کلمه جو
صفحه اصلی

crystallized


متبلور,بلوری شده ,قلمی

انگلیسی به فارسی

متبلور، بلوری (شده)،قلمی


کریستالیزه شده، متبلور کردن، شکل دادن


انگلیسی به انگلیسی

• crystallized fruits and sweets are covered in sugar which has been melted and then allowed to go hard.

جملات نمونه

1. their customs crystallized into law
رسوم آنها شکل قانون به خود گرفت.

2. His vague ideas crystallized into a definite plan.
[ترجمه ترگمان]افکار مبهم او روی نقشه مشخصی متمرکز شده بود
[ترجمه گوگل]ایده های مبهم او به یک طرح قطعی تبدیل شده است

3. He crystallized salt as part of his experiment.
[ترجمه ترگمان]او نمک را به عنوان بخشی از تجربه خود امتحان کرد
[ترجمه گوگل]او نمک را به عنوان بخشی از آزمایشش بلور نموده است

4. His plans have crystallized at last.
[ترجمه ترگمان]نقشه های او در آخر به جا مانده
[ترجمه گوگل]طرح های او در نهایت کریستال شده است

5. Cold rain crystallized into snow.
[ترجمه ترگمان]باران سرد در برف می بارد
[ترجمه گوگل]باران سرد به برف تبدیل شد

6. His requirements were crystallized into a list of specific organizational demands, twenty-two in all, each one of them hard fought.
[ترجمه ترگمان]نیازمندی های او به صورت یک لیست از درخواست های سازمانی خاص، بیست و دو نفر در هر یک از آن ها به سختی جنگیدند
[ترجمه گوگل]الزامات او به یک لیست از خواسته های سازمانی خاص تبدیل شد، بیست و دو در همه، هر یک از آنها سخت مبارزه کرد

7. Population anxiety among the ruling classes was crystallized during the colonial periods of the eighteenth and nineteenth centuries.
[ترجمه ترگمان]اضطراب جمعیت در میان طبقات حاکم طی دوران استعمار هجدهم و نوزدهم متبلور شد
[ترجمه گوگل]اضطراب جمعیت در میان طبقات حاکم در طول دوره استعماری قرن هجدهم و نوزده قرن به وجود آمد

8. At Easter, decorate with chocolate eggs, crystallized flower petals, or fresh primroses and pansies.
[ترجمه ترگمان]در عید پاک، تزئین با تخم مرغ، گلبرگ های گل مات، یا گل های تازه و بنفشه و بنفشه
[ترجمه گوگل]در عید پاک، با تخم مرغ شکلات تزئین شده، گلبرگ های گلبرگ، یا پریموهای تازه و گلدان های تزئینی

9. What state it was in before it crystallized he does not explain; certainly it was not glassy.
[ترجمه ترگمان]این چه وضعی است که قبل از آن که crystallized شود، توضیح نمی دهد؛ مسلما این شیشه شفاف نبود
[ترجمه گوگل]آنچه که در آن قبل از آن کریستالی بود، او توضیح نمی دهد؛ قطعا این شیشه ای نبود

10. Field names Old dialect words are often crystallized in field names: one field here is called the Scuts.
[ترجمه ترگمان]نام فیلد واژه گویش قدیمی اغلب در نام های حوزه شکل می گیرد: یک میدان در اینجا the نامیده می شود
[ترجمه گوگل]نام فیلد واژه های قدیمی گویش اغلب در نام های فیلد کریستال شده است: یک فیلد در اینجا Scuts نامیده می شود

11. All these reasons for rivalry crystallized round the two sides' violent disagreement on the abolition of slavery.
[ترجمه ترگمان]همه این دلایل برای رقابت در دو طرف مخالفت شدید دو طرف درباره لغو برده داری بود
[ترجمه گوگل]تمام این دلایل برای رقابت، اختلاف خشونت آمیز دو طرف را در مورد لغو برده داری متجلی کرد

12. Hell of a fellow for crystallized fruits and waiters.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، از طرف دیگر، از قبیل میوه ها و پیشخدمت ها
[ترجمه گوگل]جهنم از یک شخص برای میوه ها و پیشخدمت های بلورین

13. The riots of 173 too, had crystallized general resentments of the lower orders.
[ترجمه ترگمان]شورش ها ۱۷۳ تن از دستورها پایین تر crystallized کرده بودند
[ترجمه گوگل]شورش های 173 نیز باعث نارضایتی عمومی از دستورات پایین تر شد

14. The recent events really crystallized my opposition to war.
[ترجمه ترگمان]حوادث اخیر باعث شده مخالفت من با جنگ تغییر پیدا کند
[ترجمه گوگل]حوادث اخیر حقیقتا مخالفت من با جنگ را برانگیخت

پیشنهاد کاربران

شکرپوش شده، شکری ( میوه )

آشکار شده
متجلی شده
بروز و ظهور یافته


متبلور
crystallized Intelligence هوش متبلور

crystallized ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: بلوری‏شده
تعریف: ویژگی سیالی که دچار تبلور شده باشد|||متـ . متبلور


کلمات دیگر: