بنرمی
limply
بنرمی
انگلیسی به فارسی
بنرمی
انگلیسی به انگلیسی
• droopingly; weakly
جملات نمونه
1. The sails hung limply in the flat calm .
[ترجمه ترگمان]بادبان ها در هوای آرام آرام آویخته بودند
[ترجمه گوگل]بادبانها در آرامش صاف آویزان شدند
[ترجمه گوگل]بادبانها در آرامش صاف آویزان شدند
2. Flags and bunting hung limply in the still, warm air.
[ترجمه ترگمان]پرچم های سه رنگ و ظریف در هوای آرام و گرم آویزان بود
[ترجمه گوگل]پرچم ها و شلاق ها در هوای گرم و خنک نگه داشته می شود
[ترجمه گوگل]پرچم ها و شلاق ها در هوای گرم و خنک نگه داشته می شود
3. She lay limply in his arms.
[ترجمه ترگمان]در بازوهایش سست افتاده بود
[ترجمه گوگل]او در آغوش خود گذاشت
[ترجمه گوگل]او در آغوش خود گذاشت
4. Her hair hung limply over her forehead.
[ترجمه ترگمان]موهایش روی پیشانیش آویزان بود
[ترجمه گوگل]موهایش آویزان بر روی پیشانی او بود
[ترجمه گوگل]موهایش آویزان بر روی پیشانی او بود
5. They sat limply messing with the food.
[ترجمه ترگمان]آن ها با بی حالی روی غذا نشسته بودند
[ترجمه گوگل]آنها نشسته بودند با غذا
[ترجمه گوگل]آنها نشسته بودند با غذا
6. She lay limply in his arms, those cloudy, fathomless eyes gazing up into his.
[ترجمه ترگمان]او در آغوش او، این چشمان تیره و ژرف که به او خیره شده بود، دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او در آغوش خود، آرامش، چشمان بی دست و پا نگاهی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او در آغوش خود، آرامش، چشمان بی دست و پا نگاهی به او انداخت
7. Meredith's offered hand of greeting dropped limply to her side in bewilderment.
[ترجمه ترگمان]دست مردیث به او خوش آمد گفت و با گیجی به کنارش افتاد
[ترجمه گوگل]هدایای مریدیت از تبریک به ناامیدی رسیده است
[ترجمه گوگل]هدایای مریدیت از تبریک به ناامیدی رسیده است
8. It hung limply from the tubercular shoulders of its master like a wet rag on a cardboard donkey.
[ترجمه ترگمان]از شانه سل یا مثل پارچه ای خیس بر یک الاغ مقوایی آویزان شده بود
[ترجمه گوگل]آن را از شانه های سلول استاد خود مانند یک پارچه مرطوب بر روی یک خرچنگ مقوا آویزان کرد
[ترجمه گوگل]آن را از شانه های سلول استاد خود مانند یک پارچه مرطوب بر روی یک خرچنگ مقوا آویزان کرد
9. She continued to sit limply on the floor.
[ترجمه ترگمان]او به نشستن روی زمین ادامه داد
[ترجمه گوگل]او همچنان در کف اتاق نشسته بود
[ترجمه گوگل]او همچنان در کف اتاق نشسته بود
10. His arms were hanging limply .
[ترجمه ترگمان]بازوهایش سست شده بودند
[ترجمه گوگل]اسلحه او به شدت آویزان بود
[ترجمه گوگل]اسلحه او به شدت آویزان بود
11. Before a morose crowd limply reaching double figures battle commenced at three o'clock.
[ترجمه ترگمان]تا ساعت سه بعد از ساعت سه، جمعیت عبوس و عبوس به میدان نبرد رسیدند
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه یک جمعیت خجالتی به اندازه کافی به رقابت های دوگانه برسد، در ساعت سه صبح آغاز شد
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه یک جمعیت خجالتی به اندازه کافی به رقابت های دوگانه برسد، در ساعت سه صبح آغاز شد
12. The tension drained from her, and she sagged limply against the front doorpost.
[ترجمه ترگمان]تنش از تنش بیرون کشید و در چارچوب در ولو شد
[ترجمه گوگل]تنش از او خارج شد و او را به سمت دروازه جلو سوق داد
[ترجمه گوگل]تنش از او خارج شد و او را به سمت دروازه جلو سوق داد
13. Her fine hair hung limply with a thin fringe and she wore unflattering glasses.
[ترجمه ترگمان]موی زیبایش با حاشیه نازکی آویزان شده بود و عینک unflattering به چشم داشت
[ترجمه گوگل]موهای خوب او با یک حاشیه نازک آویزان شده و او عینک های ناپایدار را پوشید
[ترجمه گوگل]موهای خوب او با یک حاشیه نازک آویزان شده و او عینک های ناپایدار را پوشید
14. The body was hanging limply from the tree.
[ترجمه ترگمان]جسد از درخت آویزان شده بود
[ترجمه گوگل]بدن از جنس چوب درختی آویزان بود
[ترجمه گوگل]بدن از جنس چوب درختی آویزان بود
کلمات دیگر: