کلمه جو
صفحه اصلی

inbreeding


معنی : درون همسری، تخم کشی از جانوران همتیره
معانی دیگر : تولید و تناسل در میان هم نژادها

انگلیسی به فارسی

تخم کشی از جانوران هم تیره، تولید و تناسل در میان هم نژادها، درون همسری


همبستگی، درون همسری، تخم کشی از جانوران همتیره، تولید و تناسل در میان هم نژادها


انگلیسی به انگلیسی

• breeding of closely related individuals
inbreeding is the repeated breeding of closely related animals or people.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] پرورش خویشاوندی یا خویش جفتی ؛ تولید نتاج بوسیله والدینی که رابطه فامیلی آنها از میانگین رابطه فامیلی گله بیشتر است . پرورش خویشاوندان معمولاً نسبت ژنهای هموزیگوت در یک جمعیت همخون را افزایش می دهد .
[بهداشت] درون زادی
[آمار] درون پیوندی

مترادف و متضاد

درون همسری (اسم)
endogamy, inbreeding

تخم کشی از جانوران هم تیره (اسم)
inbreeding

جملات نمونه

1. intellectual inbreeding
ناتوانی فکری (در اثر حشر و نشر درون گروهی عقاید)

2. In the 19th century, inbreeding nearly led to the extinction of the royal family.
[ترجمه ترگمان]در قرن ۱۹، همخونی نزدیک به انقراض خانواده سلطنتی بود
[ترجمه گوگل]در قرن نوزدهم، گندم زارهای تقریبا منجر به انقراض خانواده سلطنتی شد

3. Reduced vigor or " inbreeding depression " is not an invariable consequence of inbreeding.
[ترجمه ترگمان]کاهش قدرت و یا \"افسردگی همخونی\" نتیجه قطعی همخونی نیست
[ترجمه گوگل]کاهش شدت و یا 'افسردگی درونی' یک نتیجه غیر مستقیم از همبستگی نیست

4. Inbreeding is crossing between close relations.
[ترجمه ترگمان]Inbreeding بین روابط نزدیک عبور می کند
[ترجمه گوگل]درختکاری در حال عبور از روابط نزدیک است

5. But there is an equally important downside: inbreeding.
[ترجمه ترگمان]اما یک جنبه منفی مهم وجود دارد: همخونی
[ترجمه گوگل]اما یک نقطه ضعف نیز همینطور است: درختکاری

6. Inbreeding may have caused the deformity and even prevented him from producing an heir with his wife, who was probably his half sister.
[ترجمه ترگمان]Inbreeding ممکن است موجب بدشکلی شود و حتی او را از تولید یک وارث با همسرش محروم کند که احتمالا خواهر ناتنی او بوده است
[ترجمه گوگل]درختکاری ممکن است باعث تغییر شکل و حتی مانع از تولید یک وارث با همسرش شود، که احتمالا خواهر ناتنی او بود

7. Unfortunately, some of these colors require extensive inbreeding to obtain; double dapples are often born eyeless or with severely underdeveloped eyes.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، برخی از این رنگ ها نیازمند همخونی گسترده برای بدست آوردن هستند؛ dapples دوگانه اغلب بدون چشم یا با چشم توسعه نیافته به دنیا می آیند
[ترجمه گوگل]متاسفانه، برخی از این رنگ ها برای جذب نیاز به درختکاری وسیع دارند اغلب دوقلوها اغلب ناخوشایند یا با چشمان بسیار توسعه نیافته اند

8. If inbreeding is bad, then the opposite – outbreeding – should be good.
[ترجمه ترگمان]اگر همخونی بد باشد، پس the - outbreeding - باید خوب باشد
[ترجمه گوگل]اگر زاد و ولد بد است، پس مخالفت با زاد و ولد باید خوب باشد

9. Small populations cannot avoid a certain amount of inbreeding.
[ترجمه ترگمان]جمعیت های کوچک نمی توانند از مقدار مشخصی همخونی اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]جمعیت کوچک نمیتوانند مقدار مشخصی از درختکاری را از بین ببرند

10. Exogamy prevents the ill effects of inbreeding and promotes evolution of human race.
[ترجمه ترگمان]exogamy از اثرات بد همخونی و ارتقای تکامل نژاد بشر جلوگیری می کند
[ترجمه گوگل]Exogamy جلوگیری از اثرات نامطلوب درهم زدگی و ترویج تکامل نژاد انسان است

11. Inbreeding is a drawback from snitching most their employees from only one or two companies.
[ترجمه ترگمان]Inbreeding یک عیب از snitching بیشتر کارمندان خود از تنها یک یا دو شرکت است
[ترجمه گوگل]زاد و ولد یک معایب است که اغلب کارکنان خود را تنها از یک یا دو شرکت می گیرند

12. Presumably they disperse to other areas, suggesting that inbreeding is unlikely.
[ترجمه ترگمان]احتمالا آن ها به مناطق دیگر پراکنده می شوند و می گویند همخونی بعید است
[ترجمه گوگل]احتمالا آنها به مناطق دیگر پراکنده می شوند، که نشان می دهد این درختان بعید است

13. Those decrease with increasing genetic stability and inbreeding.
[ترجمه ترگمان]آن کاهش با افزایش ثبات ژنتیکی و همخونی است
[ترجمه گوگل]آن ها با افزایش پایداری ژنتیکی و همبستگی کاهش می یابد

14. Endodeme is a deme composed of predominantly closely inbreeding but dioecious individuals.
[ترجمه ترگمان]Endodeme یک deme متشکل از یک همخونی از نزدیک اما غیر انسانی است
[ترجمه گوگل]Endodeme دمی متشکل از عمدتا نزدیک inbreeding اما افراد دوقلوی

پیشنهاد کاربران

اصلاح نباتات و اکولوژی بذر: خویش آمیزی

خویشاوند آمیزی ، درون آمیزی خانوادگی ، درون آمیزی خویشاوندی ، درون آمیزی خویشی

when a young animal is born from closely related parents

درون تباری

دستکاری ژنتیکی ( در تناسل موجودات زنده اعم از انسان، گیاه و حیوان )

inbreeding ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: خویش آمیزی
تعریف: آمیزش بین جمعیت های گیاهی و جانوری که از نظر ژن شناختی به هم نزدیک اند، شامل خودگشنی و آمیزش خواهروبرادری و آمیزش با زادگان و نیاها

آمیزش خویشاوندی


کلمات دیگر: