1. They then migrate into the lymphoid tissue and eventually return to the blood circulation.
[ترجمه ترگمان]سپس آن ها به بافت lymphoid مهاجرت می کنند و در نهایت به گردش خون باز می گردند
[ترجمه گوگل]سپس آنها را به بافت لنفاوی مهاجرت می کنند و در نهایت به گردش خون باز می گردند
2. The infiltrate consisted of small lymphoid cells mixed with medium and occasionally large cells.
[ترجمه ترگمان]نفوذ شامل سلول های کوچک lymphoid بود که با سلول های متوسط و گاهی بزرگ مخلوط می شدند
[ترجمه گوگل]نفوذپذیری شامل سلولهای لنفوئید کوچک با مخلوط با سلولهای متوسط و گاهی بزرگ است
3. The increased risk for acute lymphoid leukemia alone was 4%, the researchers said.
[ترجمه ترگمان]محققان گفتند که افزایش ریسک ابتلا به سرطان خون مزمن به تنهایی ۴ درصد بوده است
[ترجمه گوگل]محققان گفتند افزایش خطر لوسمی حاد لنفوئیدی به تنهایی 4٪ بود
4. Superficial plasma cells infiltrated underlying lymphoid cells.
[ترجمه ترگمان]سلول های پلاسما درون سلول های underlying نفوذ کردند
[ترجمه گوگل]سلول های پلاسمای سطحی نفوذ سلول های لنفوئیدی زیر پایه
5. Objective To investigate the effect of tumor infiltrating lymphoid cells on neoplastic cell apoptosis in untreated nasopharyngeal carcinomas (NPCs).
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی اثر نفوذ تومور در سلول های lymphoid در آپوپتوز سلولی neoplastic (NPCs)
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اثر سلولهای لنفوئیدی نفوذی تومور بر آپوپتوز سلولهای نئوپلاستی در کارسینومهای نازوفارنکس نابارور (NPCs)
6. The distribution and histology of lymphoid tissue in the Fabricius'bursal stalk were studied.
[ترجمه ترگمان]توزیع و histology بافت lymphoid در ساقه Fabricius bursal مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]توزیع و بافت شناسی بافت لنفی در ساقه Fabricius'bursal مورد مطالعه قرار گرفت
7. Multicentric CD can also affect lymphoid tissue of internal organs, causing the liver, spleen, or other organs to enlarge.
[ترجمه ترگمان]سی دی نیز می تواند بر بافت داخلی اندام های داخلی تاثیر بگذارد و باعث شود که کبد، طحال یا دیگر ارگان ها افزایش یابد
[ترجمه گوگل]سی دی چندگانه همچنین می تواند بافت لنفاوی ارگان های داخلی را تحت تاثیر قرار دهد و باعث می شود که کبد، طحال و یا سایر اندام ها بزرگ شود
8. Secondary lymphoid - tissue chemokine ( SLC ) is a type of CC chemokin e identified by searching the Expressed Sequence Tag ( EST ) database.
[ترجمه ترگمان]( ) (SLC)یک نوع CC می باشد که با جستجو در پایگاه داده ترتیبی (EST
[ترجمه گوگل]کموکین بافت لنفی - ثانویه (SLC) نوعی از کوموکین CC است که توسط جستجوی پایگاه داده توالی اکسپرس (EST) شناسایی شده است
9. Mucosa - associated lymphoid tissue lymphomas are a distinct subgroup of - Hodgin s lymphoma with a particular clinicopathologic behavior.
[ترجمه ترگمان] mucosa - associated associated a subgroup distinct distinct - s with a behavior particular clinicopathologic clinicopathologic clinicopathologic are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are
[ترجمه گوگل]لنفوم بافت لنفوئیدی مرتبط با مخاط - یک زیرگروه متمایز از - لنفوم Hodgin با رفتار خاص بالینی - پاتولوژیک است
10. Note the lymphoid follicle at the right center.
[ترجمه ترگمان]به the lymphoid در مرکز درست توجه کنید
[ترجمه گوگل]فولیکول لنفوئیدی را در مرکز راست قرار دهید
11. There were many lymphoid nodules under lachrymal gland epithelia in-group A, and few of chickens had semitransparent bursa with jelly inside them at the location of removed Harderian glands.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از lymphoid زیر gland lachrymal در گروه A وجود داشتند، و تعداد کمی از مرغ ها به همراه ژله در داخل آن ها با ژله و در محل از غدد Harderian جدا شده بودند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از گره های لنفاوی تحت اپیتلیمی غدد لچریما در گروه A وجود داشت و تعداد کمی از جوجه ها دارای بوزا نیمه شفاف و ژله در داخل آنها در محل غده های سخت هندی بود
12. The pro lymphoid cells located in thymus at stage
[ترجمه ترگمان]سلول های حامی سرسخت در تیموس گوساله
[ترجمه گوگل]سلول های پروتئینی پروتئینی که در مرحله تیروز قرار دارند
13. The ileum with its greater amount of lymphoid tissue is where most of the lymphomas occur.
[ترجمه ترگمان]The با مقدار بزرگ تر از بافت lymphoid، جایی است که بیشتر the روی می دهند
[ترجمه گوگل]Ileum با مقدار بیشتری از بافت لنفاوی آن است که بیشتر لنفوم رخ می دهد
14. The Ig and TCR gene rearrangements during early lymphoid differentiation generally follow a hierarchical order.
[ترجمه ترگمان]The ژن TCR و TCR در طول تمایز اولیه lymphoid معمولا یک ترتیب سلسله مراتبی را دنبال می کنند
[ترجمه گوگل]بازسازی ژن Ig و TCR در طول تمایز لنفوئید اولیه به طور کلی به دنبال یک سلسله مراتب است
15. Therefore, the specimen was drew from the lymphoid knot in mesenterium.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، نمونه از گره lymphoid در mesenterium بدست آمد
[ترجمه گوگل]بنابراین، نمونه از گره لنفاوی در mesenterium گرفته شد