کلمه جو
صفحه اصلی

fallacy


معنی : غلط، سفسطه، استدلال غلط، دلیل سفسطه امیز
معانی دیگر : قیاس کاذب، دژفرنود، لغزش، اشتباه، رمژک، اعتقاد نادرست، وهم اندیشی، رمژک اندیشی

انگلیسی به فارسی

سفسطه، دلیل سفسطه‌آمیز، استدلال غلط


اشتباه، سفسطه، غلط، استدلال غلط، دلیل سفسطه امیز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: fallacies
(1) تعریف: a false or misleading idea or notion, especially one that is commonly held.

- It is a fallacy that simply being cold can cause one to catch a cold; there is always an infectious agent involved.
[ترجمه ترگمان] این استدلال غلط است که به سادگی می تواند باعث سرماخوردگی فرد شود؛ همیشه یک عامل عفونی درگیر وجود دارد
[ترجمه گوگل] این اشتباهی است که به سادگی سرد شدن می تواند موجب سردی شود؛ همیشه یک عامل عفونی درگیر وجود دارد

(2) تعریف: a logically unsound element in an argument or line of reasoning.
مترادف: misconception
متضاد: verity
مشابه: error, flaw, inconsistency, mistake, non sequitur, sophism

(3) تعریف: the nature or quality of being incorrect or misleading in reasoning; erroneousness.
مترادف: falsity
متضاد: correctness, verity
مشابه: inconsistency, paralogism, sophism, sophistry

• untruth, falsehood; misconception; mistake; illusion, delusion
a fallacy is an idea or argument which is incorrect or illogical; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[آمار] مغالطه

مترادف و متضاد

غلط (اسم)
aberration, error, mistake, fallacy, illusion, errancy, delusion, inaccuracy, vagrancy, misbelief

سفسطه (اسم)
fallacy, sophistication, casuistry, sophistry, sophism, elenchus, flubdub, hair-splitting, jesuitism, pilpul

استدلال غلط (اسم)
fallacy, paralogism

دلیل سفسطه امیز (اسم)
fallacy

illusion, misconception


Synonyms: aberration, ambiguity, artifice, bias, casuistry, cavil, deceit, deception, deceptiveness, delusion, deviation, elusion, equivocation, erratum, erroneousness, error, evasion, falsehood, faultiness, flaw, heresy, illogicality, inconsistency, inexactness, invalidity, misapprehension, miscalculation, misconstrual, misinterpretation, mistake, non sequitur, notion, paradox, perversion, preconception, prejudice, quibbling, quirk, solecism, sophism, sophistry, speciousness, subterfuge, untruth


Antonyms: certainty, evidence, fact, honesty, reality, right, surety, truth


جملات نمونه

1. a fallacy of the eye
خطای بصری،رمژک چشمی

2. a fallacy of the senses
اشتباه حسی

3. it is a total fallacy that physical punishment is necessary for children
این باور که تنبیه بدنی برای بچه ها لازم می باشد اشتباه محض است.

4. It is a fallacy to say that the camera never lies.
[ترجمه ترگمان]این یک مغالطه است که می گوید دوربین هرگز دروغ نمی گوید
[ترجمه گوگل]اشتباه می گویند که دوربین هرگز دروغ نمی گوید

5. It's an often repeated fallacy that homosexual men have more promiscuous lifestyles than heterosexuals.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که افراد همجنس گرا سبک زندگی بی بندوباری بیشتری نسبت به heterosexuals دارند
[ترجمه گوگل]اشتباه اغلب تکرار شده است که مردان همجنسگرا شیوه زندگی پر سر و صدا بیشتری نسبت به همجنسگرایان دارند

6. It's a common fallacy that a neutered dog will become fat and lazy.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال مشترک است که یک سگ عقیم چاق و تنبل خواهد شد
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه رایج است که یک سگ عصبی تبدیل به چربی و تنبل می شود

7. This is a common fallacy which has no basis in fact.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که هیچ پایه و اساسی در حقیقت ندارد
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه رایج است که در واقع هیچ پایه ای ندارد

8. It's a fallacy to suppose that wealth brings happiness.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم که این ثروت، خوشبختی را به ارمغان می اورد
[ترجمه گوگل]این اشتباه است که فرض کنیم ثروت شادی را به ارمغان می آورد

9. It is therefore either a tautology or a fallacy to state that lack of entrepreneurial talent is the reason for poor growth.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، یا توضیح نادرست یا غلط برای دولت است که فقدان استعداد کارآفرینی دلیل رشد ضعیف است
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که می توان یک تدفین یا اشتباهی بیان کرد که فقدان استعداد کارآفرینی دلیل رشد اقتصادی است

10. Wild at heart Another much-fostered fallacy is that farm animals are now quite different from their wild and free ancestors.
[ترجمه ترگمان]استدلال غلط دیگر این است که حیوانات اهلی اکنون کاملا با نیاکان وحشی و free تفاوت دارند
[ترجمه گوگل]وحشی در قلب یکی دیگر از اشتباهات پرطرفدار این است که حیوانات مزرعه در حال حاضر کاملا متفاوت از اجداد وحشی و آزاد خود هستند

11. Don't believe the fallacy that money brings happiness.
[ترجمه ترگمان]این استدلال غلط را باور نکنید که پول شادی را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]اعتقاد به اشتباهی که پول باعث خوشبختی می شود

12. The basic fallacy in all variations of these theories is their crude mechanistic economic determinism.
[ترجمه ترگمان]استدلال غلط در همه انواع این تئوری ها، جبرگرایی اقتصادی مکانیکی (مکانیکی)است
[ترجمه گوگل]اشتباه اساسی در تمامی تغییرات این نظریه ها، جبرگرایی اقتصادی مکانیکی خام است

13. It was all just like a pathetic fallacy.
[ترجمه ترگمان]همه چیز درست مثل یک گردباد رقت انگیز بود
[ترجمه گوگل]این همه درست مثل یک اشتباه تلخ بود

14. The other fallacy is that when people reach 65 they stop becoming contributors to the economy.
[ترجمه ترگمان]یک مغالطه دیگر این است که وقتی مردم به ۶۵ سالگی می رسند، تبدیل به کمک کنندگان به اقتصاد می شوند
[ترجمه گوگل]اشتباه دوم این است که وقتی مردم به 65 برسند، تبدیل به مشارکت در اقتصاد می شوند

15. It's a fallacy that all fat people are fat simply because they eat too much.
[ترجمه ترگمان]این یک استدلال غلط است که همه افراد چاق به سادگی چربی دارند چون زیاد غذا می خورند
[ترجمه گوگل]این یک اشتباه است که همه افراد چاق به راحتی چربی دارند زیرا آنها بیش از حد غذا می خورند

Their religious reasoning is full of fallacies and deliberate lies.

استدلال‌های دینی آن‌ها از سفسطه و دروغ عمدی پر است.


a fallacy of the senses

اشتباه حسی


a fallacy of the eye

خطای بصری، رمژک‌ چشمی


It is a total fallacy that physical punishment is necessary for children.

این باور که تنبیه بدنی برای بچه‌ها لازم می‌باشد، اشتباه محض است.


پیشنهاد کاربران

مغالطه

باور غلط

هو
مغالطه ، سفسطه.

بدون مفهوم

fallacy ( noun ) = مغلطه، سفسطه، دوگانگی، باور غلط، باور عامیانه، استدلال نادرست، نادرستی، فریب، نیرنگ، توهم، سراب، خیالبافی، حباب، قضاوت غلط، سوء تعبیر، سو تفاهم، دروغ، نامعقولی، اختلاف عقیده، اختلاف نظر، برداشت غلط، استدلال غلط

Definition = یک باور اشتباه، خصوصاً عقیده ای که بر اساس استدلال های نامعقول استوار است/یک توهم ، یک امید کاذب/عملی یا قضاوتی که اشتباه یا غلط است/استفاده از اصطلاحات حساس به دو مفهوم یا معنی/حالت یا شرایط غیرقابل تصور بودن یا غیرقابل قبول بودن/عقیده یا اعتقادات بحث برانگیز یا غیر متعارف که توسط یکی از اعضای یک گروه مطرح می شود/ظاهر یا برداشت فریبنده یا گمراه کننده/اعتقاد یا باور عامه مردم/

examples:
1 - It is a common fallacy that women are worse drivers than men.
این یک باور عامیانه رایج است که زنان راننده بدتری نسبت به مردان هستند.
2 - It is a common fallacy that only men are good at math.
این یک باور غلط رایج است که فقط مردان در ریاضیات مهارت دارند.
3 - As long as the belief in progress reigned supreme people could not see this fallacy in the theory of evolution by natural selection.
تا زمانی که اعتقاد به پیشرفت حاکم بود ، مردم بافضیلت نمی توانستند این باور غلط را در نظریه تکامل با انتخاب طبیعی ببینند.
4 - In reality, union representation harms many workers, contrary to the assertions of the proponents of the superior bargaining power fallacy.
در واقع ، برخلاف ادعاهای طرفداران خیالباف ( متوهم ) قدرت برتر مذاکره ، نمایندگی اتحادیه به بسیاری از کارگران آسیب می رساند.
5 - it is a fallacy to think that money will bring you happiness.
اینکه فکر کنید پول خوشبختی شما را به همراه دارد یک برداشت غلط است.




دژفرنود،
برگردان پارسی مغالطه در زبان تازی و fallacy در زبان انگلیسی است.

تفاوت مغالطه ( دژفرنود ) و سفسطه آن است که دژفرنود عمدی نیست، اما سفسطه استدلالیست عمدی برای فریب طرف مقابل یا پیروزی در بحث.

کَژه = مغلطه کردن

کژهیدن/کژستن/کژهش کردن/کژست کردن = مغلطه کردن

کژستار/کژهگو/کژهنده/کژهشگر/کژهگر/کژهکار/کژهبند/کژهساز/کژهزن/= مغلطه کن

کژهیک = مغالطه آمیز

واکژهیدن = مغلطه را پیدا کردن / درست کردن و تصحیح مغلطه

کژهاندن = کسی را به مغلطه گویی کردن واداشتن.

کژگی = fallaciousness


《که از من همی بار بایدت خواست
اگر کژه گویند اگر راه راست.
فردوسی》


کلمات دیگر: