لنگ، شل، اهسته رو
limper
لنگ، شل، اهسته رو
انگلیسی به فارسی
لنگ، شل، آهسته رو
لیمور
انگلیسی به انگلیسی
• person who limps; hobbler, one who hobbles, one who walks with a limp
جملات نمونه
1. If you live with a lame person, you will learn to limp.
[ترجمه ترگمان]، اگه با یه آدم چلاق زندگی کنی تو یاد می گیری که شل بشی
[ترجمه گوگل]اگر شما با یک فرد لاغر زندگی می کنید، به شما آموزش خواهیم داد
[ترجمه گوگل]اگر شما با یک فرد لاغر زندگی می کنید، به شما آموزش خواهیم داد
2. She wasn't impressed by his limp handshake.
[ترجمه ترگمان]دست دست limp او را تحت تاثیر قرار نداده بود
[ترجمه گوگل]او تحت تاثیر دست و پاگیر او قرار نگرفت
[ترجمه گوگل]او تحت تاثیر دست و پاگیر او قرار نگرفت
3. When you really love something when you will find language how fragile and limp. Text and feeling always have the estrangement.
[ترجمه ترگمان]زمانی که شما واقعا چیزی را دوست دارید وقتی زبان پیدا می کنید که چقدر ضعیف و سست است متن و احساسات همیشه بیگانگی را دارند
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما واقعا چیزی را دوست دارم زمانی که شما زبان را پیدا کنید که شکننده و شکننده است متن و احساس همیشه بی تفاوت هستند
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما واقعا چیزی را دوست دارم زمانی که شما زبان را پیدا کنید که شکننده و شکننده است متن و احساس همیشه بی تفاوت هستند
4. He offered a limp hand to shake.
[ترجمه ترگمان]دستش را شل کرد تا دست او را بفشارد
[ترجمه گوگل]او دستش را به لرزه انداخت
[ترجمه گوگل]او دستش را به لرزه انداخت
5. His hand went limp and the knife clattered to the ground.
[ترجمه ترگمان]دستش شل شد و چاقو به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]دستش شلاق خورد و چاقو به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]دستش شلاق خورد و چاقو به زمین افتاد
6. The accident had left him with a slight limp.
[ترجمه ترگمان]تصادف او را شل و سست کرده بود
[ترجمه گوگل]حادثه او را با یک لرزش جزئی ترک کرده بود
[ترجمه گوگل]حادثه او را با یک لرزش جزئی ترک کرده بود
7. Three minutes into the match, Jackson limped off the pitch with a serious ankle injury.
[ترجمه ترگمان]در این مسابقه، جکسون با ضربه جدی قوزک پا، لنگان لنگان وارد زمین شد
[ترجمه گوگل]در دقیقه ی 3، جکسون با ضربه ی جدی مچ پا به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]در دقیقه ی 3، جکسون با ضربه ی جدی مچ پا به زمین افتاد
8. I wasn't badly hurt, but I injured my thigh and had to limp.
[ترجمه ترگمان]بدجوری صدمه ندیده بودم، اما به رانم صدمه زدم و بی هوش شدم
[ترجمه گوگل]من به شدت صدمه دیده بود، اما من بلافاصله مجروح شدم و مجبور شدم لرز شود
[ترجمه گوگل]من به شدت صدمه دیده بود، اما من بلافاصله مجروح شدم و مجبور شدم لرز شود
9. He limped off the football field.
[ترجمه ترگمان]از زمین فوتبال بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او فوتبال را خالی کرد
[ترجمه گوگل]او فوتبال را خالی کرد
10. The flowers looked limp in the heat.
[ترجمه ترگمان]گل ها در گرما به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]گل ها در گرما به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]گل ها در گرما به نظر می رسید
11. His body suddenly went limp and he fell down on the floor.
[ترجمه ترگمان]ناگهان بدنش شل شد و روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]بدن او به طور ناگهانی شنیده شد و او روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل]بدن او به طور ناگهانی شنیده شد و او روی زمین افتاد
12. The old man limped away on the stick.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد لنگ لنگان از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]پیرمرد روی چوب چسبیده بود
[ترجمه گوگل]پیرمرد روی چوب چسبیده بود
13. He had to limp off with a leg injury.
[ترجمه ترگمان] اون مجبور شد با یه جراحت پا لنگ لنگان راه بره
[ترجمه گوگل]او مجبور شد با آسیب پا آسیب ببیند
[ترجمه گوگل]او مجبور شد با آسیب پا آسیب ببیند
14. Young walked with a slight limp .
[ترجمه ترگمان]جوان با قدم های سست راه می رفت
[ترجمه گوگل]جوان با یک لرز خفیف راه می رفت
[ترجمه گوگل]جوان با یک لرز خفیف راه می رفت
15. The damaged ship limped into the harbour.
[ترجمه ترگمان]کشتی آسیب دیده به لنگرگاه رسید
[ترجمه گوگل]کشتی آسیب دیده به بندر منتهی شد
[ترجمه گوگل]کشتی آسیب دیده به بندر منتهی شد
کلمات دیگر: