مهم نبودن ، بی اهمیت پنداشته شدن
taken for granted
پیشنهاد کاربران
بدیهی فرض شده
محتوم، لایتغیر، همیشگی، چیزی که به هر حال هست
قدردانی نکردن ازکسی
قدر چیزی را ندانستن
قدر چیزی را ندانستن
پذیرش چیزی بدون هرگونه سؤال و جواب، انجام چیزی بدون هرگونه شک، عدم شک و تردی، مسلم دانستن چیزی
قدر ندانستن
taken for granted. to use, accept, or treat in a careless or indifferent manner: A marriage can be headed for trouble if either spouse begins to take the other for granted
taken for granted. to use, accept, or treat in a careless or indifferent manner: A marriage can be headed for trouble if either spouse begins to take the other for granted
بدیهی پنداشتن، بدیهی پنداشته شده
پذیرش چیزی بدون چون و چرا؛انتظار خدمت همیشگی از کسی یا چیزی بدون تشکر یا بدون به رسمیت شناختن وی
کلمات دیگر: