• large boy, boy of great size
big boy
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
آدم کله گنده؛ آدم مهم و بانفوذ.
مثال:
1. Randy is a big dog in the movie industry. He owns four studios.
1. "رندی" از کله گنده های صنعت فیلمسازی است. او چهار استودیوی فیلمسازی دارد.
2. You have to respect the big dogs in the company if you want to hold on to your job.
2. تو باید به افراد مهم و با نفوذ شرکت احترام بگذاری اگر که می خواهی شغلت را داشته باشی.
مثال:
1. Randy is a big dog in the movie industry. He owns four studios.
1. "رندی" از کله گنده های صنعت فیلمسازی است. او چهار استودیوی فیلمسازی دارد.
2. You have to respect the big dogs in the company if you want to hold on to your job.
2. تو باید به افراد مهم و با نفوذ شرکت احترام بگذاری اگر که می خواهی شغلت را داشته باشی.
کلمات دیگر: