کلمه جو
صفحه اصلی

capability


معنی : توانایی، قابلیت، لیاقت، صلاحیت، سامان، استعداد پیشرفت
معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) بیش یا بهتر از حد انتظار انجام دادن، از خوب هم بهتر عرضه کردن، شاهکار کردن، قدرت، گنجایی، ظرفیت، گنجایش، جربزه، استعداد، عرضه

انگلیسی به فارسی

توانایی، قابلیت، صلاحیت، لیاقت، استعداد پیشرفت، سامان


قابلیت، توانایی


استعداد پیشرفت، صلاحیت، قابلیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: capabilities
(1) تعریف: the characteristic of being qualified or able; capacity.
مترادف: ability, capacity, competence, effectiveness, efficacy, qualification
متضاد: incompetence
مشابه: adequacy, aptitude, efficiency, facility, faculty, knack, know-how, power, proficiency, reach, skill, talent

(2) تعریف: the potential to manifest certain abilities.
مترادف: aptness, likelihood, possibility, potential, promise, propensity, tendency
مشابه: ability, aptitude, capacity, disposition, endowment, faculty, gift, reach, resource, talent

- He never displayed any athletic capability.
[ترجمه ترگمان] او هرگز هیچ گونه توانایی ورزشی را نشان نداد
[ترجمه گوگل] او هرگز توانایی ورزشی را نشان نداد

(3) تعریف: the capacity to be used or treated in a particular way.
مترادف: ability, capacity
مشابه: potential

- Gold has the capability of being hammered into shape.
[ترجمه ترگمان] طلا قابلیت چکش زدن به شکل را دارد
[ترجمه گوگل] طلا توانایی شکل گیری را دارد

• ability, skill
if you have the capability to do something, you are able to do it.
a country's military capability is its ability to fight in a war.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] قابلیت، توانایی
[صنعت] قابلیت، صلاحیت، توانایی
[ریاضیات] قابلیت، توانایی، کفایت
[آمار] قابلیت

مترادف و متضاد

توانایی (اسم)
strength, ability, capability, might, potency, energy, influence, authority, vim, puissance

قابلیت (اسم)
ability, capability, susceptibility, sufficiency

لیاقت (اسم)
ability, capability, potency, competency, competence, merit, aptitude, autarchy, autarky

صلاحیت (اسم)
ability, capability, competency, competence, qualification, capacity

سامان (اسم)
capability, skill, wealth, border, abutment, order, country, region, knowledge, rest, target, welfare, calmness, furniture, arms, mind, wit, repose, well-being

استعداد پیشرفت (اسم)
capability

ability to perform


Synonyms: adequacy, aptitude, art, capacity, competence, craft, cunning, effectiveness, efficacy, efficiency, facility, faculty, means, might, potency, potential, potentiality, power, proficiency, qualification, qualifiedness, skill, wherewithal


Antonyms: impotence, inability, incompetence, ineptness


جملات نمونه

the capability of this metal to be bent

قدرت خمش‌پذیری (انعطاف‌پذیری) این فلز


He being a boss! he lacks the capability.

او و ریاست! ظرفیت آن را ندارد.


1. the capability of this metal to be bent
قدرت خمش پذیری این فلز

2. his airplane has the capability of flying faster than sound
این هواپیما توانایی پرواز مافوق صوت را دارد.

3. he being a boss! he lacks the capability
او و ریاست ! ظرفیت آن را ندارد.

4. Organizing a whole department is beyond his capability.
[ترجمه ترگمان]سازماندهی یک بخش کلی فراتر از توانایی او است
[ترجمه گوگل]سازماندهی یک واحد کل فراتر از توانایی اوست

5. People experience differences in physical and mental capability depending on the time of day.
[ترجمه ترگمان]افراد بسته به زمان روز تفاوت در قابلیت فیزیکی و ذهنی را تجربه می کنند
[ترجمه گوگل]افراد با توجه به زمان روز، تفاوت در توانایی های ذهنی و روانی را تجربه می کنند

6. The company's manufacturing capability is quite limited.
[ترجمه ترگمان]قابلیت تولید شرکت بسیار محدود است
[ترجمه گوگل]قابلیت تولید این شرکت بسیار محدود است

7. You have the capability to do/of doing this job well.
[ترجمه ترگمان]شما این توانایی را دارید که این کار را به خوبی انجام دهید
[ترجمه گوگل]شما توانایی کار / انجام این کار را به خوبی دارید

8. Does the company have the capability to change to meet market needs?
[ترجمه ترگمان]آیا شرکت توانایی تغییر جهت برآورده کردن نیازهای بازار را دارد؟
[ترجمه گوگل]آیا این شرکت توانایی تغییر به نیازهای بازار را دارد؟

9. The government wants to increase its military capability.
[ترجمه ترگمان]دولت می خواهد ظرفیت نظامی خود را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]دولت می خواهد توان نظامی خود را افزایش دهد

10. Our intention is to destroy their offensive capability once and for all.
[ترجمه ترگمان]هدف ما از بین بردن قابلیت تهاجمی آن ها یکبار و برای همه است
[ترجمه گوگل]قصد ما این است که یک بار و برای همه آنها را از بین ببریم

11. The country needs a defence capability as insurance against the unexpected.
[ترجمه ترگمان]این کشور به یک قابلیت دفاعی به عنوان بیمه در برابر غیرمنتظره نیاز دارد
[ترجمه گوگل]کشور به عنوان یک بیمه در برابر غیر منتظره به یک توانایی دفاع نیاز دارد

12. It may be beyond the capability of the hardware to process the input.
[ترجمه ترگمان]ممکن است فراتر از توانایی سخت افزار برای پردازش ورودی باشد
[ترجمه گوگل]ممکن است فراتر از توانایی سخت افزار برای پردازش ورودی باشد

13. She has the capability to become a very fine actress.
[ترجمه ترگمان]او قابلیت تبدیل شدن به یک بازیگر بسیار خوب را دارد
[ترجمه گوگل]او توانایی تبدیل شدن به یک بازیگر بسیار خوب را دارد

14. Nuclear weapons have the capability to destroy the physical integrity of the planet.
[ترجمه ترگمان]سلاح های هسته ای توانایی نابود کردن تمامیت فیزیکی این سیاره را دارند
[ترجمه گوگل]سلاح های هسته ای توانایی نابود کردن یکپارچگی فیزیکی این سیاره را دارند

15. The little girl has great capability as a singer and should be trained.
[ترجمه ترگمان]این دختر کوچک توانایی زیادی به عنوان یک خواننده دارد و باید آموزش داده شود
[ترجمه گوگل]دختر کوچک دارای توانایی عالی به عنوان یک خواننده است و باید آموزش دیده باشد

His airplane has the capability of flying faster than sound.

این هواپیما توانایی پرواز مافوق صوت را دارد.


پیشنهاد کاربران

توانمندی

امکانات

برای مثال:power, Internet, television, and telephone capability

امکانات برق، اینترنت، تلویزیون و تلفن

[حقوق تجارت] اهلیت، صلاحیت به عهده گرفتن کار


کلمات دیگر: