنهایی کنم، بنابراین می خواهم او را در آغوش بگیرم
[ترجمه گوگل]کسی من را راحت می کند، بنابراین می خواهم به او تکیه کنم؛ در حالی که یکی دیگر باعث می شود من احساس تنهایی کنم، بنابراین می خواهم او را بپذیرم

11. Such cheap goods obviously rely on dirt cheap labor.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که کالاهای ارزان قیمت به کار ارزان متکی هستند
[ترجمه گوگل]بدیهی است که چنین کالاهای ارزان قیمت کار ارزان قیمت را تکیه می کنند

12. I rely on you for good advice.
[ترجمه Sara] من برای مشورت خوب به تو تکیه میکنم
[ترجمه ترگمان]من به تو اعتماد دارم
[ترجمه گوگل]من به شما برای مشاوره خوب متکی هستم

13. Your own taste, let my heart closely rely on.
[ترجمه ترگمان]به سلیقه خودت، بگذار قلبم به من اعتماد کند
[ترجمه گوگل]طعم و مزه خود را، بگذار قلب من بر آن تکیه کند

14. I don't know if I can rely on him, but I'm willing to take a gamble.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم می توانم به او اعتماد کنم یا نه، اما حاضرم قمار کنم
[ترجمه گوگل]من نمی دانم که آیا می توانم به او تکیه کنم، اما من مایل هستم قمار بگیرم

پیشنهاد کاربران

استناد کردن ب

اعتماد کردن، تکیه کردن

استناد کردن

تکیه کردن - متکی بودن


تکیه کردن

depend on sb

متکی بودن به

معنی rely on حساب کردن روی چیزی هم میشه مثل Trust on

trust ( sb\sth ) to do ( sth ) for you

وابسته بودن به

امتحان کردن وابسته بودن اطمینان کردن

وابسته بودن به - متکی بودن به - حساب کردن روی

تکیه کردن، اتکا کردن

بستگی داشتن
=depend on

اعتماد کردن
depend on یا count on

روی کسی یا چیزی حساب باز کردن

انتظار داشتن ( به ویژه انتظار کمک )

I rely on 3 things to win; me, myself and


یک چیزی مابین دو فعل:وابسته بودن به چیزی یا کسی ( وبعداز آن ) اعتماد کردن به آن.
که معنی عامیانه اش میشود:حساب باز کردن

وابسته بودن

1. نیاز یا بستگی داشتن به چیزی یا کسی
2. اعتماد یا ایمان داشتن به چیزی یا کسی

نهفته بودن

حساب کردن ( از نظر اعتماد )

حساب کردن روی کسی

نیاز داشتن به چیزی یا کسی

اعتماد کردن به کسی یا چیزی
مترادف Trust

متوسل به کسی شدن یا دست به دامان کسی شدن

نیاز پیدا کردن به کسی جهت کمک، حمایت

Depend on or count on
اعتماد کردن داشتن

بر عهده گذاشتن

بر چیزی استوار بودن

count on sb
اعتماد کردن

حساب باز کردن
It's a process that tech companies rely on.

Rely on / upon: وابسته بودن به، متکی بودن به ، روی. . . . حساب باز کردن
= depend on, trust on
My Brother can help, at least we can rely on him. برادرم میتونه کمک کنه، حداقل میتونیم روی اون حساب باز کنیم.


کلمات دیگر: