سرزمین موعود، کنعان
promised land
سرزمین موعود، کنعان
انگلیسی به فارسی
سرزمین موعود، کنعان
سرزمین موعود
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: in the Old Testament, the land of Canaan promised by God to Abraham and his descendants.
• (2) تعریف: (often l.c.) heaven, or any place of refuge, happiness, fulfillment, or the like, usu. reached after worldly toil and suffering.
• land which was promised to abraham for his descendants (israel)
مترادف و متضاد
land of promise
Synonyms: Abraham's bosom, Canaan, City of God, Goshen, heaven, Kingdom of God, Kingdom of Heaven, land of milk and honey, land of plenty, Land of the Leal, New Jerusalem, upstairs
جملات نمونه
1. Jordan has repeatedly led his team to the Promised Land of the NBA Finals.
[ترجمه ترگمان]جوردن به طور مکرر تیم خود را به سرزمین موعود NBA برده است
[ترجمه گوگل]اردن مکررا تیمش را به زمین متعهد در فینال NBA هدایت کرده است
[ترجمه گوگل]اردن مکررا تیمش را به زمین متعهد در فینال NBA هدایت کرده است
2. And without that, the promised land is nothing.
[ترجمه ترگمان]و بدون اون سرزمین موعود هیچی نیست
[ترجمه گوگل]و بدون آن، زمین وعده داده شده چیزی نیست
[ترجمه گوگل]و بدون آن، زمین وعده داده شده چیزی نیست
3. They have no promised land to promise.
[ترجمه ترگمان]ان ها قول خشکی برای قول دادن ندارند
[ترجمه گوگل]آنها زمین وعده داده اند
[ترجمه گوگل]آنها زمین وعده داده اند
4. Certainly he returns towards the Promised Land in very different style from the way he left it.
[ترجمه ترگمان]مسلما او به سبک بسیار متفاوتی از همان راهی که آن را ترک کرد به سرزمین موعود برمی گردد
[ترجمه گوگل]مطمئنا به سمت سرزمین موعود، به شیوه ای که او را ترک کرده است، به شیوه ای بسیار متفاوت از او باز می گردد
[ترجمه گوگل]مطمئنا به سمت سرزمین موعود، به شیوه ای که او را ترک کرده است، به شیوه ای بسیار متفاوت از او باز می گردد
5. This bus driver has driven us to the promised land.
[ترجمه ترگمان]این راننده اتوبوس ما را به سرزمین موعود کشانده است
[ترجمه گوگل]این راننده اتوبوس ما را به زمین وعده داده است
[ترجمه گوگل]این راننده اتوبوس ما را به زمین وعده داده است
6. The Promised Land always lies on the other side of a wilderness.
[ترجمه ترگمان]سرزمین موعود همیشه در طرف دیگر طبیعت قرار دارد
[ترجمه گوگل]سرزمین موعود همیشه در بیابان بیابان قرار دارد
[ترجمه گوگل]سرزمین موعود همیشه در بیابان بیابان قرار دارد
7. The children of Israel were advancing into the Promised Land.
[ترجمه ترگمان]فرزندان اسرائیل به سرزمین موعود نزدیک می شدند
[ترجمه گوگل]فرزندان اسرائیل به سرزمین موعود پیش می روند
[ترجمه گوگل]فرزندان اسرائیل به سرزمین موعود پیش می روند
8. Putuo Area is the Promised Land for harmonized development of economics and society.
[ترجمه ترگمان]منطقه Putuo سرزمین موعود برای توسعه اقتصاد و جامعه است
[ترجمه گوگل]منطقه پوتو سرزمین موعود برای توسعه هماهنگ اقتصادی و جامعه است
[ترجمه گوگل]منطقه پوتو سرزمین موعود برای توسعه هماهنگ اقتصادی و جامعه است
9. The promised land always lies on the other side of a wildness.
[ترجمه ترگمان]سرزمینی که قول داده بود همیشه طرف دیگر یک وحشی گری است
[ترجمه گوگل]سرزمین وعده داده شده همیشه در طرف دیگر وحشی قرار دارد
[ترجمه گوگل]سرزمین وعده داده شده همیشه در طرف دیگر وحشی قرار دارد
10. The promised land always lies on the other side of a wilderness.
[ترجمه ترگمان]سرزمینی که قول داده بود همیشه طرف دیگر یک بیابان است
[ترجمه گوگل]زمین وعده داده شده همیشه در طرف دیگر بیابان قرار دارد
[ترجمه گوگل]زمین وعده داده شده همیشه در طرف دیگر بیابان قرار دارد
11. Black people all over the South became excited at the thought of this new promised land.
[ترجمه ترگمان]مردم سیاه در سراسر جنوب از فکر این سرزمین موعود به هیجان آمدند
[ترجمه گوگل]مردم سیاه در سراسر جنوب با اندیشه این سرزمین وعده داده شده هیجان زده شدند
[ترجمه گوگل]مردم سیاه در سراسر جنوب با اندیشه این سرزمین وعده داده شده هیجان زده شدند
12. Britain, in the mid-1970s, seemed to me like the promised land of progressive education.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا در اواسط دهه ۱۹۷۰ به نظر من سرزمین موعود آموزش پیشرفته بود
[ترجمه گوگل]بریتانیا در اواسط دهه 1970 به نظر من سرزمین وعده داده شده از آموزش مترقی بود
[ترجمه گوگل]بریتانیا در اواسط دهه 1970 به نظر من سرزمین وعده داده شده از آموزش مترقی بود
13. Like Israelites after the exodus, the liberated slaves saw themselves free to live in the Promised Land.
[ترجمه ترگمان]همانند اسرائیلی ها پس از مهاجرت، بردگان آزاد شده خود را آزاد دیدند که در سرزمین موعود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]برده های آزادیخواه، مانند اسرائیل پس از خروج، خود را آزاد کردند که در سرزمین موعود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]برده های آزادیخواه، مانند اسرائیل پس از خروج، خود را آزاد کردند که در سرزمین موعود زندگی کنند
14. Any prophet could say that, but the Mormons had guns to back their claims on the Promised Land.
[ترجمه ترگمان]هر پیامبر می توانست این را بگوید، اما the تفنگ داشتند که claims را بر سرزمین موعود برسانند
[ترجمه گوگل]هر پیامبر می تواند این را بگوید، اما مورمون ها دارای اسلحه بودند تا ادعاهای خود را در زمین سرزمین موعود ارائه دهند
[ترجمه گوگل]هر پیامبر می تواند این را بگوید، اما مورمون ها دارای اسلحه بودند تا ادعاهای خود را در زمین سرزمین موعود ارائه دهند
15. Our lives journey is a life long journey and our promised land is nothing other than heaven itself.
[ترجمه ترگمان]مسافرت زندگی ما یک سفر طولانی است و سرزمین موعود ما جز خود بهشت چیزی نیست
[ترجمه گوگل]سفر زندگی ما یک سفر طولانی است و سرزمین وعده داده شده ما چیزی جز بهشت نیست
[ترجمه گوگل]سفر زندگی ما یک سفر طولانی است و سرزمین وعده داده شده ما چیزی جز بهشت نیست
پیشنهاد کاربران
سر منزل مقصود
کلمات دیگر: