کلمه جو
صفحه اصلی

depend on

انگلیسی به انگلیسی

• place trust in; rely on for support; be contingent upon

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] با توجه به، مبتنی بر، بسته بودن

جملات نمونه

1. Depend on others and you always repent.
[ترجمه امیررضا فرهید] تو اگر به دیگران اعتماد کنی همیشه پشیمان خواهی شد
[ترجمه ترگمان]به دیگران اعتماد کن و همیشه پشیمان خواهی شد
[ترجمه گوگل]بسته به دیگران و همیشه توبه کنید

2. Place allow me to smal proud,because like you depend on.
[ترجمه ترگمان]به من اجازه بدهید احساس غرور کنم، چون شما به آن وابسته هستید
[ترجمه گوگل]محل به من اجازه می دهد که افتخار بزنم، زیرا مثل شما بستگی دارد

3. Animals depend on plant material for food.
[ترجمه عليرضا] حیوانات به گیاهان به عنوان مواد غذایی نیاز دارند
[ترجمه امیر] حیوانات برای تغذیه به گیاهان وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]حیوانات به مواد گیاهی برای غذا وابسته هستند
[ترجمه گوگل]حیوانات به مواد گیاهی برای غذا بستگی دارند

4. Happiness doesn't depend on any external conditions. It is governed by our mental attitude.
[ترجمه ترگمان]شادی به هیچ شرایط خارجی بستگی ندارد این امر با نگرش ذهنی ما اداره می شود
[ترجمه گوگل]خوشبختی در هیچ شرایط خارجی بستگی ندارد این است که توسط نگرش ذهنی ما اداره می شود

5. Cold-blooded animals depend on the temperature of their immediate environment.
[ترجمه ترگمان]حیوانات خون گرم به دمای محیط immediate خود وابسته هستند
[ترجمه گوگل]حیوانات سرد خون به دمای محیط فوری خود بستگی دارند

6. My wife and daughter depend on me for their living.
[ترجمه مهدیه] زندگی من ، به همسر و دخترم بستگی دارد
[ترجمه فاطمه] همسر و دخترم برای زندگی کردن به من وابسته هستند/زندگی شان به من وابسته است.
[ترجمه ترگمان]زن و دختر من به خاطر زندگی آن ها به من متکی هستند
[ترجمه گوگل]همسر و دختر من به خاطر زندگی من بستگی دارند

7. The risk and severity of sunburn depend on the body's natural skin colour.
[ترجمه ترگمان]خطر و شدت آفتاب سوختگی به رنگ طبیعی پوست بدن بستگی دارد
[ترجمه گوگل]خطر و شدت آفتاب سوختگی به رنگ پوست طبیعی بدن بستگی دارد

8. Most of these conjuring tricks depend on sleight of hand.
[ترجمه ترگمان]بیشتر این حقه های conjuring به تردستی و تردستی بستگی دارد
[ترجمه گوگل]اکثر این کلاهبرداری های پیش پا افتاده بستگی به لجباز بودن دست دارد

9. These charities depend on the compassionate feelings and generosity of the general public.
[ترجمه ترگمان]این موسسات خیریه به احساسات دلسوزانه و سخاوت عموم مردم بستگی دارند
[ترجمه گوگل]این موسسات خیریه به احساسات دلسوز و سخاوتمندانه عموم مردم بستگی دارد

10. I'll be there, depend on it!
[ترجمه ترگمان]من اونجا خواهم بود، مطمئن باش!
[ترجمه گوگل]من آنجا هستم، به آن بستگی دارد

11. You can always depend on Michael in a crisis.
[ترجمه ترگمان]شما همیشه می توانید به مایکل در یک بحران تکیه کنید
[ترجمه گوگل]شما همیشه می توانید در مایکل در یک بحران بستگی داشته باشید

12. You can't depend on your parents forever.
[ترجمه مهدیه] شما نمی توانید برای همیشه به پدر و مادرتان وابسته باشید
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی برای همیشه به پدر و مادرت تکیه کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به پدر و مادرم وابسته باشید

13. Half the university research posts depend on outside funding.
[ترجمه ترگمان]نیمی از پست های تحقیقاتی دانشگاه به سرمایه گذاری خارجی وابسته هستند
[ترجمه گوگل]نیمی از پست های پژوهشی دانشگاه وابسته به بودجه خارجی است

14. Most of the local population depend on fishing for their income.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم محلی به ماهیگیری برای درآمد خود وابسته هستند
[ترجمه گوگل]بیشتر مردم محلی به ماهیگیری درآمدشان وابسته هستند

15. What is actually paid will depend on the bonus payments made at the end of the policy.
[ترجمه ترگمان]آنچه در واقع پرداخت می شود بستگی به پرداخت های بن بستی دارد که در انتهای سیاست صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]آنچه که در واقع پرداخت می شود بستگی به پرداخت پاداش انجام شده در پایان سیاست دارد

پیشنهاد کاربران

Rely on

بستگی دارد

بر اساس

To need the help of someone or sth

تکیه کردن به

متکی بودن
وابسته بودن


مترادفش میشه belong

اعتماد کردن

متکی بودن

وابسته بودن

بستگی داشتن به

depend on دو معنی دارد:

1 - وابسته بودن ( متکی بودن )

2 - اطمینان کردن به ( معادل با rely on )

Depend on=count on=rely on=trust sb

وابستگی و rely on

روی کسی یا چیزی حساب کردن

وابسته به

وابسته کسی بودن

نیازمند بودن ب کسی

به کسی یا چیزی در مورد موضوعی اعتماد کردن.

وابسته بودن به ، متکی بودن به
their future depends on how well they do in these exams 🛹
آینده ی آن ها وابسته است به اینکه در این امتحانات چقدر خوب عمل کنند
زبان 93 ، هنر 88 ، ریاضی 87 ، تجربی 84

در کل به معنی وابسته بودن ولی در این مثال ، معنی حساب کردن میده 👇👇👇




I wasn't worried ; I knew I could depend on you 👈 من نگران نیستم ; میدونم، میتوانم روی تو حساب کنم 💙

روی کسی حساب کردن ، به کسی اعتماد کردن
be able to trust sb/sth to do sth
example: I wasn't worried ; I knew I could depend on you.
depend on = count on


به کسی اعتماد داشتن. مطمئن بودن از انجام کاری توسط دیگران.

Trust. اعتماد کردن

روی کسی یا چیزی حساب کردن ، اعتماد کردن

Can i depand on? _میتونم روی اون حساب کنم؟

بستگی دارد به

متکی بودن
Why don't you wear your watch then?
Because I like to be free and not to depend on time
دلم می خواد آزاد باشم و به زمان متکی نباشم. یا تکیه نکنم.

بستگی داشتن

بستگی داشتن و وابسته بودن
Synonym: rely on

be able to trust somebody or something to do something

اعتماد کردن به کسی یا چیزی

وابسته بودن به


کلمات دیگر: