کلمه جو
صفحه اصلی

absorbing


معنی : جاذب، درکش، دراشام، جذاب، جالب، دلربا
معانی دیگر : چشمگیر

انگلیسی به فارسی

جاذب، جالب، دلربا، جذاب، درکش، درآشام


جذب، جاذب، جذاب، جالب، دلربا، درکش، دراشام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: very interesting; engaging.
مترادف: engaging, engrossing
متضاد: boring, irksome
مشابه: arresting, fascinating, interesting

- Her mystery novels are so absorbing that I can't put them down once I start reading.
[ترجمه ترجمه foxy] رمان های معمایی او انقدر جذاب هستند که وقتی شروع به خواندنشان می کنم نمی توانم ان ها را زمین بگذارم
[ترجمه ترگمان] رمان های سری او انقدر جذاب هستند که وقتی شروع به خواندن می کنم نمی توانم آن ها را پایین بگذارم
[ترجمه گوگل] رمان های رمز و راز آن چنان جذب می کنند که من نمی توانم آنها را پس از خواندن شروع کنم

• swallowing up, taking in; interesting, attractive, fascinating

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جاذب
[آمار] جاذب

مترادف و متضاد

جاذب (صفت)
absorbent, adsorbent, catchy, absorbing, engrossing, attractive, absorptive, bibulous, catching, mesmeric, fruity

درکش (صفت)
absorbent, absorbing

دراشام (صفت)
absorbent, absorbing

جذاب (صفت)
absorbing, charming, appealing, nifty, cute, slick, fetching, lovable, loveable, dashing, bonnie, bonny, copacetic, personable, well-off

جالب (صفت)
spicy, absorbing, attractive, yummy, marvelous, memorable, arresting, well-off

دلربا (صفت)
absorbing, attractive, charming, enchanting, fetching

holding one’s attention


Synonyms: arresting, captivating, consuming, engrossing, enthralling, exciting, fascinating, gripping, interesting, intriguing, monopolizing, preoccupying, riveting, spellbinding


Antonyms: boring, irksome


جملات نمونه

1. an absorbing tale
داستان جذاب

2. she has absorbing eyes
چشمان جذابی دارد.

3. He stood still, absorbing every detail of the street.
[ترجمه Javidan roshanak] او بی حرکت ایستاد، و تمامی جزییات خیابان را جذب کرد ( در اینجا به معنی فهم دقیق جزییات می باشد )
[ترجمه ترگمان]بی حرکت ایستاد و تمام جزئیات خیابان را زیر نظر گرفت
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود، جذب هر جزئیات از خیابان

4. Writing a biography is an absorbing voyage of discovery.
[ترجمه ترگمان]نوشتن یک زندگینامه، سفر طولانی اکتشاف است
[ترجمه گوگل]نوشتن یک بیوگرافی یک سفر جذاب کشف است

5. She had a great faculty for absorbing information.
[ترجمه ترگمان]استعداد خوبی برای این اطلاعات داشت
[ترجمه گوگل]او توانایی زیادی برای جذب اطلاعات داشت

6. She and Ned sat silently for a moment, absorbing the peace of the lake.
[ترجمه ترگمان]او و ند لحظه ای ساکت نشستند و آرامش دریاچه را جذب کردند
[ترجمه گوگل]او و ناد سکوت را برای یک لحظه جا دادند تا صلح دریا را جذب کنند

7. We are still absorbing the lessons of this disaster.
[ترجمه ترگمان]ما هنوز درس هایی از این فاجعه را جذب می کنیم
[ترجمه گوگل]ما هنوز درس های این فاجعه را جذب می کنیم

8. We are still absorbing the harsh lessons of this disaster.
[ترجمه ترگمان]ما هنوز در حال جذب درس های سخت این فاجعه هستیم
[ترجمه گوگل]ما هنوز درس های سخت این فاجعه را جذب می کنیم

9. They spent a week in Paris just absorbing the atmosphere.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک هفته را در پاریس گذراندند و جو را زیر نظر گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها یک هفته در پاریس صرف جذب جو کردند

10. It works by absorbing moisture on the surface of your skin.
[ترجمه ترگمان]آن با جذب رطوبت بر روی سطح پوست شما کار می کند
[ترجمه گوگل]این کار با جذب رطوبت روی سطح پوست شما انجام می شود

11. The result is absorbing and highly readable.
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن جذب و بسیار قابل خواندن است
[ترجمه گوگل]نتیجه جذب و بسیار قابل خواندن است

12. It's an absorbing and engaging show.
[ترجمه ترگمان]این یک نمایش جالب و جذاب است
[ترجمه گوگل]این نمایش جذاب و جذاب است

13. These should have the capacity for absorbing large numbers of people from nearby towns.
[ترجمه ترگمان]این ها باید ظرفیت جذب تعداد زیادی از مردم از شهرهای مجاور را داشته باشند
[ترجمه گوگل]این باید ظرفیت جذب تعداد زیادی از مردم از شهرهای نزدیک را داشته باشد

14. One way of absorbing the extra carbon dioxide would be to plant more trees.
[ترجمه ترگمان]یک راه جذب دی اکسید کربن اضافی برای کاشت درختان بیشتر است
[ترجمه گوگل]یک راه جذب دی اکسید کربن اضافی می تواند درختان بیشتر بپزد

15. The scene might have been absorbing had I not been fighting to keep control of the wheelbarrow.
[ترجمه ترگمان]این صحنه ممکن بود ذهن او را جذب کرده باشد که من در حال مبارزه با the نبودم
[ترجمه گوگل]صحنه ممکن است جذب شده بود اگر من برای مبارزه با کنترل چرخ دستی مبارزه نکردم

an absorbing tale

داستان جذاب


پیشنهاد کاربران

به خود کِشنده

جاذب، جذاب، گیرا

Absorb = جذبیدن
Absorbing = جذبیدن، جذبان
جذبان مانند خندان.
Absorbingly = جذبانانه
Absorbed = جذبیده
Absorbedly = جذبیدِهانه
Absorber = جذبنده
Absorbable = جذبپذیر
Absorbability = جذبپذیری
Absorbabilize = جذبپذیرایاندن
Absorbent = جذبمند
Absorbentity = جذبمندی
Absorbance = جذبوَری
Absorbancy = جذبمندی
Absorptive = جذبومند
Absorptivate = جذبومَندیدن
Absorptivation = جذبومَندِش
Absorptiveness = جذبومندیّت
Absorptivity = جذبومندی
Absorption = جذبش
Absorptance = جذبَند





کلمات دیگر: