کلمه جو
صفحه اصلی

interdependent


معنی : وابسته، متکی یا موکول بیکدیگر
معانی دیگر : وابسته به یکدیگر

انگلیسی به فارسی

وابسته به یکدیگر، وابسته، متکی یا موکول بیکدیگر


وابسته (به یکدیگر)، متکی یا موکول به یکدیگر، دارای اتکای متقابل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: interdependently (adv.), interdependence (n.), interdependency (n.)
• : تعریف: relying on one another; mutually dependent.
متضاد: separate

- Air pollution in one region is the whole world's problem because nations are environmentally interdependent.
[ترجمه ترگمان] آلودگی هوا در یک منطقه، مشکل کل جهان است زیرا ملت ها از نظر محیطی وابسته به محیط زیست هستند
[ترجمه گوگل] آلودگی هوا در یک منطقه، مسئله تمام جهان است، زیرا کشورهای وابسته به محیط زیست هستند
- interdependent responsibilities
[ترجمه ترگمان] مسئولیت های وابسته
[ترجمه گوگل] مسئولیت های متقابل

• mutually dependent, relying on each other
people or things that are interdependent all depend on each other.

مترادف و متضاد

وابسته (صفت)
relative, subordinate, associate, adjective, relevant, affiliate, dependent, related, interdependent, attached, attendant, akin, federate, appurtenant, germane

متکی یا موکول بیکدیگر (صفت)
interdependent

جملات نمونه

1. Allnations are interdependent in the modern world.
[ترجمه ترگمان]Allnations در دنیای مدرن بهم وابسته هستند
[ترجمه گوگل]Allnations در جهان مدرن وابسته هستند

2. We live in an increasingly interdependent world.
[ترجمه ترگمان]ما در یک دنیای به شدت به هم وابسته زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در یک جهان به طور فزاینده وابسته زندگی می کنیم

3. But as the world became increasingly interdependent this ceased to be the case and we became more concerned at our apparent weakness.
[ترجمه ترگمان]اما چون جهان به طور فزاینده ای به یکدیگر وابسته شد، دیگر مورد توجه قرار نگرفت و ما بیشتر نگران ضعف آشکار خود شدیم
[ترجمه گوگل]اما چون جهان به طور فزاینده ای وابسته شد، این امر متوقف شد و ما در مورد ضعف آشکار ما بیشتر نگران شدیم

4. Ecosystems are interdependent networks of plants and animals.
[ترجمه ترگمان]اکوسیستم ها شبکه های بهم وابسته گیاهان و حیوانات هستند
[ترجمه گوگل]اکوسیستم ها شبکه های وابسته به گیاهان و حیوانات هستند

5. All life is interdependent on the natural environment, from the smallest bacteria to the largest animal or plant - even man.
[ترجمه ترگمان]تمام زندگی وابسته به محیط زیست طبیعی است، از کوچک ترین باکتری تا بزرگ ترین حیوان یا حتی بشر
[ترجمه گوگل]تمام زندگی وابسته به محیط طبیعی است، از کوچکترین باکتری تا بزرگترین حیوان یا گیاه - حتی انسان

6. All living things are interdependent.
[ترجمه ترگمان]همه موجودات زنده به هم وابسته هستند
[ترجمه گوگل]همه چیزهای زندگی وابسته به یکدیگر هستند

7. Though they are interdependent, the head and tail of a coin battle for supremacy.
[ترجمه ترگمان]اگر چه آن ها به یکدیگر وابسته هستند، اما سر و دنباله یک نبرد سکه برای برتری است
[ترجمه گوگل]اگرچه آنها وابسته به یکدیگر هستند، سر و دم از نبرد سکه برای برتری است

8. When federalists bleat on about how interdependent the world is, one wonders what world they live in.
[ترجمه ترگمان]وقتی که federalists در مورد این که جهان چگونه به هم وابسته است، نق می زند، شگفتی می کند که آن ها در چه دنیایی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]هنگامی که فدرالیست ها درباره اینکه چگونه جهان وابسته به یکدیگر هستند، می پرسد جهان چه چیزی در آن زندگی می کند

9. How do you get 000 interdependent creatures into a cage, alive?
[ترجمه ترگمان]چطور این همه موجودات وابسته به یک قفس، زنده؟
[ترجمه گوگل]شما چگونه 000 موجودات متضاد را به یک قفس زنده می آورید؟

10. The control was wrapped up in some interdependent web.
[ترجمه ترگمان]این کنترل در برخی از شبکه های بهم وابسته پیچیده شده بود
[ترجمه گوگل]کنترل در برخی از وب سایت های وابسته پیچیده شد

11. The world is becoming increasingly interdependent and an improvement in the standard of living of Southerners will be advantageous to the North.
[ترجمه ترگمان]جهان به طور فزاینده ای بهم وابسته شده و بهبود استاندارد زندگی جنوبی ها در شمال سودمند خواهد بود
[ترجمه گوگل]جهان در حال تبدیل شدن به طور فزاینده وابسته است و بهبود سطح زندگی شهروندان جنوب به شمال سودآور است

12. Modern economies are increasingly interdependent; policy-relevant research therefore requires large-scale, carefully targeted initiatives.
[ترجمه ترگمان]اقتصادهای مدرن به طور فزاینده ای وابسته به هم هستند؛ بنابراین تحقیقات مربوط به سیاست نیازمند اقدامات هدفمند و هدفمند است
[ترجمه گوگل]اقتصاد مدرن به طور فزاینده وابسته است؛ بنابراین تحقیقات مربوط به سیاست، نیازمند ابتکارات با اهمیت و با دقت هدفمند است

13. Social institutions are interdependent and social stability is achieved through gradual and minor accommodations.
[ترجمه ترگمان]موسسات اجتماعی به یکدیگر وابسته هستند و ثبات اجتماعی از طریق تخصیص تدریجی و جزئی به دست می آید
[ترجمه گوگل]نهادهای اجتماعی وابستگی متقابل دارند و ثبات اجتماعی به وسیله امکانات تدریجی و جزئی به دست می آید

پیشنهاد کاربران

به هم وابسته، وابسته به هم، دارای وابستگی متقابل

"همبسته" همبستار

متقابل

وابستگی متقابل

interdependent ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: به هم وابسته
تعریف: ویژگی کنشگرانی که به یکدیگر وابستگی دارند

هم نیازی و هم برآوری ( صورتی از وابستگی که به استقلال لطمه نمی زند )


کلمات دیگر: