expansive

معنی : متمایل به توسعه

معانی دیگر : (قادر به یا متمایل به گسترش) گستردنی، گسترش پذیر، قابل توسعه، گسترده، توسعه یافته، مفصل، جامع، (وابسته به گسترش) گسترشی، (آدم) گسترده اندیش، آزاده، سخاوتمند، گشاده دست، خوشرو، دارای انبساط خاطر، گسترده روان، شنگول، خرم دل

انگلیسی به فارسی

گستردگی، متمایل به توسعه

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: expansively (adv.), expansiveness (n.)

• (1) تعریف: having the potential to expand.

• (2) تعریف: causing or creating expansion.

• (3) تعریف: of a person, open and easy with others.
• متضاد: abrupt, curt

• (4) تعریف: having a wide range.
• متضاد: limited
• مشابه: broad, spacious, wide

• broad, comprehensive, covering a wide range of subjects; spreading, extensive; open, unrestrained
if you are expansive, you talk a lot, because you are happy and relaxed.

مترادف و متضاد

متمایل به توسعه (صفت)

expansive

broad, comprehensive

Synonyms: all-embracing, ample, big, dilatant, elastic, expanding, expansile, extensive, far-reaching, great, inclusive, large, scopic, scopious, stretching, thorough, unrepressed, unsuppressed, voluminous, wide, wide-ranging, widespread

Antonyms: limited, narrow

talkative

Synonyms: affable, communicative, demonstrative, easy, effervescent, effusive, extroverted, free, friendly, garrulous, generous, genial, gregarious, gushy, lavish, liberal, loquacious, open, outgoing, sociable, unconstrained, uninhibited, unreserved, unrestrained, warm

Antonyms: quiet, reserved, silent

جملات نمونه

1. expansive materials

مواد گسترش پذیر

2. an expansive person

آدم خونگرم و خوشرو

3. the expansive force of fire

نیروی گسترشی آتش

4. then we came across an expansive glittering lake

سپس رسیدیم به یک دریاچه ی بزرگ و درخشان

5. Hauser was in an expansive mood .

[ترجمه ترگمان]هاوزر با حوصله زیاد سر و کار داشت
[ترجمه گوگل]Hauser در خلق و خوی گسترده بود

6. She made an expansive gesture with her arms.

[ترجمه ترگمان]و با دست هایش ژست مفصلی به خود گرفت
[ترجمه گوگل]او با دستهایش یک ژست وسیع ایجاد کرد

7. She opened her arms wide in an expansive gesture of welcome.

[ترجمه ترگمان]و در حالی که بازوان خود را کاملا باز کرده بود، در حالی که بازوان خود را باز کرده بود،
[ترجمه گوگل]او بازوهایش را به صورت گسترده ای از خوشامدگویی باز کرد

8. They have played an expansive style of rugby.

[ترجمه ترگمان]آن ها سبک expansive راگبی بازی کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها سبک روانشناسی راگبی را بازی کرده اند

9. We need to look at a more expansive definition of the term.

[ترجمه ترگمان]ما باید به تعریف گسترده تری از این واژه نگاه کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید به یک تعریف گسترده تر از اصطلاح نگاه کنیم

10. An active and expansive market economy is a necessary condition for progress.

[ترجمه ترگمان]یک اقتصاد فعال و فعال بازار یک شرط ضروری برای پیشرفت است
[ترجمه گوگل]یک اقتصاد بازار فعال و گسترده یک شرط لازم برای پیشرفت است

11. He waved an expansive arm .

[ترجمه ترگمان]دستش را برای حرکت تکان داد
[ترجمه گوگل]او یک بازوی گسترده داشت

12. There was an expansive view from the window.

[ترجمه ترگمان]منظره پهناوری از پنجره به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]یک نمایش گسترده از پنجره وجود دارد

13. In the expansive 1960s bright graduates could advance rapidly.

[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۶۰، فارغ التحصیلان باهوش می توانند به سرعت پیشرفت کنند
[ترجمه گوگل]فارغ التحصیلان پیشرفته در دهه 1960 میتوانند به سرعت پیشرفت کنند

14. He was in an expansive mood on the night of the party.

[ترجمه ترگمان]او در شب مهمانی سرحال و سرحال بود
[ترجمه گوگل]او در شب حزب در حال ظهور گسترده بود

15. It was written in an expansive style.

[ترجمه ترگمان]این نوشته به سبک expansive نوشته شده بود
[ترجمه گوگل]این یک سبک گسترده بود

expansive materials

مواد گسترش‌پذیر

Then we came across an expansive glittering lake.

سپس به دریاچه‌ا‌ی بزرگ و درخشان رسیدیم.

the expansive force of fire

نیروی گسترشی آتش

an expansive person

آدم خون‌گرم و خوش‌رو

پیشنهاد کاربران

انبساطی

متمایل به توسعه

متورم شونده ( عمران )

Widespread
گسترده

در حال توسعه ( مثل کشورهای در حال توسعه )

به جای very wide معمولا این صفت به کار می رود.

خونگرم و خوشرو

expansive ( adj ) = spacious ( adj )
به معناهای: جادار، وسیع، فراخ

کلمات دیگر: