1. a fallacy of the eye
خطای بصری،رمژک چشمی
2. a fallacy of the senses
اشتباه حسی
3. it is a total fallacy that physical punishment is necessary for children
این باور که تنبیه بدنی برای بچه ها لازم می باشد اشتباه محض است.
4. It is a fallacy to say that the camera never lies.
[ترجمه ترگمان]این یک مغالطه است که می گوید دوربین هرگز دروغ نمی گوید
[ترجمه گوگل]اشتباه می گویند که دوربین هرگز دروغ نمی گوید
5. It's an often repeated fallacy that homosexual men have more promiscuous lifestyles than heterosexuals.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که افراد همجنس گرا سبک زندگی بی بندوباری بیشتری نسبت به heterosexuals دارند
[ترجمه گوگل]اشتباه اغلب تکرار شده است که مردان همجنسگرا شیوه زندگی پر سر و صدا بیشتری نسبت به همجنسگرایان دارند
6. It's a common fallacy that a neutered dog will become fat and lazy.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال مشترک است که یک سگ عقیم چاق و تنبل خواهد شد
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه رایج است که یک سگ عصبی تبدیل به چربی و تنبل می شود
7. This is a common fallacy which has no basis in fact.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که هیچ پایه و اساسی در حقیقت ندارد
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه رایج است که در واقع هیچ پایه ای ندارد
8. It's a fallacy to suppose that wealth brings happiness.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم که این ثروت، خوشبختی را به ارمغان می اورد
[ترجمه گوگل]این اشتباه است که فرض کنیم ثروت شادی را به ارمغان می آورد
9. It is therefore either a tautology or a fallacy to state that lack of entrepreneurial talent is the reason for poor growth.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یا توضیح نادرست یا غلط برای دولت است که فقدان استعداد کارآفرینی دلیل رشد ضعیف است
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که می توان یک تدفین یا اشتباهی بیان کرد که فقدان استعداد کارآفرینی دلیل رشد اقتصادی است
10. Wild at heart Another much-fostered fallacy is that farm animals are now quite different from their wild and free ancestors.
[ترجمه ترگمان]استدلال غلط دیگر این است که حیوانات اهلی اکنون کاملا با نیاکان وحشی و free تفاوت دارند
[ترجمه گوگل]وحشی در قلب یکی دیگر از اشتباهات پرطرفدار این است که حیوانات مزرعه در حال حاضر کاملا متفاوت از اجداد وحشی و آزاد خود هستند
11. Don't believe the fallacy that money brings happiness.
[ترجمه ترگمان]این استدلال غلط را باور نکنید که پول شادی را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]اعتقاد به اشتباهی که پول باعث خوشبختی می شود
12. The basic fallacy in all variations of these theories is their crude mechanistic economic determinism.
[ترجمه ترگمان]استدلال غلط در همه انواع این تئوری ها، جبرگرایی اقتصادی مکانیکی (مکانیکی)است
[ترجمه گوگل]اشتباه اساسی در تمامی تغییرات این نظریه ها، جبرگرایی اقتصادی مکانیکی خام است
13. It was all just like a pathetic fallacy.
[ترجمه ترگمان]همه چیز درست مثل یک گردباد رقت انگیز بود
[ترجمه گوگل]این همه درست مثل یک اشتباه تلخ بود
14. The other fallacy is that when people reach 65 they stop becoming contributors to the economy.
[ترجمه ترگمان]یک مغالطه دیگر این است که وقتی مردم به ۶۵ سالگی می رسند، تبدیل به کمک کنندگان به اقتصاد می شوند
[ترجمه گوگل]اشتباه دوم این است که وقتی مردم به 65 برسند، تبدیل به مشارکت در اقتصاد می شوند
15. It's a fallacy that all fat people are fat simply because they eat too much.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که همه افراد چاق به سادگی چربی دارند چون زیاد غذا می خورند
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه است که همه افراد چاق به راحتی چربی دارند زیرا آنها بیش از حد غذا می خورند