کلمه جو
صفحه اصلی

go through


معنی : طی کردن، عبور کردن
معانی دیگر : 1- با دقت انجام دادن، دقیقا مرور کردن 2- تحمل کردن

انگلیسی به فارسی

مرور کردن، بررسی کردن


تحمل کردن


کهنه و فرسوده شدن در اثر استعمال


به مرحله‌ی بعدی رفتن


به نتیجه رساندن


از طریق، عبور کردن، طی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• experience, undergo; carry out; examine

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] انجام دادن

مترادف و متضاد

طی کردن (فعل)
cover, traverse, go through

عبور کردن (فعل)
pass, cross, traverse, go through, go across, transit

endure


Synonyms: bear, brave, experience, suffer, support, survive, swallow, tolerate, undergo, withstand


Antonyms: surrender, yield


use up


Synonyms: consume, deplete, exhaust, pay out, spend, squander


Antonyms: hoard, save, store


search


Synonyms: audit, check, examine, explore, hunt, inspect, investigate, look, pass through


جملات نمونه

1. A great secret of success is to go through life as a man who never gets used up.
[ترجمه صبا] راز بزرگ موفقیت این است که به عنوان یک مرد خستگی ناپذیر دشواری های زندگی را تحمل کنی.
[ترجمه ailR] راز بزرگ موفقیت این است که مانند انسانی زندگی کنید که هرگز تسلیم نمیشود.
[ترجمه علی سیفی] راز بزرگ موفقیت اینست که زندگی را مثل یک مرد تحمل کنی و هرگز تسلیم دشواریها نشوی.
[ترجمه ترگمان]راز بزرگ موفقیت این است که زندگی را به عنوان مردی که هرگز از آن استفاده نمی شود، طی کند
[ترجمه گوگل]راز بزرگ موفقیت این است که از طریق زندگی به عنوان یک مرد که هرگز استفاده نمی شود

2. Lots of people don't bother to go through a marriage ceremony these days.
[ترجمه هانیه] دیگه این روزا مردم خودشون رو توی دردسرِ مراسم عروسی گرفتن نمیندازن
[ترجمه ترگمان]این روزها خیلی از مردم برای رفتن به مراسم ازدواج به خود زحمت نمی دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم این روزها از مراسم ازدواج اجتناب می کنند

3. He had to go through the usual rigmarole of signing legal papers in order to complete the business deal.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود که طبق معمول برای تکمیل کار، کاغذهای قانونی را امضا کند
[ترجمه گوگل]او مجبور بود از طرزالعمل معمولی امضاء مقالات حقوقی برای تکمیل معامله تجاری استفاده کند

4. Sometimes I go through those nights where music is my only friend.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها از آن شب هایی که موسیقی تنها دوست من است وارد می شوم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من از آن شبها می گذرم که موسیقی تنها دوست من است

5. Go through the arch and follow the path.
[ترجمه ترگمان]از طاق عبور کنید و مسیر را دنبال کنید
[ترجمه گوگل]از طریق قوس برو و مسیر را دنبال کن

6. Four teams will go through to the semi-final.
[ترجمه ترگمان]چهار تیم به مرحله نیمه نهایی راه خواهند یافت
[ترجمه گوگل]چهار تیم به نیمه نهایی می روند

7. Shunt your suitcases,let me go through.
[ترجمه آرش محمدی] چمدانهای خود را جابه جا کنید ( مسیر تردد را باز کنید ) ، اجازه بدهید من رد بشوم.
[ترجمه ترگمان]، suitcases را باز کن بزار من رد شم
[ترجمه گوگل]چمدان های خود را بگذارید، اجازه دهید از طریق

8. Go through the double doors and turn left.
[ترجمه ترگمان]از درها بیرون بروید و به طرف چپ بپیچید
[ترجمه گوگل]از طریق دو درب بروید و به سمت چپ بروید

9. Foods which go through a factory process lose much of their colour, flavour and texture.
[ترجمه ترگمان]غذاهایی که از یک فرآیند کارخانه عبور می کنند رنگ، رنگ و بافت خود را از دست می دهند
[ترجمه گوگل]غذاهائی که از طریق یک فرایند کارخانه ای می روند، بیشتر رنگ، طعم و بافت خود را از دست می دهند

10. You can't just go through the checkout without paying!
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی بدون پرداخت پول از اینجا بری
[ترجمه گوگل]شما فقط می توانید از طریق پرداخت بدون پرداخت بدون پرداخت!

11. If you have nothing to declare, go through the green channel.
[ترجمه ترگمان]اگر حرفی برای گفتن ندارید، از کانال سبز رد شوید
[ترجمه گوگل]اگر چیزی برای اعلام ندارید، از طریق کانال سبز بروید

12. The sofa will only go through the door sideways.
[ترجمه ترگمان]کاناپه فقط از کنار در رد میشه
[ترجمه گوگل]مبل تنها از طریق درب به سمت پایین حرکت می کند

13. Go through your shopping list with a critical eye for foods with a high fat content.
[ترجمه ترگمان]لیست خرید خود را با نگاهی انتقادی به غذاهایی که دارای محتوای چربی بالا هستند، بررسی کنید
[ترجمه گوگل]از طریق لیست خرید خود را با چشم چرانی برای غذاهای با محتوای چربی بالا بروید

14. Cars are not allowed to go through the city centre.
[ترجمه ترگمان]ماشین ها مجاز به عبور از مرکز شهر نیستند
[ترجمه گوگل]اتومبیل ها مجاز به رفتن از طریق مرکز شهر نیستند

15. She watched her parents go through an acrimonious divorce.
[ترجمه ترگمان]اون پدر و مادرش رو دید که از یه طلاق شتاب زده وارد شدن
[ترجمه گوگل]او تماشا کرد پدر و مادرش از طلاق عادت ماهانه عبور می کنند

پیشنهاد کاربران

دوره کردن

تجربه کردن

رفتن ( به مرحله بعد، به سوی )

To come to a good result or good conclusion

بررسی کردن، بحث کردن

Look at ( something ) in a careful way

1 - مرور کردن ( تمرین کردن )
go through the line once more
یک بار دیگه دیالوگ را مرور کن ( تمرین کن )
2 - تجربه کردن شرایط بد، تحمل کردن
my friend went through a hard illness
دوستم بیماری سختی را تجربه کرد ( تحمل کرد ) .
3 - بررسی کردن، گشتن، چک کردن
the police was going through the car where the corpse was found out
پلیس داشت ماشینی را که جنازه در آن پیدا شد، میگشت.
4 - عبور کردن، طی کردن
we had to go through a narrow road to get there as soon as possible
برای اینکه هرچه زودتر به آنجا برسیم، مجبور بودیم از یک جاده باریک عبور کنیم.
5 - تایید شدن، پذیرفته شدن ( قرارداد، قانون، دستورالعمل یا اصلاحات قانون )
6 - تمام کردن، کاملا استفاده کردن
I went through all my money in one day
یه روزه تمام پولهایم را خرج کردم. ( معادل: I ran out of my money in one day )

عبور کردن☆

مجددا مرور کردن

read something carefully from beginning to end

to endure something
to experience sth, esp. sth negative
to suffer
to pass through various stages or processes
to proceed to the next stage of a process or event
to perform something from start to finish

عبور کردن
انجام دادن یا به انجام رساندن
به نتیجه رساندن
تکمیل کردن
پی گیری کردن

مرور کردن
بحث کردن

یکی از معنی هاش میشه" از سر گذروندن یا از مرحله ای عبور کردن"

گذراندن

تجربه کردن - مترادف کلمه experience
مثال he experienced a lot of pain
he went through a lot of pain

بررسی و ساماندهی کردن

going through the pockets: جیب خالی کردن

در دیکشنری اکسفورد امده:
خواندن با دقت از ابتدا تا انتها

تحمل/تجربه کردن.
You have no idea what I'm going through. تو نمی دونی من دارم چی میکشم.

go through channels
رعایت کردن سلسله مراتب

پشت سر گذاشتن

مرور کردن
For example:you can often go through the text again
تو میتونی متن را دوباره مرور کنی

انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن

Let me first go through the agenda.
بگذارید اول دستور کار را تمام کنیم.

از سر گذراندن

عبور کردن
بحث کردن
چک کردن ( مرور کردن )


just cause I don't want her to go through what I went through with Carl . oh
فقط به خاطر اینکه نمیخوام تجربه کنه اونچه رو که با کارل تجربه کردم
یا
فقط ب خاطر اینکه نمیخوام بگذرونه اونچه رو که با کارل گذروندم
معنی تجربه کردن و گذراندن


شرایط بدی را تجربه کردن
در وضعیت بغرنج و ناراحت کننده ای بودن

مرور کردن

1 - برخورد کردن ( به معنی تجربه کردن و رفتار کردن )
2 - ساماندهی کردن:
they would be able to go through things with you
اونا میتونن همه چیز رو برای شما ساماندهی کنن

مرور کردن ( کتاب )

از پس چیزی بر آمدن

پخش شدن ( بیماری ) و الوده کردن جمع کثیری از مردم

( سختی ) کشیدن، رنج بردن

منصرف شدن

I found him going through my stuff
در حال عبور از کنار چیز میزا م پیداش کردم

جستجو کردن

متحمل شدن، دچار شدن

گذر کردن

تصویب شدن ( قانون و . . . )

دنبال کردن ( فرآیند یا رویه )
رسماً پذیرفته شدن
رسماً تکمیل شدن ( قرارداد )

کامل مصرف کردن ( چیزی )

۱ - مرور کردن
۲ - تحمل کردن شرایط سخت
۳ - کهنه و فرسوده شدن در اثر استعمال زیاد
۴ - با دقت انجام دادن
۵ - عبور کردن، طی کردن
۶ - به مرحله بعدی رفتن

مراجعه کردن

سراغ چیزی رفتن
مرور مجدد

گشتن یعنی برای پیدا کردن چیزی جایی یا چیزی رو گشتن

سپری کردن
go through the life with happiness

متحمل چیزی شدن، روبروشدن

جستجو کردن

سپری کردن مثال ( روز یا شب )


کلمات دیگر: