کلمه جو
صفحه اصلی

shawl


معنی : دستمال گردن، سرانداز، حجاب، چپی، شال، شال گردن بستن
معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) شال، شال گردن

انگلیسی به فارسی

شال، دستمال گردن، شال گردن بستن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a usu. oblong piece of fabric, larger and heavier than a scarf, that is worn around the head and shoulders.

• large triangular or rectangular piece of fabric which is worn wrapped around the head or shoulders
a shawl is a large piece of woollen cloth worn over a woman's shoulders or head, or wrapped around a baby to keep it warm.

مترادف و متضاد

دستمال گردن (اسم)
ascot, handkerchief, neckerchief, shawl, tie

سرانداز (اسم)
shawl, kerchief

حجاب (اسم)
veil, shawl, curtain

چپی (اسم)
shawl, kerchief

شال (اسم)
scarf, shawl, wraparound

شال گردن بستن (فعل)
scarf, shawl

جملات نمونه

1. he tied the shawl aruond his neck
شال گردن را دور گردن خود بست.

2. i wrapped the shawl around my neck
شال گردن را دور گردنم پیچیدم.

3. it's cold; put this shawl over your shoulder
هوا سرد است ; این شال را روی دوشت بیانداز.

4. She wrapped her shawl closer about her.
[ترجمه ترگمان]شال خود را به دور خود پیچید
[ترجمه گوگل]او شال خود را نزدیکتر کرد

5. Lizzie, fetch your mistress her shawl.
[ترجمه ترگمان]لیزی، mistress را بیاور
[ترجمه گوگل]لیزی، خانم معشوقه خود را برانداز کنید

6. She's knitting the baby a shawl.
[ترجمه ترگمان]او بچه را با شال می بافت
[ترجمه گوگل]او کودک را با یک شال باف می کند

7. Nanny put on a shawl and told the girls to do likewise .
[ترجمه ترگمان]پرستار بچه شال را پوشید و به دخترها گفت که این کار را بکنند
[ترجمه گوگل]پرستار بچه ی شال قرار داده و دختران را به همین ترتیب گفت

8. She had a shawl draped around her shoulders.
[ترجمه ترگمان]شالی را دور شانه هایش انداخته بود
[ترجمه گوگل]او شال را در اطراف شانه هایش گذاشته بود

9. She muffled up her face in her shawl.
[ترجمه ترگمان]صورتش را در شال پیچیده بود
[ترجمه گوگل]او صورت خود را در شال خود چسبانده است

10. She gathered the shawl about her shoulders to keep out the wind.
[ترجمه ترگمان]شال را دور شانه های خود جمع کرد تا باد را نگه دارد
[ترجمه گوگل]او شال را در مورد شانه هایش جمع کرد تا باد را حفظ کند

11. The lady likes to wear the silk shawl.
[ترجمه ترگمان]خانم دوست دارد شال ابریشمی بپوشد
[ترجمه گوگل]بانوی دوست دارد شال ابریشم را بپوشاند

12. She wore a shawl about her shoulders.
[ترجمه ترگمان]شالی بر شانه هایش انداخته بود
[ترجمه گوگل]او شال روی شانه هایش گذاشته بود

13. She wore a beautiful silk shawl around her shoulders.
[ترجمه ترگمان]شال گردنی زیبا را دور شانه هایش انداخته بود
[ترجمه گوگل]او شلوار ابریشمی زیبا را در اطراف شانه های خود قرار داد

14. A shawl was arranged decoratively over the back of the chair.
[ترجمه ترگمان]یک شال روی پشتی صندلی چیده شده بود
[ترجمه گوگل]شال تزئینی بیش از پشت صندلی بود

15. She gathered the shawl round her/round her shoulders.
[ترجمه ترگمان]شال را دور شانه های او حلقه کرد
[ترجمه گوگل]او شال را دور گردنش گذاشت

پیشنهاد کاربران

شال_ از ریشه فارسی
همچنین در آلمانی : schal

this word borrowed from Persian glossaries


کلمه ی چپی که در معنی shaw نوشته شده غلط است و درست آن چفیه می باشد. لطفا اصلاح بفرمایید.


کلمات دیگر: