1. an irritable old man
پیرمرد تندخو
2. she is irritable and argumentative
او بد خلق و جدلی است.
3. The invalid is very irritable, but we try to bear with him.
[ترجمه ترگمان]بیمار بسیار عصبانی است، اما ما سعی می کنیم او را تحمل کنیم
[ترجمه گوگل]نامعتبر است بسیار تحریک پذیر است، اما ما سعی می کنیم با او همراهی کنیم
4. The family is the rain, take irritable, leaving Qingliang; affection is the wind, blowing the sorrow, stay happy; the family is the sun, taking away the darkness, leaving the light. The family is the most great, no matter you are happy, frustration, pain, loss, it will gently on your way, quietly with your life.
[ترجمه ترگمان]این خانواده، باران است، خشمگین می شود، Qingliang را رها می کند؛ عشق، باد، باد، و شادی است؛ خانواده خورشید است و تاریکی را ترک می کند و روشنایی را رها می کند خانواده مهم ترین چیز است، مهم نیست که تو خوشحالی، ناامیدی، درد و از دست دادن، به آرامی راه خود را در پیش خواهی گرفت
[ترجمه گوگل]خانواده باران هستند، تحریک پذیر هستند، چینگ لیانگ را ترک می کنند؛ احساس باد است، دمیدن غم و اندوه، باقی بماند؛ خانواده خورشید است، تاریکی را از دست می دهد، نور را ترک می کند خانواده بزرگترین است، مهم نیست که شما خوشحال هستید، سرخوردگی، درد، از دست دادن، آن را به آرامی در راه خود، بی سر و صدا با زندگی خود
5. She was irritable when she was unhappy.
[ترجمه ترگمان]وقتی ناراحت بود عصبانی می شد
[ترجمه گوگل]وقتی ناراحت شد، تحریک پذیر شد
6. He who sees other's faults is ever irritable, the corruptions of such as one grows. He is far from the destruction of the corruptions.
[ترجمه ترگمان]کسی که معایب دیگری را ببیند، همیشه خشمگین است، فساد از این قبیل رشد می کند او از نابودی corruptions بسیار دور است
[ترجمه گوگل]کسی که گسل های دیگر را می بیند، همواره تحریک پذیر است، فساد مانند یک رشد می کند او دور از تخریب فساد است
7. He's extremely irritable - he flies off the handle at the slightest thing.
[ترجمه ترگمان]او به شدت عصبانی است - با کوچک ترین چیز از عهده بر می اید
[ترجمه گوگل]او بسیار تحریک پذیر است - او کوچکترین چیزی را از دست می گیرد
8. After giving up smoking, he became fat and irritable.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه سیگار را ترک کرد، چاق و خشمگین شد
[ترجمه گوگل]پس از ترک سیگار، او تبدیل به چربی و تحریک پذیری شد
9. Lack of sleep had made him irritable.
[ترجمه ترگمان]کمبود خواب او را عصبانی کرده بود
[ترجمه گوگل]عدم خواب او را تحریک پذیر ساخته بود
10. Jo was tired, irritable, and depressed.
[ترجمه ترگمان]جو خسته، خشمگین و افسرده بود
[ترجمه گوگل]جی خسته، تحریک پذیر و افسرده بود
11. He was irritable and sometimes jabbed his stick into his servant's face.
[ترجمه ترگمان]خشمگین بود و گاه عصایش را به صورت نوکر خود فرو می کرد
[ترجمه گوگل]او تحریک پذیر بود و گاهی اوقات چوب خود را به چهره ی بنده اش می گرفت
12. The professor had been pugnacious and irritable.
[ترجمه ترگمان]پروفسور pugnacious و زودرنج بود
[ترجمه گوگل]استاد مبهوت و تحریک شده بود
13. Tom's an awkward/stupid/irritable cuss!
[ترجمه ترگمان]تام یک شوخی زشت و stupid است!
[ترجمه گوگل]تام یک مزاحم بی دست و پا / احمقانه / تحریک پذیر است!
14. He gets irritable when he's got toothache.
[ترجمه ترگمان]وقتی درد دندان دارد عصبانی می شود
[ترجمه گوگل]او دچار درد زانو می شود