معامله کردن
بازارگانی کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
بازارگانی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) معامله کردن. تجارت کردن. دادوستد کردن :
چو بازارگانی کند پادشا
از او شاد گردد دل پارسا.
چو بازارگانی کند پادشا
از او شاد گردد دل پارسا.
فردوسی.
هر بازارگانی که با خلق کنی با حق کن.( مجالس سعدی ص 13 ).
کلمات دیگر: