کلمه جو
صفحه اصلی

جدعانی

لغت نامه دهخدا

جدعانی. [ ج ُ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن ابوبکربن عبداﷲبن ابی ملیکه ملقب بجدعانی و مکنی به ابوعرارة. از روات است. وی از موسی بن عقبه... روایت کند و پسرش از او روایت دارد. ( از لباب الانساب ).

جدعانی. [ ج ُ ] ( ص نسبی ) منسوب است به بنو جدعان تیمی ؛ تیم قریش. ( از لباب الانساب ).

جدعانی. [ ] ( اِخ ) رجوع به ابومعاذ جدعانی شود.

جدعانی . [ ] (اِخ ) رجوع به ابومعاذ جدعانی شود.


جدعانی . [ ج ُ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بن ابوبکربن عبداﷲبن ابی ملیکه ملقب بجدعانی و مکنی به ابوعرارة. از روات است . وی از موسی بن عقبه ... روایت کند و پسرش از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).


جدعانی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به بنو جدعان تیمی ؛ تیم قریش . (از لباب الانساب ).



کلمات دیگر: