کلمه جو
صفحه اصلی

fair game


(مجازی - هرچیز که حمله به آن یا تعقیب آن مجاز باشد) آماج روا، طعمه ی حاضر و آماده، دست انداختنی، مسخره کردنی، مضحکه، آماج حمله، شکار مجاز، شکار قانونی (در فصل شکار و طبق مقررات)

انگلیسی به فارسی

(مجازی - هرچیز که حمله به آن یا تعقیب آن مجاز باشد) آماج روا، طعمه‌ی حاضر و آماده، دست‌انداختنی، مسخره‌کردنی، مضحکه، آماج حمله


شکار مجاز، شکار قانونی (در فصل شکار و طبق مقررات)


بازی عادلانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: animals that can legally be hunted.

- Tigers are no longer fair game in the region as their numbers are too few.
[ترجمه ترگمان] ببرها هیچ بازی عادلانه ای در منطقه ندارند چون تعداد آن ها بسیار کم است
[ترجمه گوگل] ببرها دیگر بازی منصفانه ای در منطقه نیستند زیرا تعداد آنها بسیار کم است

(2) تعریف: any likely, legitimate, or logical object of attack, mockery, or pursuit.
مشابه: up for grabs

- Politicians are considered fair game by satirists.
[ترجمه ترگمان] سیاستمداران به عنوان یک بازی منصفانه از سوی satirists در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل] سیاستمداران بازی های منصفانه توسط ساتریا در نظر گرفته می شوند
- Even married men were fair game to her.
[ترجمه ترگمان] حتی مرده ای متاهل هم با او بازی می کردند
[ترجمه گوگل] حتی مردان متاهل بازی عادلانه ای برای او بود

• animals that can be legally hunted; object of ridicule
if you say that someone is fair game, you mean that it is acceptable to criticize or attack them, usually because of the way they behave.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بازی منصفانه
[آمار] بازی منصفانه

جملات نمونه

1. Politicians were always considered fair game by cartoonists.
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران همیشه یک بازی منصفانه با cartoonists محسوب می شدند
[ترجمه گوگل]سیاستمداران همیشه بازی منحصر به فرد توسط کارتونیاتورها را در نظر گرفتند

2. The younger teachers were fair game for playing tricks on.
[ترجمه ترگمان]معلم های جوان تر بازی خوبی برای بازی کردن داشتند
[ترجمه گوگل]معلمان جوان بازی عادلانه ای برای ترفندهای بازی داشتند

3. The younger teachers were considered fair game by most of the kids.
[ترجمه Parya] معلمان جوان سوژه ی خوبی برای بچه ها بودند.
[ترجمه ترگمان]معلمان جوان توسط اغلب بچه ها بازی منصفانه ای تلقی می شدند
[ترجمه گوگل]معلمان جوان، اکثر بچه ها بازی عادلانه ای را در نظر گرفتند

4. Many journalists consider the royal family fair game.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از روزنامه نگاران این بازی را منصفانه می دانند
[ترجمه گوگل]بسیاری از روزنامه نگاران بازی عروسی خانواده سلطنتی را در نظر می گیرند

5. The young star's behavior made her fair game for the tabloid press.
[ترجمه ترگمان]رفتار این ستاره جوان بازی جوانمردانه او را برای مطبوعات مصور ساخت
[ترجمه گوگل]رفتار ستارگان جوان، بازی عادلانه ای برای مطبوعات تابلوئید انجام داد

6. This uneasy halfway house is fair game for the worst excesses of journalism.
[ترجمه ترگمان]این خانه در نیمه راه، بازی منصفانه برای the روزنامه نگاری است
[ترجمه گوگل]این خانه نیمه راه ناخوشایند بازی عادلانه برای بدترین عظمت روزنامه نگاری است

7. All kinds of birds and fish were also fair game, with parrots being particularly prized prey.
[ترجمه ترگمان]انواع پرندگان و ماهی ها نیز بازی خوبی بودند و طوطی ها به ویژه شکار شده بودند
[ترجمه گوگل]انواع پرندگان و ماهی نیز بازی عادلانه ای بود، در حالی که طوطی ها به طور ویژه به دنبال شکار بودند

8. Government officials were always fair game to be bought by special interests.
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی همیشه بازی منصفانه ای هستند که باید توسط منافع خاص خریداری شوند
[ترجمه گوگل]مسئولان دولتی همواره بازی عادلانه ای را برای منافع خاص خریداری کردند

9. And everything is fair game: If it moves, you can shoot.
[ترجمه ترگمان]و همه چیز خوب است: اگر حرکت کند، می توانید عکس بگیرید
[ترجمه گوگل]و همه چیز بازی عادلانه است: اگر حرکت کند، می توانید شلیک کنید

10. All along, Republicans have viewed Hillary Clinton as fair game rather than fair maiden.
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت، جمهوری خواهان هیلاری کلینتون را به عنوان یک بازی منصفانه می دانند و نه یک دوشیزه زیبا
[ترجمه گوگل]در کل، جمهوری خواهان هیلاری کلینتون را به عنوان بازی منصفانه به جای عروس منصفانه مشاهده کرده اند

11. However, small, non-mechanical parts are fair game and might show considerable savings.
[ترجمه ترگمان]با این حال، قطعات کوچک و غیر مکانیکی بازی خوبی هستند و ممکن است پس انداز قابل توجهی داشته باشند
[ترجمه گوگل]با این حال، قطعات کوچک و غیر مکانیکی بازی منصفانه است و ممکن است صرفه جویی قابل توجهی را نشان دهد

12. In a small office, every surface is fair game.
[ترجمه ترگمان]در یک دفتر کوچک، هر سطحی یک بازی منصفانه است
[ترجمه گوگل]در یک دفتر کوچک، هر سطح بازی منصفانه است

13. With his fat face. the mayor was fair game for the cartoonists.
[ترجمه ترگمان]با صورت فربهش شهردار برای the بازی منصفانه بود
[ترجمه گوگل]با چهره چربی اش شهردار بازی عادلانه برای کاریکاتوریست ها بود

14. It became obvious to us that babies are fair game in China.
[ترجمه ترگمان]برای ما واضح شد که نوزادان بازی منصفانه ای در چین هستند
[ترجمه گوگل]برای ما روشن شد که بچه ها بازی عادلانه در چین هستند

The younger students were fair game for playing tricks on.

شاگردان کوچک‌تر به‌آسانی بازیچه می‌شدند.


پیشنهاد کاربران

مصداق انتقاد ( چیزی که آماج انتقاد قرار بگیرد )

سوژه

طعمه ی حاضر و آماده


کلمات دیگر: