کلمه جو
صفحه اصلی

figure out


معنی : سنجیدن، فهمیدن، کشف کردن
معانی دیگر : محاسبه کردن، سر در آوردن از، معین کردن، حل کردن

انگلیسی به فارسی

کشف کردن، سنجیدن، معین کردن، حل کردن


کشف کردن، فهمیدن، سنجیدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to find an answer to a problem or puzzling question by using the power of the mind.

- It's a complex game, and it took us some time to figure out how to play it.
[ترجمه مهدی] این یک بازی پیچیده است و زمان زیادی از ما می گیرد تا چگونه بازی کردن آن را یاد بگیریم.
[ترجمه محمد م] این یک بازی پیچیده است و یاد گیری نحوه بازی کردن آن ، از ما مقداری زمان گرفت.
[ترجمه امین] این یک بازی پیچیده است و آن از ما مقداری زمان گرفت تا بفهمیم چطور ( باید ) آن را بازی کرد.
[ترجمه seat] این بازی پیچیده ایست، و مقداری از ما زمان گرفت تا بفهمیم که چگونه بازی اش کنیم.
[ترجمه الهیار] بازی پیچیده ای است و کمی طول کشید تا سردربیاوریم چطور بازی کنیم.
[ترجمه مائده] این یک بازی پیچیده بود، و ما مدتی طول کشید تا بفهمیم چطور آن را بازی کنیم
[ترجمه 🌠MM93🌠] بازی پیچیده ای است و برای ما کمی طول کشید تا بفهمیم چگونه آن را بازی کنیم.
[ترجمه مصطفی] این یک بازی پیچیده است، کمی طول کشید تا که ما بفهمیم چگونه بازیش را بکنیم!
[ترجمه ترگمان] این یک بازی پیچیده است، و کمی طول کشید تا بفهمیم چطور آن را بازی کنیم
[ترجمه گوگل] این یک بازی پیچیده است و ما زمان زیادی را برای فهمیدن اینکه چگونه آن را بازی خواهیم کرد
- He figured out that he could save time by walking up the stairs instead of waiting for the elevator.
[ترجمه ترگمان] او فهمید که می تواند زمان را با رفتن از پله ها به جای اینکه منتظر آسانسور باشد، از پله ها بالا برود
[ترجمه گوگل] او متوجه شد که او می تواند به جای انتظار آسانسور صرفه جویی کند
- I can't figure out why she wants to quit; she never even complained about her job before.
[ترجمه seat] من نمی توانم بفهمم که چرا او می خواهد خارج شود، او هرگز قبل از این، در مورد شغلش اعلام نارضایتی نکرده بود.
[ترجمه مونا مقامزاد] من نمی توانم درک کنم چرا او ( مونث ) میخواهد اینجا را ترک کند او هرگز پیش از این از کارش شکایت نکرده بود
[ترجمه ترگمان] من نمی تونم بفهمم چرا اون می خواد استعفا بده؛ اون هرگز حتی از کارش شکایت نکرد
[ترجمه گوگل] من نمی توانم فهمید که چرا او می خواهد ترک کند او هرگز حتی درباره شغلش شکایت نکرد

• calculate, work out, solve; understand, grasp, comprehend

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دریافتن، استنباط کردن

مترادف و متضاد

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

کشف کردن (فعل)
spot, find, detect, discover, find out, figure out, uncover, decipher, decode

جملات نمونه

1. Please figure out the total cost.
[ترجمه نیما] لطفا هزینه کلی را محاسبه ( حساب ) کنید.
[ترجمه امین] لطفاً مجموع هزینه ( ها ) را محاسبه کنید.
[ترجمه ترگمان]لطفا هزینه کل را مشخص کنید
[ترجمه گوگل]لطفا کل هزینه را بیابید

2. It took them about one month to figure out how to start the equipment.
[ترجمه Negar] حدود یک ماه از وقت آنها صرف آشنایی با راه اندازی تجهیزات شد
[ترجمه شبنم خاتمی] حدود یک ماه از آنها زمان گرفت تا بفهمند چگونه تجهیزات را راه اندازی کنند
[ترجمه ترگمان]یک ماه طول کشید تا مشخص شود چطور این تجهیزات را شروع کند
[ترجمه گوگل]آنها حدود یک ماه زمان گرفتند تا نحوه راه اندازی تجهیزات را دریابند

3. Father is trying to figure out his tax.
[ترجمه عرفان] پدر داره سعی میکنه تا مالیات اش رو محاسبه کنه
[ترجمه ترگمان] پدر داره سعی می کنه که مالیات هاش رو بفهمه
[ترجمه گوگل]پدر در حال تلاش برای کشف مالیات خود است

4. Figure out what you like. Try to become the best in the world of it.
[ترجمه نیما] چیزی را که دوست داری معین کن یا کشفش کن و سعی کن بهترین باشی در دنیای آن.
[ترجمه سارینا] چبزی را که دوست داری کشف کن و تلاش کن بهترین باشی از ان در دنیا
[ترجمه صفا] چیزی را که دوست داری پیدا کن و تلاش کن بهترین در جهان شوی
[ترجمه Leo] ببین چه چیزی را دوس داری و تلاش کن تا بهترین همان بشوی در جهان
[ترجمه ترگمان]ببینید چه چیزی را دوست دارید سعی کنید به بهترین شکل در دنیا تبدیل شوید
[ترجمه گوگل]چیزی را که دوست داری بیان کن سعی کنید بهترین در جهان از آن شوید

5. We must figure out how to solve the problem.
[ترجمه ترگمان]ما باید بفهمیم که چگونه این مشکل را حل کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید چگونگی حل مشکل را بفهمیم

6. He's got the smarts to figure out what to do next.
[ترجمه ترگمان]به هوش اومده که بفهمیم بعدش چی کار کنیم
[ترجمه گوگل]او می خواهد بداند که چکار باید بکنه

7. It took me the longest time to figure out how to open the windows.
[ترجمه ترگمان]خیلی طول کشید تا بفهمم چطور پنجره رو باز کنم
[ترجمه گوگل]طولانی ترین زمان برای رسیدن به چگونگی باز کردن پنجره ها به من رسید

8. Could you help me figure out this problem?
[ترجمه ترگمان]میتونی کم کم کنی این مشکل رو حل کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به من کمک کنید تا این مشکل را پیدا کنم؟

9. I couldn't figure out who the lady with the sunglasses was.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم بفهمم که آن خانم با عینک آفتابی چه کسی بود
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم بفهمم که خانم با عینک آفتابی چه بود

10. They're trying to figure out the politics of this whole situation.
[ترجمه ترگمان]آن ها می کوشند تا سیاست این وضعیت را دریابند
[ترجمه گوگل]آنها در حال تلاش برای کشف سیاست این وضعیت کلی هستند

11. Scientists should figure out how to keep the natural world from mucking up the affairs of people.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان باید بفهمند که چگونه جهان طبیعی را از سامان دادن به امور مردم حفظ کنند
[ترجمه گوگل]دانشمندان باید چگونگی نگه داشتن دنیای طبیعی از انجام امور مردم را بفهمند

12. I'm plucking a figure out of the air here, but let's say it'll cost about $000.
[ترجمه ترگمان]من دارم یه فکری از هوای اینجا بیرون می کشم، اما بیا فرض کنیم که قیمت ۱۰۰۰ دلار ارزش داره
[ترجمه گوگل]من یک شکل از هوا را در اینجا می بینم، اما بگذارید بگوییم حدود $ 000 هزینه می کند

13. I didn't figure out how to do it.
[ترجمه ترگمان]نمی دانستم چطور این کار را بکنم
[ترجمه گوگل]من متوجه نشدم که چگونه این کار را انجام دهم

14. She chiselled a figure out of the marble.
[ترجمه فیض] او از سنگ مرمر پیکره ای را تراشید
[ترجمه ترگمان]هیکلی را از سنگ مرمر تراشیده بود
[ترجمه گوگل]او یک رقم را از سنگ مرمر برداشت

15. Can you figure out how to do it?
[ترجمه ترگمان]می تونی یه راهی پیدا کنی که چجوری انجامش بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید چگونگی انجام آن را بفهمید؟

پیشنهاد کاربران

To solve✔
To find a solution✅

از پس کاری بر آمدن.

مچ کسی را گرفتن

یافتن

معین کردن خیلی جاها معنی میده

پی بردن
سر در آوردن
فهمیدن
متوجه شدن
. . .

کشف کردن، حل کردن

فهمیدن، پی بردن، سنجیدن

کشف کردن

از پس کاری برآمدن،
حل کردن ( مسئله، موضوع. . . )

متوجه شدن

فهمیدن به وسیله فکر کردن

بررسی کردن

understand somebody or something by thinking

فهمیدن—متوجه شدن

خطاب به han you ra
کپی از کتاب کانون هنر نی

تجسم کردن

درک کردن

figure:تجسم کردن، مجسم کردن، ( عامیانه ) فکر کردن
figure out:فهمیدن، سر درآوردن از، محاسبه کردن

خب فهمیدن به وسیله ی فکر کردن یعنی چی آخه یعنی
کشف کردن دیگه

نوکر مدیر سایت

سر در آوردن

فهمیدن
متوجه شدن
سر در آوردن

شکل دادن


سنجیدن و کشف کردن یا حل کردن :Figure out

Figure it out حلش کن آهنگ flames از sia

فهمیدن توسط فکر کردن
understand sb/sth by thinking

حساب کردن

Find out


پی بردن

it took them a long time to figure out how to work with the machine
برای اون ها مدت زمان زیادی گرفت تا بفهمن چجوری با دستگاه کار کنن ↔️

به یاد اوردن نمیشه؟؟؟🧐

Figure out
سر در. اوردن
دانستن
فهمیدن

پیدا کردن، کشف کردن

فهمیدن، پی بردن، محاسبه کردن

معناى تصمیم گرفتن هم در بعضی جاها دارد مثلا
Justin is the one who figures things out
جاستین است که تصمیم هارا میگیرد.

محاسبه کردن

همون دودوتا چهارتا کردن می باشد

figure out how
دستم میاد ک چجوری

درک کردن مثلا:
you never figure me out
یعنی: تو هیچ وقت من رو درک نکردی

Understand, . Discover or determine, as in Let's figure out a way to help. [Early 1900s] 2. Solve or decipher, as in Can you figure out this puzzle? [Early 1800s]

یاد گرفتن

undrestand

فهمیدن. . . به یاد آوردن. . . . متوجه شدن
He couldn't figure out the accident
او نتوانست تصادف را به یاد بیاورد.

Stop trying to figure every thing out
_دست از سردرآوردن از هر چیزی بردارید.
( ( سردرآوردن/سر کردن تو کاری تا ته و تویی اون کار رو متوجه بشی. ) )


Understand something by thinking

حل و فصل کردن

بهترین و مناسب ترین واژگان برای این phrasal verb
این است: سردرآوردن

رقم زدن

تفاوت ها به این صورتند :
1
realize یعنی متوجه شدن یا فهمیدن طی یک تجربه عملی

I realized its importance = من به اهیمت اون پی بردم / اهمیتش رو درک کردم / فهمیدم
2
find out یعنی پی بردن / کشف کردن بر اساس اطلاعاتی که بصورت معمولا یهویی و اتفاقی بدست میاورید

I found out that it was important = من پی بردم / کشف کردم که اون مهمه
3
figure out = یک تلاش هست زمانی که چیزی رو از روی قصد و با تلاش کشف می کنیم استفاده می کنیم.
. The police figured out how the robber was able to bypass the bank’s security
= پلیس پی برد که چطوری دزد میتونستعبور کنه از . . . . . . .
the detective figured out who stole the diamond

4
understand =برای یادگیری استفاده میشود ( understand" is learning information ) مثلا پس از یادگیری درس ریاضی

you can understand math if you start with basic operations"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خب حالا به سوال زیر جواب بدیم :باید کدام یک از دو جمله زیر را استفاده کنیم :

( 1 ) I have found out that driving too fast is dangerous
( 2 ) I realise that driving too fast is dangerous.
اینکه کدام یک دو جمبه بالا را بکار ببریم بستگی دارد یعنی:
اگر بر اساس خواندن آمار تصادفات و روی حساب کتاب و منطقی و دقیق حرف بزنیم باید جمله اول را بگوییم ولی اگر آمار تصادفات را نخوانده باشیم و دلی و قلبا بخوایم بگیم مثلا بر اساس این بگیم که قبلا برادرم تصادف کرده پس حس کنیم تو اعماق وجودمون که خطرناکه جمله دوم رو میگیم
Find out is an expression that came from Middle English which means "to discover by scrutiny" ( discover by deep analysis )
فهمیدن با نگاه موشکافانه ودقیق
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
5
DISCOVER=چیزی که هنوز کشف نشده و میخوایم کشفش کنیم


کلمات دیگر: