کلمه جو
صفحه اصلی

vanish


معنی : ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن
معانی دیگر : از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار

انگلیسی به فارسی

ناپدید شدن، به صفر رسیدن


ناپدید شدن، غیب شدن، (اواشناسی) بخش ضعیف و نهایی بعضی از حرف‌های صدادار


از بین بردن، ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vanishes, vanishing, vanished
(1) تعریف: to disappear quickly from sight.
مترادف: disappear
متضاد: appear, materialize
مشابه: disperse, dissipate, evanesce, evaporate

- The ghost appeared and then vanished.
[ترجمه ترگمان] شبح ظاهر شد و ناپدید شد
[ترجمه گوگل] شبح ظاهر شد و سپس ناپدید شد

(2) تعریف: to leave quickly; depart unnoticed.
مترادف: depart
مشابه: decamp, disappear, flee, go, leave, split

- Bored to tears, he managed to vanish into the next room.
[ترجمه امید احمدی] تصمیم گرفت تو اتاق دیگه خودش را از دیگران پنهان کند، تا گریه او را نبینند.
[ترجمه آیدین میرشکار] اینقدر حوصله اش سر رفته بود که نهایتاً غیبش زد و رفت اتاق بغلی.
[ترجمه ترگمان] از گریه کردن خسته شد و موفق شد در اتاق مجاور ناپدید شود
[ترجمه گوگل] خسته به اشک، او موفق به ناپدید شدن به اتاق بعدی

(3) تعریف: to become nonexistent.
مترادف: disappear, evaporate
متضاد: endure, materialize
مشابه: cease, disperse, dissipate, dissolve, end, evanesce, expire, fade, perish

- Her good mood vanished when she saw how much the meal cost.
[ترجمه محمد م] خلق خوب او وقتی دید که هزینه غذا چقدر بالاست ، از بین رفت
[ترجمه امید احمدی] وقتی صورتحساب غذا را دید، اوقات خوبش از بین رفت/ تلخ شد ( حالش خراب شد ) .
[ترجمه ترگمان] وقتی دید که غذا چقدر هزینه دارد حالش از بین رفت
[ترجمه گوگل] خلق و خوی خویش ناپدید شد، زمانی که او دید که چقدر هزینه غذا را دارد
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: vanisher (n.), vanishment (n.)
• : تعریف: to cause to disappear.
مشابه: dissipate

- The magician vanished the coins.
[ترجمه آیدین میرشکار] شعبده باز سکّه ها رو غیب کرد.
[ترجمه ترگمان] جادوگر سکه ها را ناپدید کرد
[ترجمه گوگل] جادوگر سکه ها را نابود کرد

• disappear, cease to exist
if something vanishes, it disappears suddenly or ceases to exist altogether.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] از بین بردن - از بین رفتن
[ریاضیات] به صفر رسیدن، ناپدید شدن، صفر شدن، از بین رفتن

مترادف و متضاد

ناپدید شدن (فعل)
disappear, vanish

به صفر رسیدن (فعل)
vanish

غیب شدن (فعل)
vanish

disappear


Synonyms: become invisible, be lost, clear, dematerialize, die, die out, dissolve, evanesce, evaporate, exit, fade, fade away, go away, melt


Antonyms: appear, arrive, come


جملات نمونه

His ghost smiled and vanished.

روح او لبخندی زد و غیب شد.


suddenly he vanished!

ناگهان غیبش زد!


1. Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud.
حتی در کالیفرنیا گاهی اوقات خورشید پشت ابری ناپدید می شود

2. Not even a powerful witch can make a jealous lover vanish.
حتی یک جادوگر بزرگ هم نمی تواند یک عاشق حسود را غیب کند

3. Give him a week without a job and all his money will vanish.
یک هفته به او مهلت بده بیکار باشد و همه پول هایش ناپدید خواهد شد

4. don't be vain about your wealth, it can vanish in one night; don't be vain about your looks, it can vanish after one fever
به مالت نناز به شبی بنده / به شکلت نناز به تبی بنده

5. But the old ways do not vanish overnight, so the traditional dance has a stronger pull on their hearts.
[ترجمه ترگمان]اما روش های قدیمی در طول شب ناپدید نمی شوند، بنابراین رقص سنتی قدرت بیشتری بر روی قلب آن ها دارد
[ترجمه گوگل]اما راه های قدیمی یک شب نزول نمی کند، بنابراین رقص سنتی قلب قوی تر خود را می کشد

6. We watched the building vanish under a mantle of thick grey smoke as the fire swiftly moved through it.
[ترجمه ترگمان]همچنان که آتش به سرعت از آن عبور می کرد، ساختمان را زیر شنل خاکستری ضخیم تماشا کردیم
[ترجمه گوگل]ما تماشا کردیم که ساختمان زیر پوستی از سیاهی ضخیم خاکستری ناپدید می شود، زیرا آتش به سرعت از آن عبور می کند

7. All your troubles will vanish away when he returns safely.
[ترجمه ترگمان]وقتی سالم برگردد، همه مشکلاتت از بین خواهد رفت
[ترجمه گوگل]هنگامی که او با خیال راحت می رود تمام مشکلات شما از بین می رود

8. Any chance of success seemed to vanish in a puff of smoke .
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که احتمال موفقیت در دود سیگار ناپدید می شود
[ترجمه گوگل]هر شانس موفقیت به نظر می رسید که از بین می رود

9. To make things vanish you threw them in the air then cooked and ate them.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه چیزها ناپدید شوند، آن ها را در هوا پرتاب کردید و سپس پخته و خوردند
[ترجمه گوگل]برای اینکه چیزها را از بین ببرید، آنها را در هوا پرتاب کرده اید و سپس پخته و آنها را می خورید

10. How can an entire house vanish without a trace.
[ترجمه ترگمان]چطور یک خانه کامل می تواند بدون هیچ ردی ناپدید شود
[ترجمه گوگل]چگونه می توان کل خانه بدون هیچ ردیابی ناپدید شد

11. The leaders' mission will vanish like a mirage.
[ترجمه ترگمان]ماموریت رهبران مانند سرابی ناپدید خواهد شد
[ترجمه گوگل]مأموریت رهبران مانند یک معبد از بین می رود

12. The 1982-83 policies made the global recession vanish almost instantly.
[ترجمه ترگمان]سیاست های ۱۹۸۲ - ۸۳ باعث شد که رکود جهانی تقریبا بلافاصله ناپدید شود
[ترجمه گوگل]سیاست های 1982-83 باعث شد تا رکود جهانی تقریبا بلافاصله ناپدید شود

13. Energy seems to vanish and re-emerge in dramatic swings.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد انرژی در نوسان شدید ناپدید شده و دوباره ظاهر می شود
[ترجمه گوگل]انرژی به نظر می رسد ناپدید و دوباره ظهور در نوسانات چشمگیر است

14. Three or four shooters would vanish completely, leaving scant traces of their affiliation.
[ترجمه ترگمان]سه یا چهار تیر به طور کامل ناپدید می شوند و هیچ ردی از وابستگی آن ها باقی نمی ماند
[ترجمه گوگل]سه یا چهار تیرانداز به طور کامل از بین می روند، و باعث می شود آثار ناخوشایندی از وابستگی آنها کم شود

15. It has been my philosophy of life that difficulties vanish when faced boldly.
[ترجمه ترگمان]فلسفه زندگی من بوده است که در زمان مواجهه شجاعانه با مشکلات ناپدید می شود
[ترجمه گوگل]این فلسفه زندگی من بوده است، وقتی که با جسارت روبرو شد، مشکلات از بین می رود

16. With a wave of his hand, the magician made the rabbit vanish.
[ترجمه ترگمان]جادوگر با تکان دستش خرگوش را ناپدید کرد
[ترجمه گوگل]با موجی از دستش، جادوگر خرگوش را ناپدید کرد

17. Once into the southern hemisphere the lines of latitude would become shorter and finally vanish at the south pole.
[ترجمه ترگمان]پس از ورود به نیم کره جنوبی، خطوط عرض جغرافیایی کوتاه تر خواهد شد و در نهایت در قطب جنوب ناپدید خواهد شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که در نیمکره جنوبی خطوط عرض جغرافیایی کوتاهتر می شوند و نهایتا در قطب جنوب ناپدید می شوند

The sun vanished behind the clouds.

خورشید پشت ابرها ناپدید شد.


Soon my fear vanished.

به‌زودی واهمه‌ی من زایل شد.


when the dinasaurs vanished from the face of the earth

وقتی که دایناسورها از پهنه‌ی زمین ناپدید شدند


پیشنهاد کاربران

غیب شدن


ناگهان - ناپدید شدن

منقرض شدن

evaporate - fade

محو شدن

دود شده رفته هوا

Dissolve disappear

ناپدید شدن غیب شدن محو شدن

vanish ( verb ) = ناپدید شدن، غیب شدن، دود شدن و به هوا رفتن، محو شدن، گم و گور شدن/از بین رفتن، بر باد رفتن، نابود شدن/نامرئی شدن

Definition = ناپدید شدن یا توقف حضور یا موجودیت ، به ویژه به طرز ناگهانی و شگفت انگیز/

مترادف با کلمه : disappear ( verb )

examples:
1 - Even in California the sun will sometimes vanish behind a cloud.
حتی در کالیفرنیا گاهی خورشید در پشت ابر ناپدید می شود.
2 - Give him a week without a job and all his money will vanish.
یک هفته بدون کار به او زمان بده و همه پولش از بین خواهد رفت.
3 - The child vanished while on her way home from school.
کودک هنگام بازگشت از مدرسه به خانه ناپدید شد.
4 - We ran out after the thief, but he had vanished into thin air ( = had completely disappeared ) .
ما به دنبال سارق دویدیم، اما او در هوا دود شده بود. ( = کاملاً ناپدید شده بود ) .
5 - Cheap rural housing is vanishing in the south of the country.
مسکن ارزان روستایی در جنوب کشور در حال از بین رفتن است.
6 - Her smile vanished.
لبخندش محو شد.
7 - one knows with certainty what caused the disnosaurs to vanish from the face of the . earth
یکی با اطمینان می داند که چه چیزی باعث از بین رفتن ( ناپدید شدن ) دایناسورها از روی زمین شد.


کلمات دیگر: