دکمه تکمه، غنچه، هرچیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، باتکمه محکم کردن
buttoned
دکمه تکمه، غنچه، هرچیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، باتکمه محکم کردن
انگلیسی به فارسی
دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن
انگلیسی به انگلیسی
• fastened with buttons
جملات نمونه
1. he buttoned his overcoat and went out
دکمه های پالتو خود را بست و رفت بیرون.
2. it is embarrassing to be told that one's pants need to be buttoned
آدم خجالت می کشد که به او بگویند دکمه ی شلوارش باز است.
3. The jacket was fastened with a complicated buttoned flap.
[ترجمه ترگمان]ژاکت را با یک دکمه بسته بسته بسته بودند
[ترجمه گوگل]ژاکت با یک فلپ پیچیده پیچیده بود
[ترجمه گوگل]ژاکت با یک فلپ پیچیده پیچیده بود
4. The coat was buttoned up wrong.
[ترجمه ترگمان] اون کت دکمه اشتباه شده بود
[ترجمه گوگل]کت اشتباه قفل شد
[ترجمه گوگل]کت اشتباه قفل شد
5. He buttoned his collar tightly round his thick neck.
[ترجمه ترگمان]یقه پیراهنش را محکم بست
[ترجمه گوگل]او یقه خود را محکم دور گردن ضخیم خود قرار داده بود
[ترجمه گوگل]او یقه خود را محکم دور گردن ضخیم خود قرار داده بود
6. I've never met anyone so buttoned up.
[ترجمه ترگمان]تا حالا کسی رو ندیده بودم
[ترجمه گوگل]من هرگز کسی را دیده ام که تا به حال ندیده ام
[ترجمه گوگل]من هرگز کسی را دیده ام که تا به حال ندیده ام
7. The report is all buttoned up.
[ترجمه ترگمان]گزارش تمام شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش تمام شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش تمام شده است
8. Mary quickly buttoned her coat.
[ترجمه ترگمان]مری به سرعت کتش را تکمه کرد
[ترجمه گوگل]ماری به سرعت کت خود را بست
[ترجمه گوگل]ماری به سرعت کت خود را بست
9. He rolled down his sleeves and buttoned the cuffs.
[ترجمه ترگمان]آستین ها را پایین زد و the را بست
[ترجمه گوگل]او آستین هایش را پایین انداخت و دکمه ها را خم کرد
[ترجمه گوگل]او آستین هایش را پایین انداخت و دکمه ها را خم کرد
10. Ferguson stood up and buttoned his coat.
[ترجمه ترگمان]فرگوسن بلند شد و دکمه های کتش را بست
[ترجمه گوگل]فرگوسن ایستاد و کتش را برداشت
[ترجمه گوگل]فرگوسن ایستاد و کتش را برداشت
11. I zipped and buttoned my jacket.
[ترجمه ترگمان]زیپ ژاکتم را بستم و دکمه هایش را بستم
[ترجمه گوگل]من زیپ را خم کرده و قلمم را خم کرده ام
[ترجمه گوگل]من زیپ را خم کرده و قلمم را خم کرده ام
12. The young man slipped on the shirt and buttoned it up.
[ترجمه ترگمان]مرد جوان روی پیراهن لغزید و دکمه را فشار داد
[ترجمه گوگل]مرد جوان بر روی پیراهن تردد کرد و آن را بالا برد
[ترجمه گوگل]مرد جوان بر روی پیراهن تردد کرد و آن را بالا برد
13. They buttoned up the job within a short time.
[ترجمه ترگمان]آن ها در مدت کوتاهی کار را تکمه کردند
[ترجمه گوگل]آنها در مدت کوتاهی این کار را انجام دادند
[ترجمه گوگل]آنها در مدت کوتاهی این کار را انجام دادند
14. I buttoned up my coat; it was chilly.
[ترجمه ترگمان]کتم را تا کردم، سرد بود
[ترجمه گوگل]من کتم را بستم سرد بود
[ترجمه گوگل]من کتم را بستم سرد بود
15. The deal should be buttoned up by tomorrow.
[ترجمه ترگمان]قرارمون باید تا فردا تموم بشه
[ترجمه گوگل]این معامله باید فردا لغو شود
[ترجمه گوگل]این معامله باید فردا لغو شود
کلمات دیگر: