کلمه جو
صفحه اصلی

convulsion


معنی : اشوب، تشنج، شنج، تکان
معانی دیگر : (پزشکی - معمولا جمع) تشنج، تنجیدگی، ترنجیدگی، تنجش، آشوب، دگرگونی شدید (مانند زلزله یا شورش و غیره)، اغتشاش، روده بر شدن (از خنده)، پرش

انگلیسی به فارسی

تشنج، تنجیدگی، ترنجیدگی، تنجش، پرش


تشنج، شنج، اشوب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a violent, involuntary, spasmodic contraction of the muscles.
مترادف: fit, paroxysm
مشابه: attack, frenzy, ictus, seizure, spasm, stroke, throe

- He fell to the floor, and his violent movements caused us to think he was having convulsions.
[ترجمه ترگمان] او به زمین افتاد و حرکات شدید او باعث شد که ما فکر کنیم که او دچار تشنج شده است
[ترجمه گوگل] او به طبقه سقوط کرد و جنبش های خشونت آمیز او باعث شد ما فکر کنیم که او متضرر شده است
- The wrong dosage could cause the patient to experience convulsions.
[ترجمه ترگمان] میزان مصرف نادرست می تواند باعث می شود که بیمار تشنج را تجربه کند
[ترجمه گوگل] دوز اشتباه می تواند بیمار را مجبور به تجربه تشنج کند

(2) تعریف: a fit of shaking, as from laughter or fear.
مترادف: fit, spasm, throes
مشابه: frenzy, furor, fury, rage

- The play sent the audience into convulsions of laughter.
[ترجمه ترگمان] نمایشنامه حضار را به خنده انداخت
[ترجمه گوگل] این بازی مخاطبان را به گریه های خنده منتقل می کند

(3) تعریف: a disruptive turmoil.
مترادف: agitation, commotion, disturbance, furor, tumult, turmoil
مشابه: disruption, hurly-burly, storm, turbulence, uproar

- Society had not yet recovered from the convulsions of the revolution.
[ترجمه ترگمان] جامعه هنوز از تشنجات این انقلاب به دست نیامده بود
[ترجمه گوگل] جامعه هنوز از تشنه انقلاب بهبود نیافت

• violent shaking, spasmodic muscular contraction; disturbance, commotion
if someone has a convulsion or has convulsions, they suffer sudden uncontrollable movements of their muscles.

مترادف و متضاد

اشوب (اسم)
alarm, turbulence, disturbance, alarum, riot, tumult, unrest, revolution, commotion, sedition, fury, fuss, ruckus, turbulency, convulsion, hurly-burly, misrule

تشنج (اسم)
fit, tension, convulsion, hysteria, paroxysm, spasm, tenseness, tensity, tetanus, yank

شنج (اسم)
convulsion

تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour

muscle spasm


Synonyms: algospasm, attack, contortion, contraction, cramp, epilepsy, fit, paroxysm, seizure, throe, tremor


disturbance


Synonyms: agitation, cataclysm, clamor, commotion, disaster, ferment, furor, outcry, quaking, rocking, seism, shaking, shock, tottering, trembling, tumult, turbulence, upheaval, upturn


Antonyms: harmony, peace


جملات نمونه

1. The country was in ruin and convulsion.
[ترجمه ترگمان]این کشور در حال ویرانی و تشنج بود
[ترجمه گوگل]کشور ویران و آشفته بود

2. A sudden convulsion shook him, and he fell to the ground.
[ترجمه ترگمان]تشنج او را به لرزه درآورد و روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]یک تشنج ناگهانی او را تکان داد و به زمین افتاد

3. We never discovered the reason for that convulsion, and he never had another.
[ترجمه ترگمان]ما هیچ وقت دلیل این تشنج رو کشف نکردیم و اون هیچ وقت یکی دیگه هم نداشت
[ترجمه گوگل]ما هرگز علت این تشنج را کشف نکردیم و او هرگز دیگری نداشت

4. Neonatal convulsion is an uncommon problem but one that is potentially serious.
[ترجمه ترگمان]تشنج نوزادان یک مشکل غیر معمول است اما به طور بالقوه جدی است
[ترجمه گوگل]تشنج نوزادان یک مشکل غیر معمول است اما یکی از این موارد بالقوه جدی است

5. Yet she could not, once that first convulsion was past, feel any unease.
[ترجمه ترگمان]با این حال، چون نخستین تشنج او گذشته بود، احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه گوگل]با این حال او نمی تواند، زمانی که اولین تشنج گذشته بود، احساس ناراحتی می کرد

6. We are arrested, fascinated, by a convulsion of sound to which we are unable to assign a meaning.
[ترجمه ترگمان]ما با شیفتگی و مجذوب حرکتی که قادر به تعیین معنای آن نیستیم، دستگیر می شویم
[ترجمه گوگل]ما دستگیر شده، مجذوب، با تشویق صدا که ما قادر به اختصاص معنی نیست

7. An interior convulsion, producing a distortion of the features and accompanied by inarticulate noises.
[ترجمه ترگمان]یک تشنج درونی، ایجاد اعوجاج خطوط و همراه با صداهای نامفهومی
[ترجمه گوگل]یک تشنج داخلی، ایجاد تحریف از ویژگی های و همراه با سر و صدا ناهماهنگ

8. A seizure a convulsion, especially one caused by epilepsy.
[ترجمه ترگمان]حمله به صرع معمولا دچار صرع می شد، به خصوص که دچار صرع شده بود
[ترجمه گوگل]تشنج تشنج، به ویژه یکی از علل صرع

9. Belch [ midriff flesh convulsion ] the swiftest treatment method?
[ترجمه ترگمان]- سریع ترین روش درمانی در شکمش وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]Belch [مایع گوشت مضر] سریع ترین روش درمان؟

10. Is stomach regular is convulsion painful how to do?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است معده منظم باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا معده به طور منظم است مضر است دردناک چگونه انجام دهید؟

11. CONCLUSION: Epileptic seizure in rats with electro - convulsion can cause abnormal changes of ECG.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: حمله epileptic به موش های آزمایشگاهی می تواند منجر به تغییرات غیرطبیعی ECG شود
[ترجمه گوگل]نتیجهگیری تشنج صرعی در موشهای صحرایی با الکترو مایع ممکن است باعث تغییرات غیر طبیعی ECG شود

12. This convulsion in foreign exchange rates is the direct response to unsynchronised monetary policies.
[ترجمه ترگمان]این تشنج در نرخ ارز خارجی پاسخ مستقیم به سیاست های پولی unsynchronised است
[ترجمه گوگل]این تشنج در نرخ ارز خارجی، پاسخ مستقیم به سیاست های پولی غیر همزمان است

13. The mortality, quadriplegia and convulsion in group D were obviously higher than in group E.
[ترجمه ترگمان]مرگ و میر، quadriplegia و تشنج در گروه D مشخصا بالاتر از گروه E بودند
[ترجمه گوگل]مرگ و میر، کوادریپلژیا و تشنج در گروه D به وضوح بالاتر از گروه E بود

14. There was a violent convulsion of nausea inside him, and he almost lost consciousness.
[ترجمه ترگمان]حالت تهوع شدیدی او را فرا گرفت و تقریبا بی هوش شد
[ترجمه گوگل]یک تهدید خشن در حالت تهوع وجود داشت و تقریبا از بین رفت

15. A great convulsion is shaking the earth from the Khyber Pass to the Straits of Gibraltar.
[ترجمه ترگمان]یک تشنج بسیار بزرگ زمین را از گردنه خیبر تا تنگه جبل الطارق تکان می دهد
[ترجمه گوگل]یک تخریب بزرگ زمین را از گذر خیبر به تنگه جبل الطارق تکان می دهد

the patient went through convulsions.

بیمار دست‌خوش تشنج شد.


political convulsions

تشنجات سیاسی


پیشنهاد کاربران

تشنج در پزشکی

از خنده پاچیدن !


کلمات دیگر: