کلمه جو
صفحه اصلی

phlegm


معنی : سستی، خیم، خلط، بی حالی، بلغم
معانی دیگر : (مثلا هنگام سرماخوردگی) خلط (اخلاط)، (مهجور) یکی از اخلاط اربعه: بلغم، خون، سودا و صفرا، بلغمی مزاجی، مخاط، خونسردی

انگلیسی به فارسی

بلغم، مخاط، خلط، (مجازا) سستی، بیحالی، خونسردی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick mucus that is produced in the respiratory tract esp. during a cold, and discharged by coughing.

(2) تعریف: calmness or indifference.

(3) تعریف: slowness or sluggishness of manner or attitude.

• moisture; mucus; slowness; apathy, indifference
phlegm is the thick yellowish substance that develops in your throat when you have a cold.

مترادف و متضاد

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

خیم (اسم)
matter, nature, character, disposition, temper, temperament, bass, burse, gleet, phlegm, mucus

خلط (اسم)
humor, humour, phlegm, mixing

بی حالی (اسم)
lethargy, paralysis, inaction, phlegm, narcosis

بلغم (اسم)
phlegm, mucus

جملات نمونه

1. tough phlegm
اخلاط چسبناک

2. His throat congested with phlegm.
[ترجمه ترگمان]بغض گلویش را گرفته بود
[ترجمه گوگل]گلو او با خلط انباشته شده است

3. Phlegm and perseverance carried them through many troubles.
[ترجمه ترگمان]خلط و پشت کار فراوان آن ها را به دردسر می انداخت
[ترجمه گوگل]خادم و استقامت آنها را از طریق بسیاری از مشکلات

4. After gargling on her phlegm for a while, she began to choke.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن که برای مدتی phlegm را on کرد، شروع به خفه کردن کرد
[ترجمه گوگل]پس از چند لحظه، او شروع به خفه کردن کرد

5. A ranting, riveting ball of phlegm made flesh?
[ترجمه ترگمان]یه چرت و پرت با یه مشت phlegm که از گوشت درست شده؟
[ترجمه گوگل]یک گلدان غول پیکر از خلط گوشت ساخته شده است؟

6. An irritating cough producing very little phlegm and becoming worse when taking a deep breath.
[ترجمه ترگمان]یک سرفه آزاردهنده، یک خلط کوچک و بدتر از آن که نفس عمیقی بکشد، بدتر می شد
[ترجمه گوگل]سرفه تحریک کننده باعث ایجاد خلط خفیف و بدتر شدن در هنگام نفس عمیق می شود

7. Conclusion; Kechuanning strapping has significant cough, removing phlegm and preventing asthma effects.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: strapping دارای سرفه قابل توجهی، حذف خلط و جلوگیری از اثرات آسم است
[ترجمه گوگل]نتیجه؛ اتصال کچوانیینگ سرفه قابل توجهی دارد، از بین بردن خلط و پیشگیری از آسم است

8. Eliminating phlegm and resolving stasis soup was more effective than routine treatment.
[ترجمه ترگمان]از بین بردن خلط و حل کردن سوپ تخمیر، موثرتر از درمان معمولی بود
[ترجمه گوگل]از بین بردن خلط و حل کردن سوپ استاز بیشتر از درمان معمول بود

9. The three other humors were yellow bile, phlegm, and blood.
[ترجمه ترگمان]سه زن دیگر هم bile زرد، مخاط و خون بودند
[ترجمه گوگل]سه شواهد دیگر ژله زرد، خلط و خون بود

10. Respiratory system symptom sees cough, cough up phlegm, haemoptysis, bosom unwell, bosom is frowsty etc.
[ترجمه ترگمان]علائم تنفس، سرفه، سرفه، خلط بالا، سینه و سینه بیمار را تشخیص می دهد، سینه بیمار است و غیره
[ترجمه گوگل]علامت سیستم تنفسی، سرفه، سرفه، خلط، هموپتیز، خلط خفیف، سینه و غیره است

11. Blood in phlegm can be a sign of lung cancer.
[ترجمه ترگمان]خون در مخاط میتونه نشونه سرطان ریه باشه
[ترجمه گوگل]خون ریه ممکن است نشانه ای از سرطان ریه باشد

12. Spleen deficiency phlegm - wet storm: heavy limb pain, muscle atrophy or swelling.
[ترجمه ترگمان]کمبود طحال، توفان خیس: درد کمر سنگین، ضعف عضلانی یا ورم
[ترجمه گوگل]خلط کمبود شکم - درد اندام تنفس، آتروفی عضلانی یا تورم

13. Lots of phlegm and saliva is secreted in the mouth?
[ترجمه ترگمان]یک عالمه خلط و بزاق در دهان پنهان می شود؟
[ترجمه گوگل]بسیاری از خلط و بزاق در دهان ترشح می شود؟

14. As it was, her flamboyance struck people as unbecoming and her apparent phlegm as not very lovable.
[ترجمه ترگمان]و با توجه به این که لرزش اندامش به اندازه کافی زننده و apparent به نظر می رسید که خیلی دوست داشتنی نبود
[ترجمه گوگل]همانطور که بود، طعم و مزه اش مردم را به عنوان غیرقابل اعتماد و خلط ظاهری او به عنوان بسیار دوست داشتنی نیست

پیشنهاد کاربران

خلط سینه


کلمات دیگر: