کلمه جو
صفحه اصلی

enumerate


معنی : شمردن، برشمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن
معانی دیگر : یک به یک ذکر کردن، فهرست وار گفتن

انگلیسی به فارسی

شمردن، شمارش کردن، احصا کردن، برشمردن


یک‌به‌یک نام بردن، صورت دادن، مشخص کردن، معین کردن


شمارش، برشمردن، شمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enumerates, enumerating, enumerated
مشتقات: enumerative (adj.), enumeration (n.), enumerator (n.)
(1) تعریف: to name or list one by one.
مترادف: count, detail, number, specify
مشابه: catalogue, cite, itemize, list, name, recite, recount, rehearse, relate, spell out, tally, tick off

- She began to enumerate all my faults, so I left the room.
[ترجمه ترگمان] شروع به شمردن اشتباه ات من کرد بنابراین از اتاق بیرون رفتم
[ترجمه گوگل] او تمام گسل های من را فهرست کرد، بنابراین اتاق را ترک کردم

(2) تعریف: to find the number of, as by counting.
مترادف: count, number, numerate
مشابه: add, calculate, compute, estimate, reckon, sum, tally, total

• count, list, itemize, relate
when you enumerate a list of things, you name each one in turn; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] شمردن، برشمردن، شماره گذاری کردن، یک یک نام بردن

مترادف و متضاد

شمردن (فعل)
rate, account, tally, count, enumerate, number, figure, reckon, aim, include, repute

برشمردن (فعل)
enumerate, re-count

یکایک شمردن (فعل)
enumerate

بشمار اوردن (فعل)
numerate, enumerate

محسوب داشتن (فعل)
enumerate, reckon

list, count


Synonyms: add up, calculate, cite, compute, count noses, detail, figure, identify, inventory, itemize, keep tabs, mention, name, number, particularize, quote, recapitulate, recite, reckon, recount, rehearse, relate, run down, run off, specialize, specify, spell out, sum, take account of, tally, tell, tick off, total


Antonyms: not count


جملات نمونه

1. we need not enumerate our needs for him
لازم نیست که نیازهای خود را برای او یک به یک ذکر کنیم.

2. more birds than i could enumerate
پرندگانی بیش از آنچه که می توانستم بشمارم

3. Let me enumerate many flaws in your hypothesis.
[ترجمه ترگمان]بگذارید بسیاری از نقص ها را در فرضیه شما enumerate کنم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید من در بسیاری از نقاط ضعف خود را در فرضیه خود را

4. The errors are too many to enumerate.
[ترجمه ترگمان]خطاها بیش از حد قابل شمارش است
[ترجمه گوگل]خطاهای فراوانی برای فراوانی وجود دارد

5. Can you enumerate the capitals of the 50 states?
[ترجمه ترگمان]آیا شما می توانید پایتخت های ۵۰ ایالت را محاسبه کنید؟
[ترجمه گوگل]می توانید پایتخت های 50 ایالت را فهرست کنید؟

6. Let me enumerate the benefits for you.
[ترجمه ترگمان] بذار از مزایای تو enumerate کنم
[ترجمه گوگل]بگذارید مزایای شما را برای شما فهرست کنم

7. I enumerate the work that will have to be done.
[ترجمه ترگمان]من کارهایی را که باید انجام شود می شمارم
[ترجمه گوگل]من این کار را انجام می دهم که باید انجام شود

8. It is an invitation to enumerate the conventions and to contrast them with the law.
[ترجمه ترگمان]این یک دعوت برای شمارش قراردادهای و مقایسه آن ها با قانون است
[ترجمه گوگل]این یک دعوتنامه است که کنوانسیون ها را فهرست می کند و آنها را با قانون مقایسه می کند

9. The merge process could not enumerate schema information at the Subscriber.
[ترجمه ترگمان]فرآیند ادغام شامل اطلاعات شمای enumerate در مورد اشتراک قرارداد نیست
[ترجمه گوگل]فرایند ادغام نمی تواند اطلاعات اسکایپ را در Subscriber ثبت کند

10. This article enumerate the policy options to try to answer this.
[ترجمه ترگمان]این مقاله گزینه های سیاستگذاری را enumerate می کند تا به این مساله پاسخ دهد
[ترجمه گوگل]این مقاله گزینه های سیاست را برای پاسخ به این سؤال انتخاب می کند

11. This article enumerate some Halogen - based oxidants and their some important applying examples.
[ترجمه ترگمان]این مقاله برخی از oxidants مبتنی بر Halogen و برخی از مثال های کاربردی مهم آن ها را شمارش می کند
[ترجمه گوگل]در این مقاله برخی از اکسیدان های هالوژن و بعضی از نمونه های کاربردی مهم آن را مورد بررسی قرار می دهیم

12. With the control you can enumerate the properties of received emails for validation or data retrieval.
[ترجمه ترگمان]با کنترل می توانید ویژگی های ایمیل های دریافت شده برای اعتبار سنجی یا بازیابی داده را محاسبه کنید
[ترجمه گوگل]با کنترل می توانید خواص ایمیل های دریافت شده را برای اعتبار سنجی یا بازیابی اطلاعات مورد بررسی قرار دهید

13. Enumeration window in two ways, two ways to enumerate the window.
[ترجمه ترگمان]از پنجره Enumeration به دو روش، دو روش برای شمارش پنجره استفاده کنید
[ترجمه گوگل]پنجره شمارش در دو روش، دو راه برای شمارش پنجره

14. The average latency at which successful enumerate folder requests are processed.
[ترجمه ترگمان]تاخیر متوسط که در آن درخواست پوشه enumerate موفق پردازش می شود
[ترجمه گوگل]متوسط ​​تاخیر زمانی که درخواست پوشه موفق ثبت شده پردازش می شود

15. DUN - Enumerate dial up networking on your system and select one to dial out.
[ترجمه ترگمان]dun - Enumerate شبکه را بر روی سیستم خود جمع کرده و یکی را انتخاب کنید تا شماره را بگیرد
[ترجمه گوگل]DUN - شمارش کردن شبکه در سیستم خود را انتخاب کنید و یک شماره گیری را انتخاب کنید

more birds than I could enumerate

پرندگانی بیش از آنچه که می‌توانستم بشمارم


He enumerated the virtues of fasting.

او محسنات روزه‌گیری را برشمرد.


We need not enumerate our needs for him.

لازم نیست که نیازهای خود را برای او یک‌به‌یک ذکر کنیم.


پیشنهاد کاربران

مورد به مورد لیست کردن

شمردن، یکایک شمردن، یک یک نام بردن

برشمردن

یک به یک نام بردن

# She enumerated the main points
# She began to enumerate all my faults
# He enumerated the benefits of the insurance scheme


کلمات دیگر: