(دومتن یا تفسیر مختلف را) درهم آمیختن، تلفیق کردن
conflate
(دومتن یا تفسیر مختلف را) درهم آمیختن، تلفیق کردن
انگلیسی به فارسی
(دو متن یا تفسیر مختلف را) درهم آمیختن، تلفیق کردن
مخلوط کن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to combine (two or more things) into one; fuse; meld.
• مترادف: fuse, meld
• متضاد: divide, separate
• مشابه: combine
• مترادف: fuse, meld
• متضاد: divide, separate
• مشابه: combine
- Formerly, two job positions had existed, but recently the positions were conflated and one of the workers was laid off.
[ترجمه ترگمان] پیش از این، دو موقعیت شغلی وجود داشت، اما اخیرا این مواضع conflated و یکی از کارگران بی کار شده بود
[ترجمه گوگل] قبلا، دو موقعیت شغلی وجود داشت، اما اخیرا موقعیتها با یکدیگر مخلوط شده و یکی از کارگران اخراج شده است
[ترجمه گوگل] قبلا، دو موقعیت شغلی وجود داشت، اما اخیرا موقعیتها با یکدیگر مخلوط شده و یکی از کارگران اخراج شده است
- She did not wish her own political views to be conflated with those of her husband.
[ترجمه ترگمان] او آرزو نداشت که عقاید سیاسی خود را با کسانی که شوهرش به او گفته بودند تطبیق دهد
[ترجمه گوگل] او آرزو نداشت که دیدگاه های سیاسی خود را با شوهرش مخلوط کند
[ترجمه گوگل] او آرزو نداشت که دیدگاه های سیاسی خود را با شوهرش مخلوط کند
• combined, joined (of two texts into one)
if you conflate two or more accounts, ideas, or pieces of writing, you combine them in order to produce a single one; a formal word.
if you conflate two or more accounts, ideas, or pieces of writing, you combine them in order to produce a single one; a formal word.
جملات نمونه
1. The results of the two experiments were conflated.
[ترجمه ترگمان]نتایج این دو آزمایش conflated بود
[ترجمه گوگل]نتایج دو آزمایش با یکدیگر ترکیب شدند
[ترجمه گوگل]نتایج دو آزمایش با یکدیگر ترکیب شدند
2. Her letters conflate past and present.
[ترجمه ترگمان]نامه های ربرتا از گذشته و از آن گذشته بود
[ترجمه گوگل]نامه های او گذشته و حال را مخدوش می کند
[ترجمه گوگل]نامه های او گذشته و حال را مخدوش می کند
3. She succeeded in conflating the three plays to produce a fresh new work.
[ترجمه ترگمان]او موفق شد سه نمایشنامه برای تولید یک اثر تازه جدید به نمایش بگذارد
[ترجمه گوگل]او موفق به ترکیب سه نمایشنامه برای تولید یک کار جدید تازه
[ترجمه گوگل]او موفق به ترکیب سه نمایشنامه برای تولید یک کار جدید تازه
4. Can these two definitions be conflated, or must they be kept separate?
[ترجمه ترگمان]آیا این دو تعریف می تواند conflated باشد، یا باید آن ها را از هم جدا کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان این دو تعریف را با هم ترکیب کرد یا باید جداگانه نگهداری شوند؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان این دو تعریف را با هم ترکیب کرد یا باید جداگانه نگهداری شوند؟
5. Unfortunately the public conflated fiction with reality and made her into a saint.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه عموم مردم با واقعیت ارتباط داشتند و او را به یک قدیس تبدیل کردند
[ترجمه گوگل]متاسفانه داستان عموم داستان را با واقعیت درهم آمیخت و او را به یک مقدس تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]متاسفانه داستان عموم داستان را با واقعیت درهم آمیخت و او را به یک مقدس تبدیل کرد
6. He conflates two images from Kipling's short stories in the film.
[ترجمه ترگمان]او دو تصویر از داستان های کوتاه کیپلینگ در فیلم را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]او دو عکس از داستان کوتاه کیپلینگ در فیلم را در هم می آمیزد
[ترجمه گوگل]او دو عکس از داستان کوتاه کیپلینگ در فیلم را در هم می آمیزد
7. They ingeniously conflated other characters and incidents to provide an opera - comique setting.
[ترجمه ترگمان]آن ها به نحو ingeniously شخصیت های دیگر و حوادث را به کار انداختند تا یک تنظیمات اپرا - comique فراهم کنند
[ترجمه گوگل]آنها هنرمندانه شخصیت های دیگر و حوادث را برای ارائه یک اپرا اپلیکیشن تنظیم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها هنرمندانه شخصیت های دیگر و حوادث را برای ارائه یک اپرا اپلیکیشن تنظیم می کنند
8. By conflating childhood with mythic time - and does not the world possess mythic proportions when we are small?
[ترجمه ترگمان]در دوران کودکی با زمان اسطوره ای - و وقتی کوچک هستیم، جهان دارای نسبت های اسطوره ای نیست؟
[ترجمه گوگل]با درهم آمیختن دوران کودکی با زمان اسطوره ای - و آیا جهان وقتی که ما کوچک است، دارای معادلات اسطوره ای است؟
[ترجمه گوگل]با درهم آمیختن دوران کودکی با زمان اسطوره ای - و آیا جهان وقتی که ما کوچک است، دارای معادلات اسطوره ای است؟
9. He takes Adam Smith to task for conflating the division of labour in society with the division within the enterprise.
[ترجمه ترگمان]او آدام اسمیت را مسیول تقسیم کار تقسیم کار در جامعه با تقسیم در سازمان می کند
[ترجمه گوگل]او آدام اسمیت را برای رسیدن به تقسیم تقسیم کار در جامعه با تقسیم درون سازمانی می گیرد
[ترجمه گوگل]او آدام اسمیت را برای رسیدن به تقسیم تقسیم کار در جامعه با تقسیم درون سازمانی می گیرد
10. There are no composite characters or conflated events in this story.
[ترجمه ترگمان]هیچ شخصیت مرکب یا رویداد conflated در این داستان وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ شخصیت کامپوزیت یا رویدادهای مرتبط در این داستان وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ شخصیت کامپوزیت یا رویدادهای مرتبط در این داستان وجود ندارد
11. This same structure is conflated in the novel with Lacan's model of the constitution of subjectivity.
[ترجمه ترگمان]این ساختار مشابه، در رمان با مدل لاکان از قانون اساسی فردیت احساس می شود
[ترجمه گوگل]این ساختار مشابه در رمان با مدل لاکان از قانون اساسی ذهنیت مخلوط شده است
[ترجمه گوگل]این ساختار مشابه در رمان با مدل لاکان از قانون اساسی ذهنیت مخلوط شده است
12. Although we must not make the mistake of conflating Asians and Asian-Americans, we must recognize that international issues have domestic implications.
[ترجمه ترگمان]اگرچه ما نباید اشتباه اتباع آسیای میانه و آسیایی - آمریکایی ها را اشتباه بگیریم، ما باید تشخیص دهیم که مسائل بین المللی دارای مفاهیم داخلی هستند
[ترجمه گوگل]اگرچه ما نباید اشتباه کنیم که آسیا ها و آمریکایی های آسیایی با هم متحد شوند، ما باید تشخیص دهیم که مسائل بین المللی پیامدهای داخلی دارند
[ترجمه گوگل]اگرچه ما نباید اشتباه کنیم که آسیا ها و آمریکایی های آسیایی با هم متحد شوند، ما باید تشخیص دهیم که مسائل بین المللی پیامدهای داخلی دارند
13. The two meanings conflated.
[ترجمه ترگمان]این دو معنای conflated
[ترجمه گوگل]دو معنای مخلوط شده است
[ترجمه گوگل]دو معنای مخلوط شده است
14. The urban crisis or the inner city problem conflates a number of quite different economic, political and social issues.
[ترجمه ترگمان]بحران شهری یا مشکل شهری درونی، مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متفاوتی را به خود اختصاص می دهد
[ترجمه گوگل]بحران شهری و یا مسئله شهر درونی تعدادی از مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کاملا متفاوت است
[ترجمه گوگل]بحران شهری و یا مسئله شهر درونی تعدادی از مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کاملا متفاوت است
15. Yet the attacks conflated a difference in methodology with a difference in theoretical assumptions.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این حملات تفاوت در روش شناسی را با تفاوت در فرضیات نظری نشان می دهد
[ترجمه گوگل]با این حال، حملات متضاد تفاوت در روش شناسی با تفاوت در فرضیه های نظری است
[ترجمه گوگل]با این حال، حملات متضاد تفاوت در روش شناسی با تفاوت در فرضیه های نظری است
پیشنهاد کاربران
verb [ T ] UK /kənˈfleɪt/ US /kənˈfleɪt/
چسباندن دو یا تعداد بیشتری از چیزی به هم ( خصوصاً متن ) برای ایجاد یک چیز کلی تر. چسباندن؛ سرهم کردن؛ ترکیب کردن.
چسباندن دو یا تعداد بیشتری از چیزی به هم ( خصوصاً متن ) برای ایجاد یک چیز کلی تر. چسباندن؛ سرهم کردن؛ ترکیب کردن.
ترکیب و ادغام اقتصادی
درهم آمیخته
ادغام کردن. . . ترکیب کردن ( یکی کردن )
کلمات دیگر: