کلمه جو
صفحه اصلی

halve


معنی : دونیم کردن، دو نصف کردن
معانی دیگر : به دو بخش برابر تقسیم کردن، نصف کردن، آله کردن (معمولا با: with)، پنجاه درصد کاستن، نیمی (از چیزی را) کسر کردن

انگلیسی به فارسی

دونیم کردن، دو نصف کردن


نصف، دو نصف کردن، دونیم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: halves, halving, halved
(1) تعریف: to divide into two equal parts.
مشابه: bisect

- They halved the estate.
[ترجمه ترگمان] ملک را نصف کردند
[ترجمه گوگل] آنها املاک را به نصف کاهش دادند

(2) تعریف: to share equally.

- We halved the restaurant bill.
[ترجمه ترگمان] ما قبض رستوران رو نصف کردیم
[ترجمه گوگل] ما لایحه رستوران را نصف کردیم

(3) تعریف: to reduce by half.
متضاد: double

- to halve the amounts in a recipe
[ترجمه ترگمان] تا مقدار غذا را نصف کند
[ترجمه گوگل] مقدار مقادیر را در یک دستور العمل به نصف کاهش دهید

(4) تعریف: in golf, to play (a hole or round) in the same number of strokes as one's opponent.

• share equally, divide into two
when you halve something or when it halves, it is reduced to half its previous size or amount.
if you halve something, you divide it into two equal parts.
halves is the plural of half.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] نصف کردن

مترادف و متضاد

دونیم کردن (فعل)
cut, bisect, halve, split

دو نصف کردن (فعل)
halve

cut in half


Synonyms: bisect, divide equally, reduce by fifty percent, share equally, split in two


Antonyms: combine


جملات نمونه

1. In any case, we could halve the benefit.
[ترجمه ترگمان]در هر صورت ما می توانیم سود را نصف کنیم
[ترجمه گوگل]در هر صورت، ما می توانیم سود را دو برابر کنیم

2. Dr Lee believes that men who exercise can halve their risk of cancer of the colon.
[ترجمه ترگمان]دکتر لی معتقد است که افرادی که ورزش می کنند می توانند ریسک ابتلا به سرطان روده را نصف کنند
[ترجمه گوگل]دکتر لی معتقد است که مردان ورزش می توانند خطر ابتلا به سرطان کولون را به نصف کاهش دهند

3. Halve the peppers and char the skins under a hot grill.
[ترجمه ترگمان]فلفل را فشار داد و پوست را زیر یک کباب داغ گاز گرفت
[ترجمه گوگل]نصف فلفل ها را اضافه کنید و پوست را زیر یک کوره گرم گرم کنید

4. Halve the pineapple and scoop out the inside.
[ترجمه ترگمان] اون آناناس رو بردار و از داخل بریز بیرون
[ترجمه گوگل]نصف آناول و نصف آن را از بین ببرید

5. Halve the tomatoes, then cut them up coarsely.
[ترجمه ترگمان]سپس tomatoes را خشک کنید و با صدای خشنی آن ها را برید
[ترجمه گوگل]نصف گوجه فرنگی ها را بپوشانید، سپس آنها را به اندازه کافی برش دهید

6. Halve the melon and scoop out the pulp.
[ترجمه ترگمان]هندوانه را خیس کنید و خمیر را بیرون بیاورید
[ترجمه گوگل]خربزه را خراب کنید و پالپ را از بین ببرید

7. Let's halve the project between our two teams.
[ترجمه ترگمان]بیایید پروژه بین دو تیم را نصف کنیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهیم پروژه بین دو تیم ما دو برابر شود

8. The potatoes will cook more quickly if you halve them before you put them in the oven.
[ترجمه ترگمان]اگر قبل از این که آن ها را در فر قرار دهید، سیب زمینی ها خیلی زود آشپزی خواهند کرد
[ترجمه گوگل]سیب زمینی سریع تر بخورید اگر آنها را قبل از قرار دادن آنها در اجاق، به نصف نرسانید

9. Halve the potatoes crosswise.
[ترجمه ترگمان]potatoes سیب زمینی را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]نصف سیب زمینی را به نصف برسانید

10. Halve six hard-boiled eggs and lay 3 on each plate.
[ترجمه ترگمان]شش تا تخم مرغ آب پز و سه تا را روی هر بشقاب قرار داد
[ترجمه گوگل]نصف شش تخم مرغ پخته شده و 3 عدد بر روی هر صفحه قرار دهید

11. City experts say profits could halve over the next year as the other supermarket chains eat into Gateway's market share.
[ترجمه ترگمان]کارشناسان شهر می گویند که سود ممکن است در سال آینده به نصف کاهش یابد چون زنجیره ای دیگر سوپر مارکت به سهم بازار سهام وارد می شوند
[ترجمه گوگل]کارشناسان شهر می گویند که سود در طول سال آینده می تواند به نصف کاهش یابد زیرا سایر زنجیره های سوپرمارکت به سهم بازار Gateway می خورند

12. Just before you toast the bread, halve, core and thinly slice the pear.
[ترجمه ترگمان]درست قبل از این که نان برشته، halve و هسته گلابی را برشته کنی
[ترجمه گوگل]درست قبل از اینکه نان را بریزید، نصف، هسته و گلابی را بشورید

13. It contained a plan to halve the number of places in children's day centres from 198
[ترجمه ترگمان]این برنامه شامل یک برنامه برای نصف کردن تعداد مکان ها در مراکز روز کودکان از ۱۹۸ مورد بود
[ترجمه گوگل]این برنامه شامل برنامه ای است که از سال 1983 به نصف تعداد مکان ها در مراکز روزانه کودکان کمک کند

14. The changes can more than halve the money you are allowed to put into a pension term assurance policy.
[ترجمه ترگمان]این تغییرات بیش از نصف پولی است که به شما اجازه داده می شود به یک سیاست تضمین دوره بازنشستگی واریز کنید
[ترجمه گوگل]این تغییرات می تواند بیش از نصف پولی که شما مجاز به تدوین سیاست تضمین حقوق بازنشستگی کرده اید، باشد

15. A half-speed recorder would effectively halve the rate of tax that consumers would pay, should a levy be introduced.
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه ضبط با سرعت به طور موثر نرخ مالیات را که مصرف کنندگان باید پرداخت کنند را به نصف کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]یک ضبط کننده نیمی از سرعت به طور موثر خواهد بود که میزان مالیات که مصرف کنندگان پرداخت می کنند را به نصف کاهش می دهد، اگر یک عوارض وارد شود

He halved his winnings with his brother.

او برد خود را با برادرش نصف کرد.


The strike halved the factory's production.

اعتصاب تولیدات کارخانه را نصف کرد.


پیشنهاد کاربران

قوز کردن ، دولا شدن

نیمکره

نصف شدن ( حجم، مقدار یا اندازه چیزی ) ،
نیمی از چیزی کاسته شدن

In a study of 400 patients, half of those given the medication saw the number of their headaches halved


کلمات دیگر: