کلمه جو
صفحه اصلی

morale


معنی : دل گرمی، روحیه، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم
معانی دیگر : روحیه، دلگرمی، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم

انگلیسی به فارسی

دلگرمی، روحیه، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم


روحیه، روحیه جنگجویان، روحیه افراد مردم، دل گرمی


انگلیسی به انگلیسی

• emotional state; spirit, mood
morale is the amount of confidence and optimism that people have.

مترادف و متضاد

دلگرمی (اسم)
encouragement, assurance, reliance, morale

روحیه (اسم)
spirit, morale, moral, morality, mentality

روحیه جنگجویان (اسم)
morale

روحیه افراد مردم (اسم)
morale

confidence, self-esteem


Synonyms: assurance, attitude, disposition, drive, esprit, esprit de corps, heart, humor, mettle, mood, outlook, resolve, self-confidence, self-possession, spirit, temper, temperament, turn, vigor


جملات نمونه

The arrival of help boosted their morale.

رسیدن کمک، روحیه‌ی آن‌ها را قوی کرد.


1. their morale is high
روحیه ی آنها خوب است.

2. the soldiers' morale was low
روحیه ی سربازان بد بود.

3. to bolster one's morale
روحیه ی کسی را تقویت کردن

4. to keep up one's morale
روحیه ی خود را حفظ کردن

5. he tried to uphold the morale of his soldiers
او کوشید که روحیه ی سربازان خود را حفظ کند.

6. his speech boosted the soldiers' morale
نطق او روحیه ی سربازان را تقویت کرد.

7. the arrival of help boosted their morale
رسیدن کمک،روحیه ی آنها را قوی کرد.

8. . . . with consequent injury to the men's morale and efficiency
. . . با لطمه ی بعدی به روحیه ی افراد و کارایی آنان

9. the enemy command was worried about the troop's morale
فرماندهی ارتش دشمن نگران روحیه ی افراد بود.

10. the officer tried to build up the soldiers' morale
افسر کوشید روحیه ی سربازان را بالا ببرد.

11. Morale amongst the players is very high at the moment.
[ترجمه ترگمان]Morale در میان بازیکنان در حال حاضر بسیار بالا است
[ترجمه گوگل]روحیه بین بازیکنان در حال حاضر بسیار بالا است

12. Morale has been low since the latest round of job-cuts.
[ترجمه ترگمان]Morale از آخرین دور از اصلاحات شغلی کم بوده است
[ترجمه گوگل]اخلاق پس از آخرین دوران کاهش شغل کم است

13. There is a need to raise morale in the teaching profession.
[ترجمه ترگمان]نیاز به بالا بردن روحیه در حرفه تدریس وجود دارد
[ترجمه گوگل]نیاز به افزایش روحیه در حرفه تدریس وجود دارد

14. Her mission was to improve staff morale and output.
[ترجمه ترگمان]ماموریت او بهبود روحیه کارکنان و خروجی بود
[ترجمه گوگل]ماموریت او بهبود روحیه و خروجی کارکنان بود

15. Recent changes have undermined teachers' morale.
[ترجمه ترگمان]تغییرات اخیر روحیه آموزگاران را تضعیف کرده است
[ترجمه گوگل]تغییرات اخیر باعث تضعیف روحیه معلمان شده است

16. The news is good for morale.
[ترجمه ترگمان]این خبر برای روحیه خوب است
[ترجمه گوگل]خبر خوب برای روحیه است

The soldiers' morale was low.

روحیه‌ی سربازان بد بود.


Their morale is high.

روحیه‌ی آن‌ها خوب است.


to keep up one's morale

روحیه‌ی خود را حفظ کردن


پیشنهاد کاربران

رضایت شغلی ( مدیریت )

دلگرمی روحیه آرامش
The reminiscence and morales of the gracious grandmother is always in our hearts
خاطرات و دلگرمی مادربزرگ مهربان همیشه در دل ماست


( مدیریت، اقتصاد و. . . ) روحیه سازمانی


کلمات دیگر: