بی بازده، بی حاصل، بی نتیجه، بیهوده، ناوابسته به تولید کالا، غیرتولیدی، نافرآور، غیر مولد، قانون ـ فقه : مسلوب المنفعه
nonproductive
بی بازده، بی حاصل، بی نتیجه، بیهوده، ناوابسته به تولید کالا، غیرتولیدی، نافرآور، غیر مولد، قانون ـ فقه : مسلوب المنفعه
انگلیسی به فارسی
نافر اور، غیر مولد، غیر تولیدی
غیر تولیدی، غیر مولد، نافر اور
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: nonproductively (adv.), nonproductiveness (n.)
مشتقات: nonproductively (adv.), nonproductiveness (n.)
• (1) تعریف: not producing work, goods, or the like; unproductive.
• (2) تعریف: not directly engaged in production of goods, as administrators, clerical staff, and the like.
• not productive
جملات نمونه
1. a nonproductive plan
طرح بی بازده
2. The world is rejecting non-productive socialism as it rejected feudalism.
[ترجمه ترگمان]جهان سوسیالیسم non را رد می کند چرا که ملوک الطوایفی را رد می کند
[ترجمه گوگل]جهان به عنوان فئودالیسم رد شده است که سوسیالیسم غیر تولیدی را رد می کند
[ترجمه گوگل]جهان به عنوان فئودالیسم رد شده است که سوسیالیسم غیر تولیدی را رد می کند
3. Nonproductive expenditures keep tapering down.
[ترجمه ترگمان]هزینه های Nonproductive کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]مخارج غیر تولیدی همچنان کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]مخارج غیر تولیدی همچنان کاهش می یابد
4. Basically that argument was simply that the country could not afford to go on expanding non-productive sectors such as social services.
[ترجمه ترگمان]اساسا این استدلال به سادگی این است که کشور توان مالی گسترش بخش های تولیدی مانند خدمات اجتماعی را ندارد
[ترجمه گوگل]اساسا این استدلال صرفا این بود که کشور نمی توانست به گسترش بخش های غیر تولیدی مانند خدمات اجتماعی بپردازد
[ترجمه گوگل]اساسا این استدلال صرفا این بود که کشور نمی توانست به گسترش بخش های غیر تولیدی مانند خدمات اجتماعی بپردازد
5. In a sane world meaningless repetition of non-productive activity would be seen to be a variety of obsessive-compulsive disorder.
[ترجمه ترگمان]در یک دنیای معقول، تکرار بی معنی از فعالیت غیر مولد به عنوان نوعی اختلال وسواس اجباری تلقی می شود
[ترجمه گوگل]در یک جهان عاقل تکرار بی معنی فعالیت غیر تولیدی دیده می شود که یک اختلال وسواسی-اجباری است
[ترجمه گوگل]در یک جهان عاقل تکرار بی معنی فعالیت غیر تولیدی دیده می شود که یک اختلال وسواسی-اجباری است
6. Measures were taken to make the nonproductive expenses remain down.
[ترجمه ترگمان]اقدام های لازم برای کاهش هزینه ها انجام شد
[ترجمه گوگل]اقداماتی برای کاهش هزینه های غیر تولید انجام شد
[ترجمه گوگل]اقداماتی برای کاهش هزینه های غیر تولید انجام شد
7. Measures were taken to made the nonproductive expenses remain down.
[ترجمه ترگمان]اقداماتی انجام شد تا هزینه های nonproductive کاهش یابد
[ترجمه گوگل]اقدامات انجام شده برای ایجاد هزینه های غیر تولیدی باقی می ماند
[ترجمه گوگل]اقدامات انجام شده برای ایجاد هزینه های غیر تولیدی باقی می ماند
8. Measures were taken to nonproductive expenses.
[ترجمه ترگمان]برای کاهش هزینه ها اقداماتی انجام شد
[ترجمه گوگل]اقدامات مربوط به هزینه های غیر تولیدی انجام شد
[ترجمه گوگل]اقدامات مربوط به هزینه های غیر تولیدی انجام شد
9. Manufacturing task is hit fully, nonproductive job also is arranged completely.
[ترجمه ترگمان]کار تولید به طور کامل مورد هدف قرار می گیرد، کار nonproductive نیز به طور کامل تنظیم شده است
[ترجمه گوگل]وظیفه تولید به طور کامل تحت تاثیر قرار می گیرد، وظیفه غیر تولیدی نیز به طور کامل صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]وظیفه تولید به طور کامل تحت تاثیر قرار می گیرد، وظیفه غیر تولیدی نیز به طور کامل صورت گرفته است
10. Will chronic nonproductive cough with bronchial hyperresponsiveness be cough variant asthma?
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه سرفه nonproductive chronic داشته باشه؟
[ترجمه گوگل]آیا سرفه مزمن غیر تولیدی با بروز واکنش برونش می تواند نوع آسم سرفه باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا سرفه مزمن غیر تولیدی با بروز واکنش برونش می تواند نوع آسم سرفه باشد؟
11. About two thirds of the patients have a nonproductive cough.
[ترجمه ترگمان]حدود دو سوم بیماران مبتلا به سرفه nonproductive هستند
[ترجمه گوگل]حدود دو سوم از بیماران سرفه غیر تولیدی دارند
[ترجمه گوگل]حدود دو سوم از بیماران سرفه غیر تولیدی دارند
12. An enterprise should pay attention to nonproductive expense.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت باید به هزینه nonproductive توجه کند
[ترجمه گوگل]یک شرکت باید به هزینه های غیر تولیدی توجه کند
[ترجمه گوگل]یک شرکت باید به هزینه های غیر تولیدی توجه کند
13. All those taxes and regulations force small business to keep nonproductive employees on the payroll.
[ترجمه ترگمان]همه آن مالیات ها و مقررات کسب وکار کوچک را وادار به نگه داری کارمندان در لیست حقوق می کنند
[ترجمه گوگل]تمام این مالیات ها و مقررات، کسب و کار کوچک را به منظور حفظ کارفرمایان غیر تولیدی در حقوق و دستمزد انجام می دهند
[ترجمه گوگل]تمام این مالیات ها و مقررات، کسب و کار کوچک را به منظور حفظ کارفرمایان غیر تولیدی در حقوق و دستمزد انجام می دهند
14. These inhibitors mainly include a couple of chemical synthetic drugs which remains some kinds of by-effect such as dysgeusia, angioedema and nonproductive cough and so on.
[ترجمه ترگمان]این بازدارنده ها به طور عمده شامل چند ماده شیمیایی مصنوعی هستند که برخی از انواع اثرات جانبی مثل dysgeusia، angioedema و nonproductive و غیره وجود دارد
[ترجمه گوگل]این مهار کننده ها عمدتا شامل چندین مواد شیمیایی شیمیایی مصنوعی هستند که برخی از انواع اثرات جانبی مانند دیژیزیا، آنژیوادم و سرفه غیر تولیدی و غیره باقی می مانند
[ترجمه گوگل]این مهار کننده ها عمدتا شامل چندین مواد شیمیایی شیمیایی مصنوعی هستند که برخی از انواع اثرات جانبی مانند دیژیزیا، آنژیوادم و سرفه غیر تولیدی و غیره باقی می مانند
a nonproductive plan
طرح بیبازده
کلمات دیگر: